استفتاءات
فارسي
1. همبستر شدن در حالی که انگشتر عقیق یا فیروزه در دست کردهاید، اشکالی ندارد، ولی اگر در نگین انگشتر اسمی از اسمای الهی یا چیزی مانند آن نوشته شده باشد، باید از نجس شدن آن جلوگیری کرد.
2. مجامعتِ بعد از مجامعت، بدون غسل جنابت، جایز است، ولی اگر مجامعت دوم برای انعقاد نطفه و به منظور بچهدار شدن باشد، مکروه است.
همبستری بعد از اتمام دورۀ قاعدگی همسر و بدون اینکه ایشان غسل کند جایز، ولی مکروه است.
حکم کسی که بدون احرام به محدودۀ حرم وارد و از آن خارج میشود
وقف مسجد و حکم توابع مسجد
1. اگر طبقۀ بالای مسجد زائرسرا و ملکی تابع مسجد باشد، اشکالی ندارد. طبقۀ بالا تابع مسجد است، ولی مسجد نیست و حکم مسجد را ندارد.
2. اگر طبقۀ بالای مسجد ملکی تابع مسجد نباشد و ورثه بخواهند آن را تملک کنند یا دستکم مختصبه آنها باشد و فقط آنها از آن استفاده کنند، چنین چیزی جایز نیست، زیرا طبقۀ بالا ملکی است تابع وقف مسجد.
توسل به اهلبیت عصمت و طهارت و شفاعت آن ذوات قدسی ــ علیهمالسلام
1. متوسل شدن به پیامبر و اهلبیت ایشان (علیهوعلیهمالسلام) شرط هر عبادتی است و هیچ عبادتی بدون این شرط پذیرفته نمیشود. خداوند در آیات مختلفی این حقیقت را بازگو کردهاست. برای مثال، خداوند در آیۀ
2. متوسل شدن به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شرط هر عبادتی است و هیچ عبادتی بدون این شرط پذیرفته نمیشود، همانطوری که شفاعت ایشان شرط هر عبادتی است و هر عمل و هر عبادتی بدون شفاعت ایشان مردود و باطل است.
3. پس باید گفت توسل به پیامبر و اهلبیت ایشان (علیهوعلیهمالسلام) دو شرط قبولی و صحت اعمال و عباداتاند، یعنی هر عمل و عبادتی و هر ذکر و وردِ زبانی و قلبیای مشروط به دو شرط یادشده است و بدون آن دو شرط، هیچ عمل و عبادت و ذکری قبول نمیشود و صحیح به جا آورده نمیشود و استغفار نیز یکی از اعمال و عبادات و اذکار است و از این حکم مستثنا نیست.
پس میتوان گفت پیامبر و اهلبیت ایشان (علیهوعلیهمالسلام) همان بسملهای هستند که هر عمل و ذکری و هر تقربی به خداوند با آنان آغاز میشود.
غسل جبیرهای دادن به میت
مراد از «ممتحنة» در زیارت حضرت فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها
1. «یا ممتحنة» در زیارت حضرت فاطمۀ زهرا (سلاماللهعلیها) وارد شدهاست و احتمال دارد قرائت آن با کسره (صیغۀ فاعلی) صحیح باشد، هرچند سیاق زیارت قرینهای است که قرائت با فتحه (صیغۀ مفعولی) صحیح است.
2. در هر صورت، اهلبیت (علیهمالسلام) معلمان و آموزگاران و مربیان مردم و وجهالله و عینالله و یدالله و اُذُنالله در میان مردم هستند. روشن است که با وجود این ویژگیها، آنها مایۀ امتحان مردم خواهند بود و مردم را امتحان خواهند کرد.
3. مقام امتحان خلق یکی از وجوهِ «مقامِ شهادتِ» آن ذوات قدسی (علیهمالسلام) است.
4. امتحان مردم و فیضرسانی به آنها بر حسب قابلیتها و ظرفیتهایشان از مقتضیات هدایت و تربیت تکوینی آن ذوات قدسی (علیهمالسلام) است.
5. امتحان اهلبیت (علیهمالسلام) نسبتبه شیعیان و دوستدارانشان یک نوع مشخص و معین ندارد، بلکه بهاندازۀ گستردگی امتحانات الهی، گستره و متنوع است.
6. در خطبۀ دوم حضرت فاطمۀ زهرا (سلاماللهعلیها) آمدهاست:
«وَاللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُنَّ، قَالِیَةً لِرِجَالِکُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ؛ من از دنیای شما سیر و بیزارم و از مردان شما کراهت دارم. من آنها را بعد از اینکه آزمایششان کردم، دور انداختهام.»
روشن است که «لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ؛ آنها را بعد از اینکه آزمایششان کردم، دور انداختهام» به معنای امتحان و آزمایش مهاجرین و انصار است.
7. خداوند سبحان دربارۀ حضرت موسای کلیم فرمودهاست: «وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي * إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَىٰ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا؛
ترجمه: و من محبتی از خودم بر تو افکندم تا در برابر دیدگان [= علم] من، ساخته شوی (و پرورش یابی). * در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه میرفت و میگفت: «آیا کسی را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت میکند (و دایه خوبی برای او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود و غمگین نگردد. و تو یکی (از فرعونیان) را کشتی؛ اما ما تو را از اندوه نجات دادیم و بارها تو را آزمودیم (سورۀ مبارکۀ طه، آیات شریفۀ سی و نه و چهل، ترجمۀ مکارم شیرازی).»
خداوند در این آیه فرمودهاست: «وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا؛ و بارها تو را آزمودیم.»
خدای سبحان در جای دیگر و در شأن حضرت نوح میفرماید: «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا؛ و (اکنون) در حضور ما و طبق وحی ما، کشتی بساز (سورۀ مبارکۀ هود، آیۀ شریفۀ سی و هفت، ترجمۀ مکارم شیرازی).»
وقتی خداوند دربارۀ این دو پیامبرِ بزرگِ الهی چنین میگوید، وضعیت دیگر افراد روشن است.
ازدواج دختر بدون اذن ولی؛ حکم ازدواج و حکم فرزندان
1. اگر حادثۀ [منجر به فوت یا جرح] عمدی یا شبهعمدی یا حتی خطایی باشد، به راننده منتسب و درنتیجه دیه ثابت است، ولی اگر به قضا و قدر الهی مربوط و از اراده و اختیار راننده خارج بوده باشد، دیهای بر راننده نیست.
باید دانست که تعیین نوع حادثه، اینکه عمدی یا شبهعمدی یا خطایی یا امری خارج از اراده و اختیار راننده بودهاست، برعهدۀ کارشاسان تصادفات رانندگی است.
2. [چهبسا حوادثی که مردم آنها را از قضا و قدر الهی میدانند در حالی که از سهلانگاری و کمکاری راننده است.] برای مثال، در بسیاری از موارد، ترکیدن لاستیک بهعلت سهلانگاری راننده در تعویض آن است.
1. عیاشی، با سند خود، در تفسیرش و طبریِ شیعه (ابنرستم طبری) در کتاب المسترشد از زراره و او از حضرت امام صادق (علیهالسلام) و شیخ مفید، با سند خود، در الاختصاص و کشی با سند خود از حضرت امام صادق (علیهالسلام) و ابنشهرآشوب در المناقب و طبرسی در الاحتجاج و بسیاری از بزرگان دیگر در مصادر قدیمی روایت یادشده را نقل کردهاند و روایت از این جهت ثابت است، ولی باید دانست مراد از «نشرالشعر؛ باز کردن مو» نشان دادن آن، خصوصاً به نامحرم، نیست.
مراد از «نشرالشعر؛ باز کردن مو» باز کردن آن مقابل نامحرم و نشان دادن آن به نامحرم نیست، هملنطوری که در زیارت ناحیۀ مقدسه «ناشراتالشعور؛ در حالی که موهایشان را باز و پریشان کرده بودند» وارد شدهاست. مراد از این عبارتها باز کردن و پریشان کردن مو است، نه نشان دادن آن به کسی، خصوصاً به نامحرم. «نشرالشعر» یعنی باز کردن و پریشان کردن مو، هرچند در زیر روسری یا چادر باشد.
با توجه به معنایی که گذشت، معنای عبارت بعدی آن، در در نقل کشی آمدهاست، روشن میشود. در نقل کشی، در ادامۀ روایت آمدهاست: «ولأضعن قميص رسول الله على رأسي ولأصرخن إلى الله تعالى؛ پیراهن رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را بر سرم خواهم گذاشت و خدا را خواهم خواند و از خداوند یاری خواهم خواست». در برخی روایات وارد شدهاست حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) میخواست این کار را در کنارِ مضجعِ شریفِ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) انجام دهد، [نه در مقابل چشم نامحرمان].
مراد از «نشرالشعر» نشان دادن آن نیست، بلکه به معنای پریشان کردن آن است. زنان برای نشان دادن ماتم و عزا معمولاً چنین کاری میکنند، همانطوری که این حالت برای زنان، هنگام دعا و تضرع به درگاه حضرت حق مستحب است. پس تهدید حضرت فاطمۀ زهرا (سلاماللهعلیها) به نشر و باز کردن مو تهدید به نفرین کردن است.
2. شکی نیست که امور معنوی و غیرمادی سهم عمدهای در در توانایی بدنی و قوای مادی دارد، هرچند عوامل مادی و بدنی نیز در توانایی بدنی تأثیر دارد. خداوند فرمودهاست: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ المُؤمِنينَ عَلَى القِتالِ إِن يَكُن مِنكُم عِشرونَ صابِرونَ يَغلِبوا مِائَتَينِ وَإِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ يَغلِبوا أَلفًا مِنَ الَّذينَ كَفَروا بِأَنَّهُم قَومٌ لا يَفقَهونَ؛
ترجمه: ای پیامبر، مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن. هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز میگردند، چراکه آنها گروهی هستند که نمیفهمند (سورۀ مبارکۀ انفال، آیۀ شریفۀ 65).» خداوند در این آیۀ شریفه به این نکته اشاره کردهاست که صبر، که امری معنوی و عاملی غیرمادی است، تأثیر بهسزایی در جنگ و در توانایی در جنگ و در نتیجۀ جنگ دارد. علاوه بر آیۀ یادشده، آیات دیگری نیز بر تأثیر عوامل معنوی و غیرمادی در توانایی و قدرت و نیرو دلالت دارد. از سوی دیگر، در روایت وارد شدهاست «ما ضعف البدن عما قويت عليه الروح؛ هيچ بدنى در انجام آنچه روح انسان بر آن قوى است، ناتوان نيست».
افزون بر آنچه گذشت باید گفت «شجاعت» صفتی معنوی و غیرمادی است و بهصرف توانایی بدنی و قوی بودن عضلات، شخص «شجاع» خوانده نمیشود. برای همین گفته میشود که جنگ روانی و رسانهای مهمتر از جنگ تنبهتن یا جنگ با اسحله و ابزار است. جنگ روانی و رسانهای هشتاد درصد و دیگر عوامل فقط بیست درصد در پیروز شدن تأثیر دارند. البته این سخن به معنای بیارزشی یا کمارزشی عوامل مادی نیست. براساس وحی، ما باید تا جایی که میتوانیم خود را، حتی از جهت مادی، آماده کنیم.خداوند در این باره میفرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ؛
ترجمه: هر نیرویی در قدرت دارید برای مقابله با آنها [= دشمنان]، آماده سازید. و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد) تا بهوسیلۀ آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید. و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمیشناسید و خدا آنها را میشناسد (سورۀ مبارکۀ انفال، آیۀ شریفۀ شصت).»
آری، عامل معنوی و مادی، هردو، مهم و تأثیرگذارند و نباید بهبهانۀ پرداختن به یکی، از دیگر غافل شد، ولی با این همه، عامل معنوی مهمتر است و سهم بهسزایی در جنگ و پیروزی دارد.
تخییر استمراری در اماکن تخییر
1. در نحوۀ خواندن هر نماز چهاررکعتی مخیر است، یعنی هر نماز چهاررکعتی را میتواند کامل یا شکسته بخواند. برای مثال، میتواند نماز ظهر را کامل و نماز عصر را شکسته یا، برعکس، نماز ظهر را شکسته و نماز عصر را کامل بخواند.
2. افزون بر آنچه گذشت، باید گفت شخص مسافر میتواند در اماکن تخییر، همۀ نوافل نماز ظهر و عصر را بخواند، اعم از اینکه خود نماز ظهر یا عصر [یا هردو] را کامل یا شکسته به جا آورد.
اعتقادات تقسیم میشوند به:
1. اساسها؛
2. اصلها؛
3. ضروریها؛
4. یقینیها و قطعیها؛
5. ظنیها به ظن معتبر.
هریک از موارد پنجگانه گاهی بهلحاظ اسلام ظاهری مطرح میشود و گاهی بهلحاظ اسلام واقعی و باطنی که همان اسلام و ایمان حقیقی است.
بنابر آنچه گذشت، اساسها همان چیزی است که داخل شدن در دایرۀ اسلام (ظاهری یا واقعی) به آنها بستگی دارد، مانند اقرار به شهادتین نسبتبه اسلام ظاهری و مانند شهادتهای سهگانه نسبتبه ایمان و اسلام حقیقی.
اصلها چیزهایی هستند که با انکار آنها، شخص از اسلام ظاهری یا اسلام حقیقی خارج میشود، مانند معاد که انکار آن منجر به خروج از اسلام ظاهری است و مانند ولایت که انکار آن موجب خروج از ایمان و اسلام حقیقی است.
ضروریها چیزهایی هستند که دلایل قطعی و یقینی بر آنها دلالت دارند و محقق متأمل آنها را در شریعت، بهصورت یقینی و قطعی، ثابتشده مییابد، مانند وجوب نماز و وجوب روزه و وجوب دیگر ارکان فروعات. اصل نماز و روزه و… ارکانالفروعاند و رکنالفرع رکن است، نه فرع.
هرچند همۀ ضروریها با دلایل قطعی و یقینی اثبات شدهاند، دارای مراتب مختلف و متعددند و هر مرتبه آثار مختص به خود را دارد. برای همین، مانند عدهای از بزرگان متقدم، ما نیز در احکام ضروریها به تفصیل قائل شدهایم.
تضمین تورم در قرض و وام
آری، با رعایت شرطی که میآید، جایز است و آن شرط این است که:
1. مبلغ یا مالی که قرض داده میشود عوض از طلا یا عوض از ارزی خاص باشد که أ. معمولاً ارزش آن در بازار سرمایه ثابت است و ب. آن ارز در بازار سرمایه، ملاک و معیاری برای ارزش و قیمت اشیا و کالاهاست. بر اساس این، خود مبلغ قرضدادهشده ملاک اصلی نیست، بلکه آنچه مبلغ قرضدادهشده عوض از آن است، ملاک است.
2. در این قرض دادن، ملاک اصلی همان طلا یا ارز معین است و مبلغ قرض که با پول ملی یا محلی است، باید به مقدار طلا یا ارز معین تبدیل شود.
3. و تورم با توجه به تفاوتِ قیمتِ روزِ طلا یا ارز معین با قیمتِ مالیِ سابقِ آنها محاسبه میشود.
سپردهگذاری در بانک به منظور قرعهکشی و بردن جایزه
حکم موسیقی فیلم
1. تماشای این فیلمها، تا زمانی که مستهجن یا برای ترویج امری باطل نباشند، جایز است.
2. درمورد موسیقی متن فیلم باید گفت استماع آن حرام است، ولی سماع آن حرام نیست، یعنی آگاهانه گوش دادن و تمرکز بر موسیقی حرام است، ولی شنیدن آن، بدون اینکه شخص به آن گوش دهد و بر آن تمرکز کند، حرام نیست.
3. تماشای این فیلمها و دانلود آنها و پرداخت هزینۀ دانلود جایز است.
هزینۀ اینترنت و برق و استفادۀ آن دو در امور محرم)
1. استماع و آگاهانه گوش دادن و تمرکز بر روی موسیقی حرام است، نه سماع (شنیدن) آن. اگر صدای موسیقی به گوش کسی برسد و شخص آن را بشنود، ولی به آن التفات و توجه نداشته باشد و آگاهانه به آن گوش ندهد اشکالی ندارد و حرام نیست.
2. اگر شخصی با اینترنت یا از تلویزیون به غنا و موسیقی گوش دهد، [خودِ گوش دادن به غنا و موسیقی حرام است، ولی] پرداخت اجرت و هزینۀ اینترنت و تلویزیون حرام نیست، زیرا منفعت اینترنت و تلویزیون منفعتی حلال است، هرچند شخص آن دو را در عملی حرام به کار بگیرد.
عکس و فیلم و موازین قضایی
1. با این امور حکم قضایی اثبات نمیشود، زیرا این موارد علمآور نیستند و اطمینان نیز کافی نیست.
2. خصوصاً با برنامههای خاص و پیشرفته، امکان دستکاری در عکس وجود دارد.
3. ممکن است با بررسی شرایط و با در نظر گرفتن قرائن و شواهد مختلف، دربارۀ صدور فعلی به اطمینان برسیم. در این صورت، نهایت چیزی که اطمینان اثبات میکند تهمت به شخص و شک و شبهۀ دربارۀ او است و [چنین شک و شبهه و تهمتی دارای ثمره است]. برای مثال، در قتل، دیه را اثبات میکند.
1. حکم پیوند رحم همان حکم پیوند دیگر اعضاست. پیوند اعضا با توجه به ذات و ماهیت عمل، جایز است و اشکالی ندارد.
2. حکم پیوند تخمدانها که تابع رحماند، همان حکم پیوند رحم است.
3. لقاح تخمک با منیِ مردی که نسبتبه صاحبِ قبلیِ تخمک (نسبتبه فرد اهداکننده) اجنبی است اشکال دارد، بلکه با توجه به اینکه رحمِ صاحبِ قبلیِ تخمک (رحمِ فردِ اهداکننده) برای مرد اجنبی حرام است، تلقیح تخمک او با منی مرد اجنبی نیز قطعاً حرام خواهد بود.
4. با پیوند رحم، رحم از اعضایِ بدنِ زنی است که عمل پیوند را انجام دادهاست.
5. پس فرزند متولدشده فرزند زن دوم است، زنی که عمل پیوند را انجام دادهاست، زیرا رحم از اعضایِ بدنِ آن زن است و او صاحب فعلی رحم است.
6. اما تخمدانها به صاحب قبلیشان (زنی که رحم و تخمدانها از او گرفته شدهاست) منتسب است و درنتیجه صاحب تخمدانها (زنی که رحم و تخمدانها از او گرفته شدهاست) مادر نوزاد متولدشده خواهد بود.
7. به سخن دیگر، نوزاد متولدشده دو مادر خواهد داشت.
8. حکم اخذ رحم از شخصی دیگر، مرده یا زنده، تفصیل و بستگی دارد به مسلمان بودن و مؤمن بودن و غیرمسلمان بودن شخصی که رحم از او گرفته میشود. اگر فردی که رحم از او گرفته میشود مسلمان نباشد و در صورت زنده بودن، به اهدای رحم اقدام کرده باشد، اخذ رحم و پیوند آن جایز است.
9. پیوند رحم مادر به دخترش، اگر همراه با پیوند تخمدانها باشد، در این صورت صاحب تخمکها مادر زوجه خواهد بود و درنتیجه لقاح آنها با منی زوج بهلحاظ تکلیفی اشکال خواهد داشت، زیرا مادرزن حرث و کشتزار شخص نیست.
10. پیوند رحم خواهر به خواهرش فینفسه جایز است، هرچند شخصی که رحمش را اهدا میکند (خواهرِ شخصِ پیوندگیرنده) با ازبین بردن رحم و خارج کردن آن از بدنش مرتکب حرام میشود.
11. در همۀ موارد اشکالی مشترک وجود دارد و آن تلقیح منی زوج با تخمک زن اجنبی است. آری، تلقیح منی زوج با تخمک زن اجنبی اشکال دارد، ولی نوزاد متولدشده حلالزاده و منتسب به صاحب منی (زوج) است و صاحب تخمک و صاحب رحم دو مادر نوزاد محسوب میشوند، یعنی نوزاد متولدشده دو مادر خواهد داشت، صاحب رحم و صاحب تخمک.
11. البته اگر صاحب تخمک از افرادی باشد که برای زوج حراماند، در حلالزادگیِ نوزادِ متولدشده اشکال وجود دارد.
تتمۀ پیوند رحم از زنی به زن دیگر
1. آنچه در شمارۀ (1) گفتهاید صحیح است.
2. در فرض سؤال، پیوند رحم جایز است.
3. دربارۀ آنچه در شمارۀ (3) گفتهاید باید بگویم که جمع بین دو خواهر در ازدواج جایز نیست، یعنی شخص نمیتواند با هر دو خواهر ازدواج کند بهطوری که دو خواهر همزمان در عقد شخص باشند. این سخن به پیوند رحم ارتباطی ندارد و پیوندِ رحمِ خواهر از این حیث بیاشکال است، زیرا بعد از پیوند، رحمْ رحم زوجه محسوب میشود، نه رحم خواهرش. هر عضوی بعد از پیوند، از اعضای بدن شخصی محسوب میشود که پیوند اعضا را انجام دادهاست، همانطوری که این سخن دربارۀ قلب و کلیه و دست نیز صادق است، وقتی که این اعضا از شخص کافر گرفته شود و به بدن فرد مسلمان پیوند زده شود.
قلب و کلیه و دستی که از کافر گرفته شده و به فرد مسلمان پیوند داده شدهاست، به فرد مسلمان منتسب است، نه به شخص کافر و از اعضای فرد مسلمان است، نه از اعضای فرد کافر.
اما حکمِ پیوندِ تخمدانها حکم پیوند از شخص اجنبی است، زیرا منع از ازدواج با خواهرزن منعی ابدی نیست [و فقط تا زمانی که زوجه در عقد نکاح با زوج است، خواهرش بر زوج حرام است].
حکمِ ازدواجِ دومِ زن در صورت بطلان طلاق
1. باید منشأ بطلان طلاق اثباتشده باشد و بهصرف ادعای زوج سابق، بطلان طلاق ثابت نمیشود. زوج سابق زن را طلاق داده و به طلاق آن اقرار کردهاست و درنتیجه ادعای بطلان از سوی او پذیرفته نمیشود و بنا بر صحت طلاق گذاشته میشود.
2. اگر بطلان طلاق اثبات شود و شخص دوم با زن همبستر شده باشد، شخص بر زن حرام ابدی میشود و باید از هم دوری کنند، زیرا عقد نکاح باطل و آنها به هم حرام ابدیاند. چون در ازدواج دوم، شبهۀ موضوعیه وجود دارد، بنابر احتیاط مستحب، بهتر است مرد دوم زن را طلاق دهد.
تذکیۀ حیوانات حرامگوشت
حکم اجارۀ سرمایه
1. چیزی که امروزه بهعنوان اجارۀ سرمایه از آن یاد میشود قرض ربوی است و قرض ربوی (شرط زیادت در قرض) حرام است.
2. میتوان قرارداد را چنین منعقد کرد: با مبلغی که بهعنوان سرمایه به شرکت داده میشود ماشینآلات یا مصالح ساختمانی یا چیزی مانند آن خریداری شود و سود بهدستآمده از پیمانکاری بین طرف یا اطراف قرارداد با کسی که سرمایهگذاری کردهاست تقسیم شود. در این قرارداد، سودی معین وجود ندارد و شرکتِ طرفِ قرارداد ملزم به پرداخت سود مشخصی نیست، بلکه درصدی [معین] از سود بهدستآمده از پیامانکاری به شخص داده میشود.
برخی احکام ازدواج موقت
1. معنوی بودن کاری به معنای ارزش مالی نداشتن نیست. کارهای معنوی، ازجمله آنچه در سؤال ذکر شدهاست (صلوات فرستادن و اهدای آن به امام زمان)، دارای ارزش مادی است. پس معنوی بودن کاری به معنای نفی ارزش مالی و اجرت و دستمزد نیست.
2. برخی امور معنوی، مانند احترام به پدر و مادر و رعایت ادب در پیشگاه آنها، مالیت ندارند و درنتیجه فاقد ارزش مالیاند و مهریه قرار دادن چنین اموری مشکل و باطلکنندۀ عقد است. چنین امور فاقد ارزش مالی را نمیتوان مهریه قرار داد، ولی تعیین آنها بهعنوان شرط اشکالی ندارد و جایز است.
3. اگر آنچه بهعنوان مهریه قرار داده شدهاست ارزش مالی نداشته باشد، عقد باطل خواهد بود و درنتیجه دوباره خواندن عقد اشکالی نخواهد داشت.
4. فسخ عقد موقت به بخشیدن مدت از طرف زوج است. اگر زوج باقی مدت را ببخشد، عقد منقطع فسخ میشود. برای بخشیدن باقی مدت، تماس صوتی یا ارسال صوت ضبطشدۀ دال بر فسخ عقد و بخشش باقی مدت کافی است.
حکمِ ازدواجِ دومِ زن در صورت بطلان طلاق
. باید منشأ بطلان طلاق اثباتشده باشد و بهصرف ادعای زوج سابق، بطلان طلاق ثابت نمیشود. زوج سابق زن را طلاق داده و به طلاق آن اقرار کردهاست و درنتیجه ادعای بطلان از سوی او پذیرفته نمیشود و بنا بر صحت طلاق گذاشته میشود.
2. اگر بطلان طلاق اثبات شود و شخص دوم با زن همبستر شده باشد، شخص بر زن حرام ابدی میشود و باید از هم دوری کنند، زیرا عقد نکاح باطل و آنها به هم حرام ابدیاند. چون در ازدواج دوم، شبهۀ موضوعیه وجود دارد، بنابر احتیاط مستحب، بهتر است مرد دوم زن را طلاق دهد.
خلل در نماز جمعۀ امام
1. اگر امام زود ملتفت مسئله شده باشد و برای رکوع هیچ مکث نداشته باشد و بدون اینکه لحظهای در رکوع بماند، به سجده برود، قصد سابق (خم شدن به قصد رکوع) آسیبی به نماز نمیرساند [و نماز صحیح است].
2. اگر بعد از خم شدن برای رکوع، حتی لحظهای مکث کند و سپس به سجده برود، [«رکوع» صدق میکند و درنتیجه] نماز به علت اتیان رکن اضافی (رکوع اضافی) باطل است.
3. اگر مأمومین نیز لحظهای در رکوع مکث کنند و سپس به سجده روند، نمازشان باطل خواهد بود، ولی اگر مکث نکنند و و بدون اینکه لحظهای در رکوع بمانند، به سجده بروند، برای صحت نمازشان وجهی وجود دارد.
مقامات معنوی و شئوون روحانی «صدّیق» و «صدّیقه» عناوینی عام یا مختص به برخی افراد؟
1. کمالات و فضائل عاماند و هر کسی میتواند به کمالها و فضلیتها متصف شود، ولی هر کمال و فضیلتی دارای مراتب و درجه است و قلۀ مراتب و درجات به اصطفا و برگزیدگی ختم میشود [و اصطفا و برگزیدگی عام و همگانی نیست].
2. مقام اصطفا و برگزیدگی آخرین مراتب کمالها و فضیلتهاست، ولی خود این مقام دارای مراتب و درجات فراوان است. برگزیدگان الهی از دیگران برترند، ولی چنین نیست که همۀ برگزیدگان الهی در یک حد و یک سطح باشند! مقام برگزیدگان با هم متفاوت است. برخی بالا و والا و برخی بالاتر و والاترند، همانطوری که دیگر افراد نیز در یک سطح از کمالات و فضائل نیستند و در کمال و فضلیت، با هم تفاوت دارند.
3. دربارۀ مراتب مختلف کمال و فضیلت میتوان گفت برخی درجات و مراتب آن اکتسابی است و برخی درجات و مراتب آن اعطاییِ لدنی است و برخی مراتب آن اعطاییِ اصطفایی (برگزیدگی) است. [مراتبِ اعطاییِ اصطفایی نیز لدنیاند (منعندالله هستند)، ولی برتر از قسم قبل و مختص به برگزیدگان الهیاند.]
4. مراتب و درجات اعطاییِ لدنیِ اصطفایی مختص برگزیدگان الهی و از دسترس دیگر افراد خارج است. افراد عادی نمیتوانند به درجات و مراتب اعطاییِ لدنیِ اصطفایی دست یابند، ولی مراتب و درجاتِ اعطاییِ لدنیِ ملکوتی (غیراصطفایی) برای دیگران نیز ممکن است و همه، به شرط مجاهدت و رعایت تقوای الهی و عمل به وظائف و تکالیف دینی، میتوانند به این مراتب و درجات برسند. این سخن دربارۀ مراتب و درجاتِ اعطاییِ لدنیِ ملکوتیِ علم و حکمت صادق است و مقام «صدّیق» و «صدّیقه» و نیز مقام حضور لدنی نیز همین حکم را دارد، همانطوری که بلعم باعورا به برخی از این مراتب و درجات رسیده بود.
5. همانطوری که اکتساب کمالات و فضائل لدنی ملکوتی (غیراصطفایی) ممکن است، سلب شدن و از دست دادن آنها نیز ممکن است. همانطوری که شخص با مجاهدت و تقوای الهی به کمالات و فضائل لدنی ملکوتی (غیراصطفایی) دست مییابد، با به عقب برگشتن و با از دست دادن تقوا و با سر باز زدن از انجام وظائف، از دست میروند. این سخن نهتنها دربارۀ کمالات و فضائل لدنی ملکوتی (غیراصطفایی) صادق است، بلکه دربارۀ کمالات و فضائل لدنی اصطفایی نیز صدق میکند. گاهی برخی برگزیدگان الهی دراثر ترک اولی برخی مقامات و درجات اصطفائی خود را از دست دادهاند.
6. «صدق» و «صدّیق» و «صدّیقه» مقامی والا و بلند و اعم از اصطفایی و غیراصطفایی است. برخی مراتب و درجات آن اصطفایی و دور از دسترس افراد عادی است و برخی مراتب و درجات آن غیراصطفایی و برای افراد عادی، ممکن است.
7. حضرت حق تعالی میفرماید:
«وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ؛
ترجمه: کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها صدّیقین و شهدا نزد پروردگارشاناند. برای آنان است پاداش (اعمال)شان و نور (ایمان)شان (سورۀ مبارکۀ حدید، آیۀ شریفۀ نوزده).»
دستهای از روایات در تفسیر این آیۀ شریفه وارد شدهاست. برقی در «محاسن»، باب «مؤمن صدّیق و شهید است»، نقل کردهاست:
«عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (عَلَیهِما السَلامُ) قَالَ: مَا مِنْ شِيعَتِنَا إِلَّا صِدِّيقٌ شَهِيدٌ! قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وعَامَّتُهُمْ يَمُوتُونَ عَلَى فِرَاشِهِمْ؟! فَقَالَ: أَ مَا تَتْلُو كِتَابَ اللَّهِ فِي الْحَدِيدِ: “وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ”؟ قَالَ: فَقُلْتُ: كَأَنِّي لَمْ أَقْرَأْ هَذِهِ الْآيَةَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَطُّ. قَالَ: لَوْ كَانَ الشُّهَدَاءُ لَيْسَ إِلَّا كَمَا تَقُولُ لَكَانَ الشُّهَدَاءُ قَلِيلا؛
ترجمه: زیدبن ارقم از حسینبن علی، حضرت اباعبدالله (علیهالسلام)، روایت کردهاست که حضرت فرمود: همۀ شیعیان ما «صدّیق» و «شهید» هستند. راوی میگوید به حضرت (علیهالسلام) عرض کردم: چگونه ممکن است همۀ شیعیان صدّیق و شهید باشند در حالی که بیشتر آنها در رختخواب و به مرگ طبیعی از دنیا میروند؟! حضرت (علیهالسلام) فرمود: آیا سخن خداوند تبارک و تعالی را در سورۀ حدید ندیدهای؟ خداوند در سورۀ حدید میفرماید: «کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها صدّیقین و شهدا نزد پروردگارشاناند. برای آنان است پاداش (اعمال)شان و نور (ایمان)شان». راوی میگوید: عرض کردم گویا من تابهحال با این آیه برخورد نداشتهام!حضرت فرمود: مطابق گفتۀ تو، مصادیق شهدا [در آیۀ شریفه] افراد قلیلی خواهند بود.
در روایتی دیگر، ابویوسف، یعقوببن یزید از محمدبن ابیعمیر و او هم از عمروبن عاصم و او هم از منهال قصاب روایت میکند که به حضرت امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: به درگاه حضرت حق دعا کن که شهادت را نصیب من گرداند. حضرت صادق (علیهالسلام) فرمود: مؤمن هرگاه بمیرد، شهید محسوب میشود. مگر سخن خداوند تبارک و تعالی را نشنیدهای که فرمودهاست:
«وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَٰئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ؛
ترجمه: کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها صدّیقین و شهدا نزد پروردگارشاناند».
این دو روایت در تبیین و تفسیر آیۀ شریفه وارد شدهاست و غیر از این دو، روایات دیگری نیز در این معنا از اهلبیت (علیهمالسلام) وارد شدهاست.
8. از ادله برمیآید که «صدّیق» و «شهید» دو مقام کمالی و فضیلتی والا و عام دارای مراتب مختلف است که مراتب و درجات برین و والای این دو کمال و فضیلت تا مقام اصطفا و برگزیدگی بالا میرود.
9. «صدّیق» و «شهید» دو مقام کمالی و فضیلتی دارای مراتب است. برخی از مراتب و درجات این دو مقام عام و در دسترس همگان است و برخی از مراتب و درجات آن مختص به مقام اصطفا و برگزیدگی است. فقط برگزیدگان الهی به درجات مختص به مقام اصطفا متصف میشوند.
10. «صدّیق» و «صدّیقه» مقامی است که شخص به وسیلۀ صدق و راستی با حضرت حق به این مقام میرسد و صدق و راستی با خدای سبحان با اطاعت از او حاصل میشود. کسی که با تمام وجود، با جوارح و جوانح، از حضرت حق تعالی اطاعت کند به مقام «صدق معالله» رسیدهاست و «صدّیق» یا «صدّیقه» است. «صدق معالله»، هم دربارۀ جوارح، [مثل دست و پا و چشم و..]، مطرح است و هم دربارۀ جوانح، مانند قلب و جان. صدق قلب همان اقبال به حضرت حق تعالی است.
11. آنچه در زیارت حضرت فاطمۀ زهرا (سلاماللهعلیها) وارد شدهاست (إِنْ كُنَّا «صَدَّقْنَاكِ»)، ظاهراً مشدد است، هرچند مشدد نبودن آن هم توجیه دارد و غلط نیست.
(نماز جماعت و فضیلت وقت)
1. درصورت امکان، بهتر است نماز جماعت دوبار خوانده و با گروه اول و دوم تکرار شود، هرچند بهخاطر تکرار، تعداد نفرات یکی از جماعتها یا هر دوی آنها کاهش پیدا کند.
2. تکرار نماز جماعت در برخی مناطق مرسوم است.
|3. اگر تکرار نماز ممکن نباشد، میتوان روزهای هفته را تقسیم کرد و در برخی روزها مطابق خواست گروه اول، نماز جماعت را با تأخیر اقامه کرد و در برخی روزها، مطابق خواست گروه دوم، نماز جماعت را در وقتِ فضیلتِ نماز اقامه کرد.
1. چنین حسابی جایز نیست. طلبکار نمیتواند مبلغی اضافه بر مبلغ قرض را بهعنوان سود و منافع از بدهکار بگیرد.
2. البته بدهکار بهخاطر تعلل و کمکاری در پرداخت قرض خود، گناهکار و ذمهاش، تکلیفاً و نه وضعاً، مشغول است. به سخن دیگر، با پرداخت مبلغ بدهی، بدهکار بدهیاش را ادا میکند و از این جهت (جهت وضعی)، به طلبکار بدهیای ندارد، ولی با این همه، بهخاطر تعلل و کمکاری در پرداخت قرض، گناه کردهاست و باید از طلبکار حلالیت بگیرد.
3. اگر بهخاطر تورم ارزش پول پایین آمده باشد، [پرداخت اصل بدهی (دو هزار دینار در فرض سؤال) کافی نیست و] بدهکار ضامن تفاوت خواهد بود.
4. جایز نبودنِ گرفتنِ سودِ پول راجعبه زمانی است که طلبکار پول نقد قرض داده باشد. اگر طلبکار در اصل مواد اولیه یا کالا قرض داده باشد، یعنی از اول، طلبکار مواد اولیه یا کالا را به شخص بدکار داده باشد و از همان اول، قرار بر پرداخت مواد اولیه یا کالا باشد، در این صورت، بدهکار باید قیمتِ روزِ آن ماده یا کالا را بپردازد، نه قیمتِ زمانِ قرض کردن (سیزده سال قبل) را.
5. جایز نبودنِ گرفتنِ سودِ پول راجعبه زمانی است که طلبکار پول را قرض داده باشد. اگر دین بهعنوان قرض نباشد، بلکه با عنوان مضاربه باشد و مدیون آن را برای مضاربه گرفته باشد، طلبکار حق اخذ سود را دارد.
1. از اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) وارد شدهاست که مراد از «خلود و ماندگاری در آتش» بیان جزای کسی است که مؤمنی را بهخاطر عداوت و دشمنی با ایمان او، بکُشد.
2. بنابراین کسی که بهخاطر نزاعهای دنیوی مؤمنی را میکُشد به عقوبت خود خواهد رسید، ولی مصداق این آیه نیست و این آیه چنین فردی را شامل نمیشود.
(نیابت در عمرۀ مفرده)
1. چنین چیزی صحیح نیست. شخص نمیتواند مناسک حج را از طرف خود و از طرف شخصی دیگر به جا آورد.
2. البته اهدایِ [ثواب و فضیلتِ] عمل به شخص یا گروهی دیگر جایز است. شخص میتواند [ثواب و فضیلتِ] مناسکِ انجامشده را به شخصی دیگر یا به اشخاصی دیگر اهدا کند.
3. اتیان مناسک مستحب [و نه واجب] از طرف اشخاص دیگر جایز است، یعنی حاجی میتواند مناسک مستحب را از طرف افراد زیادی انجام دهد.
4. ولی مناسک واجب را فقط به نیابت از یک نفر میتواند انجام دهد.
5. در نیابت از مناسک واجب، شخص فقط نائب یک منوبعنه میتواند باشد، ولی افراد زیادی میتوانند نائب یک منوبعنه باشند.
اعتبارات دولتی و مسئلۀ خمس
غسل جبیرهای
باید همۀ مواضع غسل، بهجز جایی که زخم است، شسته شود. اما دربارۀ زخم باید گفت اگر بتوان جبیرهای، [پوششی مانند پارچه یا مانند آن]، روی آن گذاشت و روی جبیره را مسح کرد [بهطوری که آب به زخم نرسد]، باید چنین کرد. اگر مسح جبیره [غسل جبیرهای] نیز ممکن نباشد، شستن موضع زخم لازم نیست و شستن دیگر مواضع کفایت میکند.
امام جماعت شدن کسی که نقصعضو دارد، ولی افعال نماز را کامل و صحیح به جا میآورد
گفتارهای عقائدی توقيفی است ؛ خودسرانه نسازیم ...
1- نبايد مؤمنان عزيز عباراتی از خود اختراع كنند ؛ بلكه فقط باید از نصوص قرآن وعترت راهنمایى بگيرند و اقتباس کنند .
2- امام ششم علیه السلام فرمود : ما دوست داريم آنچه می گويم بگوئيد وآنچه نگفتيم نگوئيد .
3- گفتارهای شعائری، بار عقيدتى دارند و واژه های شعائری ؛ انعکاس آرمانهای مذهب و بازتاب عقاید دين است .
اين شعارها نبايد خودسرانه باشد بلکه بايد از روايات ائمه عليهم السلام گرفته شود و کاملا از آن ها تبعيت شود ؛ چون اينها آرمان دين است ودين از غير قرآن وعترت گرفته نمی شود .
4- ما در شعائر دینی و مذهبی ، خودسرانه عمل نمی كنيم بلكه فقط از واژه ها وعنوان های وارد شده در كتاب وروايات عترت اهلبيت علیهم السلام تبعیت می کنیم .
5- شعایر دینی و تعابیر آن ها، رموز دين خداوند است و نمی توان با عقل ناقص بشرى به آن ها رسيد بلكه فقط به واسطه قرآن وسنت معصومين علیهم السلام باید به آن ها رسید . بنا بر اين بايد از گفتارهای وحى الهی و نصوص اهل بیت پیامبر تبعیت کرد .
6-بدترين كجروی اينست كه انسان از تبعيت از قرآن وسنت معصومين علیهم السلام دور شود و از ساخته های خود پيروى كند .
7- ترويج ونشر نور اهلبيت علیهم السلام این نيست که تعابیر من در آوردی بسازیم و به خیال خود نشر معارف دهیم ، بلكه این نشر و ترویج فقط از راه گفتارهای وحیانی صورت می گیرد که ریشه در وحی منبعث از قدرت لایزال الهی دارد .
8- متأسفانه این قبیل شعارهاى خود ساخته ، چهره ای منفی از مذهب امامان اهلبيت علیهم السلام نشان می دهد و مسئولیتش بر دوش سازندگان آن است .
9- براى تعظيم اهلبيت علیهم السلام و نشر مفاهیم عالی دینی؛ باید همان حقايق آيات قرآن و روايات مستفيض فضائل آنها را تبيين كرد ؛
و چه بسا همین ، بزرگترين وسيله برای ترويج فضائل این خاندان باشد .
10-آيات و روايات فضائل اهل بیت علیهم السلام بسيار است اما مهم آن ست كه اين فضائل به زبان روز تبيين ونشر گردد .
همچنين بايد به شیوه ای گیرا و متین ؛ دلايل مظلوميت اهلبيت علیهم السلام و علوم وحكمتهای معجز آميز آنان را گسترش داد که همین ، وباعث جذب عقول نخبگان و دانشمندان وپژوهشگران است .
اگر ریتم آن مشابه ریتم آهنگ و موسیقی باشد، حکم موسیقی را دارد [و اشکال دارد]، ولی اگر ریتم آن مشابه ریتم آهنگ و موسیقی نباشد، جائز، ولی مکروه است، چنانچه خدای سبحان در اشاره به این مطلب میفرماید: «وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ؛
ترجمه: و نماز و دعایشان در کنار خانه [یِ خدا] چیزی جز سوت کشیدن و کف زدن نبود. پس به کیفر کفری که همواره میورزیدید، عذاب [دنیا و آخرت را] بچشید (سورۀ مبارکۀ انفال، آیۀ شریفۀ سی و پنج، ترجمۀ انصاریان).»
در روایات وارد شدهاست که دست زدن از کارهای قوم لوط بودهاست.
لطمه زدن در عزاداری برای امالبنین
واقعۀ کربلا و مصیبت حضرت امام حسین (علیهالسلام) دارای وجوه مختلف و ابعاد متعدد است و عزاداری برای حضرت امالبنین عزاداری برای اباعبدالله (علیهالسلام) و لطمه زدن در عزای امالبنین لطمه در عزای اباعبدالله (علیهالسلام) است. سیرۀ شیعیان در دهۀ محرم نیز این سخن را تأیید میکند. شیعیان هر یک از شبها و روزهای دهۀ محرم را به یکی از ستارههای درخشان و اسوههای صبر و وفاداریِ کربلا اختصاص میدهند و در آن روز و شب، مصائب و جنگآوری و دلاوریهای آن اسوه را ذکر میکنند، زیرا یادِ یارانِ وفادارِ اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) یاد آن حضرت است و عزاداری برای آنها عزاداری برای حضرت است. همۀ این وقایع و حوادث، همۀ این مصائب و صبر و شکیباییها، همۀ این حماسهها و دلاوریها، همۀ این رزمها و جنگآوریها، حول حضرت امام حسین (علیهالسلام) متمرکز است و یاد آنها یاد حضرت امام حسین (علیهالسلام) است.
این سخن با آنچه در زیارتهایِ حضرتِ حسین (علیهالسلام) وارد شدهاست مطابقت دارد. مخاطبِ زیاراتِ مأثورۀ حضرتِ اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) خودِ حضرت است، ولی با این همه، در آن زیارات فرزندان و نوادگان حضرت (علیهوعلیهمالسلام) و مصائب آنان و نیز افراد دیگری از بنیهاشم و مصائب آنان و نیز اصحاب حضرت و مصائب آنان ذکر شدهاست.
لعنِ قاتلینِ ائمه و قاتلین شعیان آن ذوات قدسی نیز در امتداد یاد حضرت (علیهالسلام) است. در زیارتها، قاتلینِ حضرتِ امام حسین (علیهالسلام) و قاتلین فرزندان و نوادگان و قاتلین یاران و قاتلین شیعیان ایشان لعن شدهاند و این لعن و نفرینها چیزی مجزا از یاد حضرت و ذکر مصیبت ایشان نیست.
عقاید و توقیفی بودن بیان آن
1. مؤمنان نباید از چنین تعبیرهایی استفاده کنند. در این موضوعات، باید از تعابیری استفاده شود که در نصوص روایات و زیارات به کار رفتهاست.
2. از حضرت امام صادق (علیهالسلام) روایت شدهاست که در شأن و مدح ما، آنچه خود ما گفتهایم بگویید و آنچه را نگفتهایم نگویید.
3. چنین سخنانی به اعتقادات مرتبط است و سخن از اعتقادات از شعائر دینی است و شعائر دینی نمای دین است. افراد در مواجهۀ اول با دین شعائر دینی را میبینند و آن را درمییابند. برای همین، نمیتوان در بیان اعتقادات از تعابیر بیاساس و مندرآوردی استفاده کرد. در این باره، حتماً باید به قرآن و اهلبیت (علیهمالسلام) رجوع کرد و از آنچه در قرآن و روایات اهلبیت (علیهمالسلام) وجود دارد استفاده کرد.
4. حاصل سخن این است که ما در این باره باید از دستورات و اوامر و سخنان اهلبیت (علیهمالسلام) تبعیت کنیم و بههیچوجه از آن ذوات قدسی (علیهمالسلام) پیشی نگیریم.
5. در روایات وارد شدهاست که نمیتوان با عقل بشری به دین الهی رسید و حتماً در این باره باید به وحی رجوع کرد.
6. خطرناکترین انحراف و گمراهی و لغزش پیروی از هوای نفس در امور دینی، خصوصاً در امور اعتقادی دینی، است. خطرناکترين انحراف اين است كه انسان در امور دین به جای تبعیت از وحی الهی، از هوای نفس، از آنچه خوشش میآید، پيروی كند.
7. ترویج و تبلیغ و نشرِ مذهبِ حقۀ اثنیعشری با الفاظ و ترکیبهای بیاساس و ساختگی ممکن نیست. ما در این مورد باید از تعابیر دینی، از تعابیری که در قرآن و روایات و زیارات به کار رفتهاست، استفاده کنیم.
8. نهتنها ترویج و تبلیغِ مذهبِ حقۀ اثنیعشری با ترکیبهای بیاساس و ساختگی ممکن نیست، بلکه چنین تعابیر و سخنانی اثر سوء و تأثیر منفی دارند و چهرۀ دین و مذهبِ حقه را وارونه نشان میدهند.
9. برای ترویج و تبلیغ دين حق، بهترين روش بيان مقامات و فضائل واردشده در شأن و مقام اهلبيت (عليهمالسلام) است.
10. نه شأن و مقام و معجزات اهلبیت (عليهمالسلام) پایین است و نه آیات و روایات بیانکنندۀ شأن و مقام آن ذوات قدسی (عليهمالسلام) کم است. آن ذوات قدسی و نورانی (عليهمالسلام) مقامی رفیع و بلند دارند و آیات و روایات فراوانی شأن و مقام و معجزات آن بزرگواران (عليهمالسلام) را بازگو کردهاست. ما باید از تعابیر ساختگی و بیاساس پرهیز کنیم و تا آنجا که میتوانیم از این گنجینههای دینی که رهآورد وحی الهی است استفاده کنیم. باید حقایق را از قرآن و روایات بگیریم و با زبان روز و بیانی قابلفهم و هضم برای انسان امروزی تبیین کنیم تا تشنگان حقیقت به حق و حقیقت رسند و سیراب شوند. ما باید در قرآن و سخنان اهلبیت (عليهمالسلام) تأمل کنیم و آنها را بفهمیم و سپس با بیانی شیوا و گیرا و قابلفهم برای انسان معاصر، به دیگران عرضه کنیم تا محققین و پژوهشگران، کسانی که دل در گرو حق و حقیقت دارند و تشنۀ علم راستین و خواهان حکمت حقیقیاند، به حقیقت رسند و سیراب شوند. بهراستی اگر معارف قرآنی و دینی به جامعۀ نخبگانی ارائه شود، موجب حیرت عقلها میشود.
خلع قبل از طلاق
1. اگر دست کشیدن از حقوق و بخشیدن آن در مقابل این بود که زوج او را طلاق دهد و حق رجوع نداشته باشد، این طلاق طلاقِ خلع است و طلاق خلع یکی از اقسام طلاق بائن است و درنتیجه زوج حق رجوع به زوجه را ندارد و طلاق فسخ نمیشود.
2. اگر شرط یادشده ثابت باشد، یعنی اگر زوجه از حقوق خود بگذرد تا زوج او را طلاق دهد و حق رجوع نداشته باشد، ازدواج زن با همسر دومش صحیح است و اشکالی ندارد.
3. اگر زوج زوجه را طلاق دهد و بعد از طلاق، زوجه همۀ حقوق خود را ببخشد تا زوج از حق رجوع خود بگذرد و به زوجه رجوع نکند، در این صورت طلاق طلاق رجعی است، نه بائن، و حق رجوع برای زوج ثابت است و زوج میتواند در ایام عده رجوع کند و در صورتِ رجوعِ زوج، ازدواجِ دومِ زن باطل است و اگر زن با شخص دوم همبستر شده و دخول صورت گرفته باشد، برای هم حرام ابدی میشوند.
1. اگر مقصود از «صیغهای بودن» زناکار بودن زن است، باید گفت زنا موجب عده نمیشود و لازم نیست شخص زناکار، بهخاطر زنا، عده نگه دارد و درنتیجه عقد و نکاح او و دخول به او صحیح و جایز است.
2. آری، لازم نیست شخص زناکار، بهخاطر زنا، عده نگه دارد، ولی بهتر است از روی احتیاط، چنین شخصی تا دیدن یک حیض، عقد و به او دخول نشود، یعنی بهتر است چنین شخصی تا دیدن یک حیض، استبرا شود.
1. آنچه تسویه شدهاست خمس دارد و آنچه هنوز تسویه نشدهاست خمس ندارد، [یعنی نصفِ مبلغِ قبضشده خمس دارد، نه کل آن].
2. اگر مابقی مبلغ در دست شخص بماند و آن را در مئونه خرج نکند، از مئونه محسوب نمیشود و خمس دارد، زیرا صرفِ بدهکار بودنِ نصفِ مبیع (کالای موردمعامله) موجب نمیشود مبلغ بدهکاری از مئونه باشد.
*: بیع سلف بیعی است که مبیع کلیِ در ذمه و ثمن نقد و معلوم است. در این بیع، فروشنده مبلغِ موردمعامله را میگیرد و متعد میشود در زمانی مشخص، کالا را تحویل دهد.
توثیقات شیخ صدوق قدسسره و دلالت آن
1. مشهور علما در برخورد با قرائن توثیق و تضعیف یک قرینه و دلالت آن را مستقلاً در نظر نمیگیرند، بلکه به مجموع قرائن و دلالت آنها توجه میکنند. ممکن است یک قرینه بهخودیخود و با غضنظر از دیگر قرائن، ثقه بودن شخصی را اثبات نکند، ولی وقتی با دیگر قرائن در نظر گرفته میشود، دلالتی ظنی بر وثاقت شخص میکند. در این نگرش، هر قرینه به وثاقت شخص بهصورت ظنی دلالت میکند و با در نظر گرفتن دیگر قرائن و دلالت آنها، ظن رفتهرفته قویتر میشود تا اینکه به مرتبۀ اطمینان میرسد.
2. توجه به مجموع قرائن و دلالت آنها نکتهای مهم است که از نگاه عالم بزرگی مانند آیتالله خوئی (قدسسره) پوشیده ماندهاست. مشهور برخی قرائن را بهعنوان قرائن توثیق تلقی کردهاند در حالی که چنین تلقیای مورداشکال آیتالله خوئی (قدسسره) قرار گرفتهاست. محقق خوئی گمان کردهاست از نظر مشهور، قرائن یادشده مستقلاً بر توثیق دلالت دارد و چنین برداشتی را نقد کردهاست در حالی که مشهور نگاه انضمامی دارند و هر قرینه را منضم با دیگر قرائن در نظر میگیرند. هر قرینه موجب شدیدتر شدن ظن میشود تا اینکه ظن به مرتبۀ اطمینان برسد و اطمینان حجت است.
3. همۀ قرائن و به تبع آن، ظن بهدستآمده از هر قرینه در یک حد و مرتبه نیستند. به حسب عوارض و حالات قرائن، قرینهای قوی و ظن برآمده از آن نیز قوی است و قرینۀ دیگری متوسط و ظن برآمده از آن نیز متوسط است و قرینۀ دیگری ضعیف و ظن برآمده از آن نیز ضعیف است.
4. یکی از قرائنی که باید با دیگر قرائن در نظر گرفته شود ترضیهای شیخ صدوق (قدسسره) است. ترضی صدوق به تنهایی ثقه بودن را اثبات نمیکند، ولی وقتی با دیگر قرائن در نظر گرفته شود، ممکن است ثقه بودن شخص اثبات شود، خصوصاً هنگامی که صدوق مکرراً درمورد کسی ترضی بهکار ببرد. ترضی مکرر درمورد شخصی گویای تبجیل و بزرگداشت آن شخص از سوی صدوق است.
5. وقتی ترضی شیخ صدوق با قرائن دیگر در نظر گرفته شود، قرائنی مانند [تکرار ترضی درمورد شخص] و کثرت روایت شیخ صدوق از آن شخص و شیخ اجازه بودن آن شخص و قرائنی از این دست، [به ثقه بودن شخص اطمینان حاصل میشود].
6. اما این اشکال که ترضیهای صدوق (قدسسره) از خود او نیست و ناسخ آن را افزوده است یا این اشکال که نسخ مختلف در این باره اختلاف دارند، در برخی نسخ ترضی آمدهاست و در برخی نسخ ترضی نیامدهاست، وارد نیست. ترضیها از خود صدوق است و کسی آن را نیفزودهاست و اگر در برخی موارد، در بین نسخ، اختلافی در این باره باشد، [چیزی عجیب نیست و] مانند اختلاف نسخ در دیگر موارد است و باید براساس قوانین و موازین ضبط و ترجیح نسخ عمل کرد.
7. [در برخی موارد، به جای «رضیاللهعنه» «ره» بهکار رفتهاست.] رمزِ «ره» نیز همان ترضی است، زیرا رمزِ «ره» [به معنای «رحمهالله» یا «رحمةاللهعلیه» است و] ترحم و ترضی یک معنی دارند.
8. حاصل این است که اختلاف نسخههای چاپی با نسخههای خطی یا با چاپهای سنگی، در محل بحث، مانند اختلاف نسخه در موارد دیگر است و باید به قوانین و موازین ترجیح نسخه رجوع شود.
[*: بهکار بردن عبارت «رحمهالله» یا «رحمةاللهعلیه» بعد از نام شخص.
**: بهکار بردن عبارت «رضیاللهعنه» بعد از نام شخص.]
ضابطۀ وهن شعائر دینی
مشروعیت برخی شعائر و مناسک برآمده از ادلۀ عام است و برخی دیگر برآمده از ادلۀ خاص].
1. اگر مشروعیت عملی با دلیل یا ادلۀ عام اثبات شدهاست، ملاک در صدقِ «وهنِ» این عمل حکمت و وجوه واقعی است، نه سخنان مندرآوردی و وجوه ساختگی دشمنان.
2. اگر مشروعیت عملی دلیل خاص داشته باشد، به صرف استهزا دشمنان، نمیتوان از آن عمل دست کشید و آن را عملی نامشروع و غیرشرعی دانست، مگر اینکه عنوان ثانویهای بر عمل منطبق شود که در این صورت به مقدار ضرورت، باید از انجام دادن آن پرهیز کرد.
3. اما درمورد قمهزنی باید بگویم که قمهزنی نمادی برای ایثار و شهادت و مظلومیت است. این نماد مختص به مسلمانان یا شیعیان نیست و مسیحیان نیز چنین علامت و نمادی را بهکار میگیرند. حضرت مسیح به زعم مسیحیان به صلیب کشیده شدهاست و آنها در روز مصلوب شدن مسیح ــ بنابر اعتقاد خودشان ــ آیین خون را به جا میآورند.
4. ما در کتاب «شعائر حسینی»، جلد چهارم، بیان کردهایم که روایات متواتر بر نماد بودن خون دلالت دارند.
علاج وسواس و چشمزخم و سحر و جادو و جنزدگی
1. وسواس از ضعف نفس در مقابل وسوسهها و القائات شیاطین نشئت میگیرد.
2. انسان هر قدر در مقابل وسوسههای شیاطین منفعل و اثرپذیرتر باشد، حالش بدتر و بحرانیتر و سیطرۀ شیطان یا شیاطین بر او قویتر و مستحکمتر خواهد بود.
3. [شیطان به حدی خاص از سیطره قناعت نمیکند.] هر قدر انسان مقابل او منفعل باشد و به وسوسهها و القائات او توجه کند و خیالاتی را که مدنظر شیطان یا شیاطین است در نظر خود مجسم کند و به آنها وقع نهد و بها دهد، شیطان به سیطرهای بیش از آن طمع میکند و درنتیجه سیطرۀ خود را گسترش میدهد تا اینکه در اعتقادات شخص و همۀ شئون حیاتی او حکم میراند و در این حیطهها به وسوسه میپردازد.
4. راه علاج تمرد و عصیان انسان مقابل شیطان و القائات او است. انسان باید در مقابل وساوس و خیالاتی که شیطان القا میکند تمرد کند و آنها نپذیرد. چنین تمرد و عصیان و بیتفاوتیای باید دائمی و همیشگی باشد.
5. همانطوری که راه علاج اهانت و گستاخیِ شیاطین به مقدسات دینی تکریم و تقدیس مقدسات و اشتغال به حمد و ذکر و ثنای الهی و یاد اسمای حسنای الهی است.
6. انسان باید بداند که در نبردی روحی و دائمی و همیشگی با شیاطین است. انسان نباید غفلت کند و باید با تمرد و عصیان مقابل وسوسهها و القائات شیطانی با آنها مبارزه کند و بر آنها پیروز شود.
7. تسلط بر اعتقادات و مباحث اعتقادی از سویی، و تبحر در مسائل فقهی از سوی دیگر سلاحی قوی برای مبارزه با شیاطین و وسوسهها و القائات شیطانی است. انسان با اشتغال به مباحث اعتقادی و فقهی نیرویی ارادی و قوی و تأثیرگذار دست پیدا میکند و با این نیروی کسبشده میتواند در جنگ با شیاطین پیروز شود.
8. نیرو [و ملکۀ برآمده از اشتغال به مباحث فقهی و اعتقادی] در معالجۀ سحر و جادو و چشمزخم و جنزدگی نیز تأثیرگذار است و این امراض روحی را نیز ازبین میبرد.
9. ما فایلی منتشر کردهایم که حاوی توصیههای فقهی برای درمان بیماریهای روحی و معنوی است.
اشتراط لحاظ تورم در تسویۀ قرض
1. اشتراط لحاظ تورم در تسویۀ قرض جایز است به شرطی که تورم در ارز بهسبب پوشش مالی باشد، نه بهسبب عرضه و تقاضای ارز (عرضه و تقاضا همان قدرت خرید است).
2. تفصیل یادشده (تورم بهلحاظ پوشش مالی و تورم بهلحاظ قدرت خرید) به قرض و تسویۀ آن اختصاص ندارد و در همۀ بدهکاریها در هر نوع معاملهای جاری است.
1. مادر از زمین زراعیای که مال پسرش بودهاست ارث میبرد.
2. خود زمین زراعی مال دولت است، ولی سرقفلی آن (حق اجاره دادن یا حق استفاده کردن از آن) ملک میت بودهاست و درنتیجه مطابق قانون ارث، بین ورثه تقسیم میشود. بنابراین هم حق سرقفلی و هم درختان کاشتهشده در آن زمین ارث است و مطابق قانون ارث، بین وراث تقسیم میشود.
حج مستحبی به نیابت از چند نفر
1. اجازۀ از فقیه برای گرفتن وامهای بانکی واجب نیست، زیرا بنابر مبنای ما، الف. ملک بودن بیتالمال معنادار و صحیح است و ب. اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) تعامل با سیستمهای اجتماعی را اجازه دادهاند.
2. بنابر نظر صحیح، بانکهای خصوصی حکمِ بانکهای دولتی و نیمهخصوصی را دارد.
3. آری، برای رها شدن از قرض ربوی و پرهیز از حرام، شخص نباید التزامِ قلبی و جدی بر پرداخت زیادۀ از مبلغ وام داشته باشد.
وسواس در وضو
انتقال جسد
عالم قبر و برزخ و سؤال و جواب
تعقیبات نماز
نماز به نیابت از شخص میت
حکومت در دیه و معنای آن
ارث زوجه از منقول و غیرمنقول
1. از نظر ما، اگر زوجه از زوج دارای فرزند باشد، از جمیع ماترکِ زوج، چه منقول و چه غیرمنقول، ارث میبرد، همانطوری که دیدگاه مشهور در میان متقدمین همین بودهاست.
2. اگر زوجه از زوج دارای فرزند نباشد، از منقولات ارث میبرد، ولی از زمین هیچ بهرهای نمیبرد، اعم از اینکه زمین تجاری باشد یا مسکونی باشد. اگر زوجه از زوج دارای فرزند نباشد، زوجه نه از خود زمین و نه از قیمت زمین ارث نمیبرد و فقط از آنچه در زمین بنا یا کاشته شدهاست، مانند ساختمان و درخت و ابزار و وسایل در آن، ارث میبرد و ورثه باید قیمت این موارد را به زوجه بدهند.
علم ابجد و حروف و حکم استفادۀ از آن
ممکن نبودن طهارت تام و کامل دراثر عمل زیبایی
اعظمية الولاية لايعني التفريط ببقية اركان الفروع"
إن من الموازين القسط للاستقامة والهداية أن تستعمل الفاظ الوحي والعناوين الواردة في الآيات والروايات ومرادفاتها وتوصيتهم عليهم السلام ان نقول ما قالوا ولا نتكلف موازين من قريحة انفسنا .
نعم لاتقرن ولاية اهل البيت (ع) بالصلاة والحج وبقية اركان فروع الدين إذ هي اعظمهن وكذلك ما يرتبط بها لكن اعظمية الولاية لايعني التفريط ببقية اركان الفروع
كما أن الاهتمام ببقية الاركان لايعني تساويها في الاهمية والرتبة .
فالتوازن في الرؤية والنظرة ضروري نظير ضابطة قوله تعالى : ((لانفرق بين أحد من رسله )).
وقوله تعالى ((وتلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض)) .
فالاعتقاد بكل الرسل من دون تفريط ببعضهم لايستلزم جعلهم في رتبة ومقام متساوي، كما ان تفاضلهم لايعني التفريط بالمفضول، كما ان الاهتمام بالمفضول لايعني تسويته في الرتبة والاهمية بالفاضل وبالأفضل.
فهذه توازنات لابد من رعاية كلا طرفيها .
ونظير ان الصلاة عمود الدين بلحاظ الصوم والحج والزكاة ووو لكن ذلك لايعني التفريط بالحج والزكاة والصوم ،كما أن الاهتمام بالبقية لايعني تسويتها مع الصلاة في الاهمية والرعاية .
فلابد من التوازن وحفظ كل شيء في مرتبته ورتبته من دون افراط ولا تفريط .
كما ان تجلي التوحيد في توحيد الله تعالى في الطاعة بولاية خليفة الله اعظم من تجلي التوحيد في الصلاة كما ان أهل الجاهلية كانوا يصلون ويحجون ويطوفون وو بادعائهم انهم يستقيمون على منهاج النبي ابراهيم (ع)،
و الحال انهم فاقدون لولاية خاتم الانبياء (ص) فوصف الله اعمالهم وصلاتهم وطوافهم وحجهم انها نجس فلايقربوا بها المسجد الحرام ،مما ينبه على اهمية الولاية ومركزيتها بعد التوحيد والنبوة .
لكن ذلك لايعني التفريط ببقية اعمال العبادات كما ان الاهتمام بالبقية لايعني صحة تلك الاعمال بدون الولاية بل لابد من التوازن وحفظ كل ذي حق في رتبته .
ثم انه لايتكل في النجاة على الولاية من دون عمل كما لايتكل على الاعمال من دون الولاية فلكل مقام ورتبة .
فلايصح الاستخفاف بالذنوب كما لايصح الاستخفاف بالولاية تحت ذريعة خطورة الذنوب فلكل مقام ورتبة .
نعم ورد في الحديث القدسي انه تعالى يبتلي المؤمن بصدور الذنوب لئلا يتعالى.
احکام نماز جمعه
1. وقت دو خطبه به آنچه در متن سؤال گذشت (چهل دقیقه) محدود نیست. دو خطبه تا زمانی که سایۀ هر شیئی به اندازۀ آن شیء شود وقت دارد.
2. رسیدن اندازۀ سایۀ هر چیزی به اندازۀ آن چیز وقتِ فضیلتِ نمازِ ظهر است که نزدیک دو ساعت (کمی بیشتر یا کمتر) است.
3. تأخیر در شروع خطب اشکالی ندارد. بلکه میتوان خطبۀ اول را بیش از ده دقیقه، تا زمانی که سایۀ اشیا بهاندازۀ خود اشیاء نرسیده باشد، به تأخیر انداخت.
4. تعجیل در شروع خطبۀ اول لازم نیست، همانطوری که اتمام دو خطبه در کمتر از یک و ساعت و ربع ضروری نیست. نه تعجیل در ابتدای خطبۀ اول ضروری است و نه تمام کردن دو خطبه در کمتر از یک ساعت و ربع.
5. کیفیت نماز جمعه به این صورت است:
دو رکعت است مانند نماز صبح با این تفاوت که قبل از شروع نماز، باید دو خطبه خوانده شود و هریک از دو خطبه باید موارد در پیآمده را شامل شود:
أ. حمد و ثنای خداوند سبحان؛
ب. سلام و صلوات بر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام)؛
ج. وعظ و توصیۀ به تقوای الهی و اموری مانند آن؛
د. خواندن سورهای کوچک (البته در خطبۀ دوم، میتوان به جای خواندن سورۀ کامل، آیهای خواند که دارای فائده و مهنایی کامل است، مانند «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ؛ خداوند به عدل و احسان فرمان میدهد ــ سورۀ مبارکۀ نحل، آیۀ شریفۀ نود». البته خطبۀ دوم ویژگی دیگری نیز دارد و آن سلام و صلوات فرستادن بر امامان معصوم (علیهمالسلام) و نام بردن آنهاست)؛
ه. احوط ــ البته اگر اقوی نباشد ــ این است که در هر دو خطبه برای مؤمنین و مؤمنات دعا شود. بهتر است در خطبۀ اول بر حمد و ثنای الهی و تقدیس و تسبیح خدای سبحان تمرکز شود و در خطبۀ دوم، آنچه به مصلحت جامعه است و آنچه منافی مصالح جامعه است بازگو شود. بهتر است در خطبۀ دوم، مردم را از اوضاع و احوال و حوادثی که برایشان پیشآمده یا پیش خواهد آمد و در دین و دنیایشان مضر یا سودمند است آگاه کرد و در اطراف وقایع و لوازم آنها و چگونگی رویارویی با آنها یا واکنش در مقابل آنها سخن گفت.
غبن در صلح
1. قراری که برادرها در میان خود گذاشتهاند مصالحۀ در تقسیم ارث است.
2. اگر طرفهایی که مصالحه کردهاند أ. مالیات و… را تخمین زده و ب. به مبلغی حدودی رسیده باشند و ج. براساسِ رقمِ تخمینی مصالحه کرده باشند در حالی که د. رقم واقعی با رقم تخمینی اختلاف فاحش دارد و بسیار کمتر از رقم تخمینی است بهطوری که ه. اگر طرف مصالحه از رقم واقعی خبر داشت، هیچگاه تن به چنین مصالحهای نمیداد، غبن متحقق شدهاست. به سخن دیگر، در فرض سؤال، سه برادر گمان میکردند رقمی که برای مالیات و… باید پرداخت شود رقمی هنگفت است و براساس گمان خود، چنین مصالحهای را انجام دادهاند در حالی که هزینههای مالیاتی و… بسیار کمتر از حدس و تخمین مصالحهگران بودهاست و اگر سه برادر از هزینههای واقعی مالیات و… آگاه بودند، هرگز تن به چنین مصالحهای نمیدادند. در این فرض، غبن در مصالحه اتفاق افتادهاست.
3. از نظر ما، دیدگاه صحیح این است که غبن در هر نوع معاوضه و معاملهای مطرح است و بنابراین در تقسیمِ زمینِ موروثی، «غبن در صلح» صدق میکند و درنتیجه خیار فسخ ثابت است.
4. اگر صلح را فسخ کنند، [تقسیم ارث باطل میشود و] باید دوباره آن را تقسیم و بر آن صلح کنند.
5. [گذشت که فسخ صلح درصورتی است که طرفهایی که مصالحه کردهاند أ. مالیات و… را تخمین زده و ب. به مبلغی حدودی رسیده باشند و ج. براساسِ رقمِ تخمینی مصالحه کرده باشند در حالی که د. رقم واقعی با رقم تخمینی اختلاف فاحش دارد و بسیار کمتر از رقم تخمینی است بهطوری که ه. اگر طرف مصالحه از رقم واقعی خبر داشت، هیچگاه تن به چنین مصالحهای نمیداد.] اما اگر حدس و گمان آنها با هزینههای واقعی مالیات و… تفاوت فاحش نداشته باشد یا افراد مصالحهگر (برادرها) به رقم واقعی توجه داشته و آن را محتمل میدانستند، [«غبن» صدق نمیکنند] و حق فسخ صلح را ندارند.
6. اگر برادرها بر سر مصالحه با هم اختلاف و نزاع داشته باشند، میتوانند دوباره با هم توافق و مصالحه کنند.
مشخص نبودن مدت در ازدواج موقت
1. اگر مدت در عقد ذکر نشود، علیالأظهر عقد به عقد دائم تبدیل میشود.
2. اما در فرض سؤال، اگر انجام دادنِ مراحلِ قانونی و رسمیِ ازدواجِ دائم عرفاً زمانی مشخص و معین داشته باشد، عقد موقت صحیح واقع شدهاست. به سخن دیگر، اگر مدت در عقد ذکر شود و نهایت مدت ازدواج دائمی باشد، به این معنی که تا انجام دادن مراحل رسمی و قانونیِ عقد دائم، عقد موقت پابرجا باشد، عقد موقت صحیح و بیاشکال است. البته در این صورت، باید انجام دادنِ مراحلِ قانونیِ ازدواجِ دائم عرفاً زمان مشخصی داشته باشد.
3. به هر حال، اگر شخص بخواهد احتیاط کند، باید مدت را به زن ببخشد و او را طلاق دهد. در این صورت، اگر زن و مرد همبستر نشده و دخولی صورت نگرفته باشد، طلاق بائن است. پس از طلاق، باید عقد دائم بخوانند.
الوقف للأرض المشاعة
١- يصح مع القبض ولو بنحو اليد المشتركة .
٢- طبعا القبض عندنا هو التسجيل في الطابو ونحوه مما يسلط من يكتب باسمه .
٣- الإنشاء اللفظي لا ينجز الوقف لكنه على أي حال يقع وصية بالوقف إذا مات الواقف قبل أن يحصل القبض .
٤- أما رفض الشريك للأرض فلا يثبت له حق الشفعة في وقف حصة شريكه ، إنما الشفعة إذا بيع أو جرت معاوضة مالية على حصة شريكه .
1. تماشای این فیلمها، تا زمانی که مستهجن یا برای ترویج امری باطل نباشند، جایز است.
2. درمورد موسیقی متن فیلم باید گفت استماع آن حرام است، ولی سماع آن حرام نیست، یعنی آگاهانه گوش دادن و تمرکز بر موسیقی حرام است، ولی شنیدن آن، بدون اینکه شخص به آن گوش دهد و بر آن تمرکز کند، حرام نیست.
3. تماشای این فیلمها و دانلود آنها و پرداخت هزینۀ دانلود جایز است.
سعی و نماز طواف
حکم سلفی گرفتن در حال احرام
قضای نماز میت
طولانی کردن سجده در نماز
مهدیبن حمیده
1. هرچند «حمیده» نامِ مادرِ حضرتِ موسیبنِ جعفر (علیهماالسلام) است، ممکن است یکی از نامهای نرجس خاتون، مادر امام زمان، حجتبن الحسن العسکری (عجاللهفرجه)، نیز باشد.
2. احتمال دیگر این است که مراد از «ابنحمیده» حضرت حجتبن الحسن العسکری (عجاللهفرجه) باشد، ولی نه به این لحاظ که «حمیده» یکی از اسامی نرجس خاتون باشد، بلکه به لحاظ اینکه مادر حضرت موسیبنِ جعفر (علیهماالسلام) جد آن حضرت و ایشان از نوادگان آن خانم است.
3. احتمال دیگر این است که مراد از آن حضرت موسیبنِ جعفر (علیهماالسلام) در بعد از رجعتشان باشد.
4. احتمال دیگر این است که مراد از آن حضرت موسیبنِ جعفر (علیهماالسلام) [در قبل از رجعت] باشد، ولی در مهدی آلمحمد بودن آن حضرت بدا رخ داده باشد.
تبرج و مراتب آن
1. تبرج (جلوهگری) مراتب مختلفی دارد. مراتب مختلف تبرج بهحسب مقدار تبرج و نیز بهحسب اندام پوشیدهنشده است.
2. برای همین، تبرج [در همۀ شرایط] حکم یکسانی ندارد. اینکه فردی غریبه یا فردی مَحرم یا فردی همجنس حضور داشته باشد موجب اختلاف حکم میشود.
3. موضوع دیگری نیز موجب اختلاف در حکم تبرج میشود و آن استمرار تبرج و اصرار فرد بر آن و مستمر نبودن آن و مصر نبودن فرد است.
4. موضوع دیگری که موجب اختلاف در حکم تبرج میشود فتنهانگیز بودن یا فتنهانگیز نبودن آن است.
کثیرالسفر و حکم سفرهای غیرکاری
خمس و حقوق بازنشستگی
1. بله، بهمحض دریافت حقوق بازنشستگی، پرداخت خمس آن واجب است و شخص باید خمس آن را بپردازد، زیرا شخص بازنشسته از چند سال قبل آن را بهدست آورده و مالک آن است، هرچند بهلحاظ رسمی و قانونی هنوز آن را قبض نکردهاست.
2. شخص بازنشسته از چند سال قبل مالک حقوق بازنشستگی است، ولی تا قبل از بازنشستگی آن را دریافت نکردهاست. درنتیجه خمس آن از چند سال قبل واجب شدهاست، ولی پرداخت آن تا قبل از دریافت واجب نیست و بهمحض دریافت، پرداخت خمس آن نیز واجب میشود. به بیان دیگر، ملاک وجوب خمس، زمان تملک است، نه زمان قبض و دریافت.
3. این حکم درمورد حقوق بازنشستگی است و اعطائات دیگر دولتی را [تحت هر عنوانی که باشد، مانند هدیه، کمک معیشتی، سبد خرید و…] شامل نمیشود.
طواف و نماز طواف
بهلحاظ تکلیفی، نماز طواف باید بلافاصله بعد از طواف به جا آورده شود، ولی اتیان فوری شرط صحت طواف یا شرط صحت نماز طواف نیست (یعنی واجب است نماز طواف بلافاصله بعد از طواف به جا آورده شود و اگر نماز طواف بلافاصله بعد از طواف خوانده نشود، شخص مرتکب گناه شدهاست، ولی به صحت طواف یا نماز طوافش آسیبی نمیرسد).
مقام ابراهیم و نماز طواف
ازدواج و دادن حق طلاق و... به زوجه
1. تفویض حق طلاق به زوجه و شرط آن در عقد نکاح صحیح نیست، ولی اشتراط وکالت از طرف زوج برای زوجه در امر طلاق صحیح است، [یعنی زوج نمیتواند حق طلاق را به زوجه تفویض کند و زوجه حق طلاق داشته باشد، ولی میتواند أ. زوجه را از طرف خودش، وکیل در امر طلاق کند و بگوید در فلان شرائط و مواقع، شما وکیل من در امر طلاق هستی و ب. وکیل بودن زوجه را در متن عقد نکاح شرط کند].
با شرط وکالت در امر طلاق، زوجه میتواند با محقق شدن شرائط گفتهشده در عقد ازدواج از زوج طلاق بگیرد.
شرطِ وکالت زوجه برای طلاق در شرائطی خاص، از نظر حضرت آیتالله خوئی (رحمهالله)، شرطی لازم است و زوج بعداً نمیتواند زوجه را از وکالت عزل کند، ولی از نظر ما، چنین شرطی لازم نیست و زوج میتواند وکالت طلاق را فسخ و زوجه را از وکالت عزل کند. البته زوج هنگام عقد نکاح، تعهد کردهاست که به شرط یادشده (وکالت زوجه) وفادار بماند و مطابق آن عمل کند و درنتیجه با عزل زوجه از وکالت، زوج از عهد و پیمان خود تخلف کرده و مرتکب گناه شدهاست.
2. اگر شرطِ دومِ یادشده به این منظور است که زوج بدون اجازه و رضایت زوجه، حق ازدواج نداشته باشد و نتواند دومرتبه ازدواج کند، چنین شرطی صحیح و لازمالوفا نیست.
3. اما شرط سوم شرطی صحیح است و میتوان آن را در عقد شرط کرد. البته بدون آن شرط نیز زوج مؤظف است منزلی مستقل برای زندگی زوجه مهیا کند.
خرید اوراق قرضۀ دولتی
1. اصلِ خریدِ اوراقِ قرضۀ دولتی جایز است.
2. اما شرط سود معین و متعهد شدن دولت به سود مشخص محل اشکال، بلکه حرام است، زیرا عنوان «ربح» و «سود» به سرمایهگذاری اشاره دارد و «خرید اوراق قرضه» به معنی سرمایهگذاری و خرید خود اوراق و اسناد است و «سند دولتی بودن» به معنی تضمین اصل مبلغ خرید و سود آن از سوی دولت است. بنابراین شرط سود معین [پنج درصد در فرض سؤال] ربوی و حرام است. [به بیان دیگر، عنوان معامله «خرید اوراق قرضه» است و شخص با خرید اوراق، مالک آنها و مالک ارزش آنها میشود، ولی دولت، علاوه بر ارزش آنها، پنج درصد سود را تضمین میکند و هنگام فروش آنها، پنج درصد به شخص سود میدهد. این سود تضمینشده افزون بر ارزش اوراق و ربوی است.]
3. پس هرچند سود در متن قرارداد ذکر شده باشد، شخص نباید قصد جدی نسبتبه شرط سود داشته باشد.
4. [شخص نباید نسبتبه شرط زیادت قصد جدی داشته باشد، ولی این به این معنی نیست که گرفتن سود تضمینشده مطلقاً حرام است.] شخص میتواند سود یادشده را نه بهخاطر عمل کردن به شرط ربوی، بلکه بهخاطر استحقاق از بیتالمال اخذ کند.
خرید و فروش طلا با طلا
نماز طواف
کیفیت نماز نشسته)
1. کیفیت سجده به همان نحوی است مؤمنین آن را به جا میآورند، یعنی باید نمازگزار دو دست خود را بر تختۀ روبهروییاش و پیشانی خود را بر خاک و تربت (مُهر) روی تخته بگذارد.
2. بنابر روایات، سجدۀ نمازگزار در حال نشسته، تا جای ممکن، باید به سجدۀ کامل و عادی شباهت داشته باشد. تشبه به سجدۀ کامل مقدم بر ایما و اشاره است.
مقام ابراهیم و نماز طواف
کثیر السفر و حکم سفرهای غیرکاری
حکم روزه و افطار در فرضی که هلالِ ماهِ مبارکِ رمضان با تأخیر دیده شود
1. روزۀ افرادی که امروز را به نیت آخر شعبان روزه گرفتهاند [صحیح است و] روزۀ ماه رمضان محسوب میشود. اگر این افراد در اثنای روز، چه قبل از زوال و چه بعد از زوال، به حلولِ ماهِ رمضان آگاهی بیابند، باید نیت خود را از روزۀ ماهِ شعبان به روزۀ ماهِ رمضان تغییر دهند.
2. کسی این روز را روزه نگرفته و افطار کردهاست، [بعد از اعلامِ اولِ ماه]، باید امساک و از مبطلات روزه پرهیز کند و بعد از ماه مبارک رمضان، روزۀ یک روز را قضا کند. برای شخص فقط قضای یک روز واجب است و کفارهای بر ذمۀ او نیست.
3. [پاسخ سؤال سوم نیز از آنچه گذشت روشن میشود.] اگر شخص آن روز را روزه نگرفته و افطار کرده باشد، [بعد از آگاهی از حلولِ ماهِ مبارکِ رمضان]، باید بقیۀ روز را امساک و از مبطلات روزه پرهیز کند. اگر آن روز را روزه گرفته باشد، [بعد از آگاهی از حلولِ ماهِ مبارکِ رمضان]، باید نیت خود را به روزۀ ماهِ رمضان تغییر دهد.
فاطمة ع روحي التي بين جنبي
إجمالاً هو بيان إلى أن أصحاب الكساء أركان لسيد الانبياء في دعوته وتشييده للدين .
أما العينان فللإعتزاز بهما ونفاستهما لدى النبي ص ، وأن البصيرة لاستقامة الدين هي بالتمسك بالسبطين ع .
وأما كونه ع كاليدين للنبي ص فلأن كل ما قام به ص من إقامة الدين فبتوسط أمير المؤمنين ع .
وأما كون فاطمة ع كالقلب من الجسد فهو نظير ما ورد عن النبي ص أن فاطمة روحي التي بين جنبي أي حياة هذا الدين وحياة الوحي النبوي بدور فاطمة ع ، ومقام حجيتها وولايتها .
با تأخیر ثابت شدنِ اولِ ماهِ رمضان
1. در فرض سؤال اول، وظیفۀ شخص این است که بقیۀ روز را امساک و از مبطلات روزه پرهیز کند و بعد از ماهِ مبارکِ رمضان، روزۀ امروز را قضا کند. فقط قضای روزه بر شخص واجب است و کفارهای بر ذمۀ او نیست.
اگر کسی به حکم امساک و پرهیز از مبطلات در این فرض جاهل بوده باشد و درنتیجه بقیۀ روز را امساک نکند، همین حکم را دارد، [یعنی باید روزۀ امروز را قضا کند و کفارهای بر او نیست].
2. در فرض سؤال دوم، روزۀ شخص بهعنوان روزۀ اولِ ماهِ رمضان محسوب میشود، نه روزۀ قضایِ ماهِ رمضان گذشته. بنابراین شخص بعد از ماهِ مبارکِ رمضان، باید روزهای را که از ماهِ رمضانِ سالِ گذشته بر ذمه داشت قضا کند و بهخاطر تأخیر در قضای روزه، یک مد گندم یا طعام فدیه دهد.
زوال حمرۀ مشرقیه
1. در پاسخ قبل گذشت که دوازده بعد از استتار [و غروب حسیِ] خورشید حمرۀ مشرقیه زائل میشود (استتار [و غروب حسیِ] خورشید زمانِ غروب و وقت اذان مغرب در نزد دیگر مذاهب است). البته برخی بزرگان معتقدند حمرۀ مشرقیه ده دقیقه بعد از استتار خورشید زائل میشود، ولی قول اول (دوازده دقیقه) احوط است.
2. چنانچه گفتیم زوال حمرۀ مشرقیه ده یا دوازده دقیقه بعد از استتار [و غروب حسیِ] خورشید است در حالی که اذان شیعیان در کشورهای خاورمیانه هیجده یا بیست دقیقه بعد از استتار [و غروب حسیِ] خورشید است. [درنتیجه کسی که دو دقیقه قبل از اذان شیعیان افطار کرده باشد، بعد از زوال حمرۀ مشرقیه افطار کرده و روزهاش صحیح است.]
طواف و نماز طواف
1. همانطوری که در آیات و روایات مستفیض اشاره شدهاست، همۀ ملائکه و فرشتگان و ارواحی که از امر حضرت حقاند در زندگی مؤمنان نقش دارند و در جان و روح آنها تأثیر میگذارند و الطاف و رحمت حضرت حق را در قلب و جان آنها نازل میکنند.
2. ولی ارتباط ملائک و ارواح امریه با مؤمنان به پاِیۀ ارتباط آنها با معصومین (علیهمالسلام) نمیرسد.
3. ارتباط ملائک با معصومین (علیهمالسلام) نیز در یک سطح نیست و با برخی افراد معصوم شدید و با برخی دیگر از معصومین شدیدتر است. برای مثال، ارتباط روحالقدس با حضرت عیسای نبی (علیهالسلام) در حد تأیید بودهاست در حالی که ارتباط او با سیدالانبیا، محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، و اهلبیتِ معصومِ ایشان (علیهمالسلام) مانند قوه و قدرتی بود که در جان و روح آن ذوات قدسیه نهفتهاست. چنین ارتباطی مخصوص به روحالقدس نبود و دیگر ارواح نیز چنین ارتباطی با آن ذوات مقدسه داشتهاند. روحالقدس و سایر ارواح، بدون اینکه قائل به تناسخ شویم، مانند نیرو و قوهای در جان و روح پیامبر اکرم و اهلبیت ایشان (علیهوعلیهمالسلام) بودند.
4. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در روایتی دربارۀ حسانبن ثابت، زمانی که او موالی و تابع پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهلبیت ایشان (علیهمالسلام) بود، فرموده بود در برخی از اشعار حسان، روحالقدس از زبان حسان سخن گفتهاست. در روایات، چنین مضمونی دربارۀ خزاعی نیز وارد شدهاست. حضرت امام رضا (علیهالسلام) دربارۀ یکی از ابیات خزاعی که درمورد قائم آلمحمد (عجاللهفرجه) بود فرمود روحالقدس از زبان تو سخن گفتهاست.
نماز خواندن با مانتوی سیاه مکروه نیست، زیرا مانتو و امثال آن بهمثابۀ جامه هستند. اما نماز خواندن با پیراهن سیاه مکروه است. البته پوشیدن پیراهن سیاه به منظور عزاداری برای مصائب اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) کراهتی ندارد.
[برخی ادله گویای کراهت نداشتن نماز خواندن در لباس سیاه به منظور عزاداری اهلبیت (علیهمالسلام)اند. بنابر این ادله، لباس سیاه پوشیدن برای مصائب اهلبیت کراهتی ندارد.] این ادله یا ادلۀ کراهت نماز خواندن در لباس سیاه را تخصیص میزند یا، بنابر نظر برخی بزرگان، بر آنها ترجیح داده میشود.
یکی از دلایلی که کراهت پوشیدن لباس سیاه برای مصائب اهلبیت (علیهمالسلام) را نفی میکند روایتی است که برقی در «المحاسن»، ج 2، ص 420، نقل کردهاست:
عنه، عن الحسن بن طريف بن ناصح، عن أبيه، عن الحسين بن زيد، عن عمر بن علي بن الحسين، قال: لما قتل الحسين بن علي (عليه السلام) لبسن نساء بني هاشم السواد والمسوح وكن لا يشتكين من حر ولا برد، وكان علي بن الحسين (عليه السلام) يعمل لهن الطعام للمأتم؛
ترجمه: عمربن علیبن حسین نقل کردهاست: هنگامی که حسینبن علی (علیهالسلام) کشته شد، زنان بنیهاشم سیاه پوشیدند و از سرما و گرما شکایت نکردند و حضرت علیبن الحسین (علیهالسلام) بهخاطر عزاداری آنها برایشان غذا تهیه میکرد.
روایات دیگری نیز به این مضمون وارد شدهاست.
اخیراً کتابهای متعددی چاپ شدهاست در بیان مصادر و منابع قدیمی و معتبری که حضرت رقیه، بنتالحسین (سلاماللهعلیهما)، و ظلم و ستمهایی که بر ایشان رفته و دفن ایشان در دمشق در آنها بیان شدهاست. تاریخ نوشتن این کتب و مصادر و منابع به قرن سه و چهار و پنج و بعد از قرن پنجم برمیگردد. البته بیشتر این کتب و مصادر به زبان فارسی نوشته شدهاست و باید به زبان عربی ترجمه شود.
ضابطۀ کثیرالسفر برای سفرهای کاری و حکم نماز و روزۀ شخص
1. اگر شخص پانزده روز پیوسته در خدمت نظام است و پانزده روز پیوسته در وطن خود مستقر است، حکم کثیرالسفر را ندارد، زیرا سفر او با اقامت دهروزه منقطع میشود و چنین شخصی کثیرالسفر محسوب نمیشود.
2. شخص همانطوری که در وطن خود روزه میگیرد، باید در محل خدمت خود نیز روزه بگیرد. اگر شخص قبل از زوال خورشید به محل خدمتش برسد و تا آن لحظه امساک کرده و از مبطلات روزه پرهیز کرده باشد، روزهاش صحیح است.
3. اگر شخص بعد از زوال آقتاب، از محل خدمتش، حرکت کند و به وطنش برود، روزهاش صحیح است، همانطوری که اگر بعد از زوال آفتاب، از وطنش حرکت کند و به محل خدمتش برود، روزهاش صحیح است.
4. حکمِ کثرتِ سفرِ کاری بهلحاظ اتمام سفر است و قوانین آن با قوانین محل کار متفاوت است.
5. ملاک کثیرالسفر کاری تعداد سفر نیست. چنین نیست که اگر تعدادِ سفرهایِ کاریِ شخص زیاد باشد، کثیرالسفر محسوب شود. ملاک و ضابطۀ کثیرالسفرِ کاری این است که اقامت دهروزه بین سفرها فاصله نشود و شخص قبل از اتمام ده روز باز به سفر برود، یعنی شخص نه در محل خدمت ده روز اقامت کند و نه در وطنش.
1. بله، رؤیتِ هلالِ اولِ ماه با دوربینهایِ دوچشمیِ معمولی کافی است و اول ماه با آن اثبات میشود. ین حکم موردقبول محقق خوئی (قدسسره) نیز بود.
2. رؤیت با دوربینهای معمولی بهمثابۀ رؤیت با چشم قوی است و درنتیجه رؤیت هلال با آن اول ماه را اثبات میکند، ولی چشم مسلح چنین حکمی ندارد و اول ماه با رؤیت بهوسیلۀ چشم مسلح اثبات نمیشود.
3. ما در «اجوبة الاستفتائات» متعرض سخن محقق خوئی (قدسسره) شدهایم و نشان دادهایم که از نظر ایشان، رؤیت با دوربینهای معمولی بهمنزلۀ رؤیت با چشم قوی است.
حکم استفاده از قطرۀ چشم در ماهِ مبارکِ رمضان
1. شخصِ بیمار میتواند از قطرۀ چشم استفاده کند، هرچند قطره دارای طعم باشد و شخص هنگام استفاده، طعم آن را در دهان احساس کند.
2. اگر استفاده نکردن از قطره موجب از دست رفتن بینایی شود، نهتنها استفادۀ از قطره برای شخص جایز است، بلکه بر شخص واجب و لازم است که از آن استفاده کند.
3. [اگر طعم قطره به حلق برسد، روزه را باطل میکند و] نهایتاً شخص در افطار روزه معذور است و درنتیجه اگر بعد از ماه رمضان، عذر و بیماری شخص برطرف شود، باید تا قبل از ماه رمضان بعدی، قضای روزهها را به جا آورد.
4. اگر عذر و بیماری شخص تا ماهِ رمضانِ سالِ بعد ادامه داشته باشد، قضای روزه از او ساقط میشود و برای جبران آن، باید به ازای هر روز، یک مد گندم یا یک مد طعام بدهد.
5. اعم از اینکه شخص مبتلا تا ماه رمضان بعدی امکان قضا داشته باشد و روزهها را قضا کند یا عذر و بیماری او ادامهدار باشد و درنتیجه تا ماه رمضان بعدی، امکان قضا نداشته باشد، در هر دو صورت، باید یک یا دو مد برایِ افطارِ روزههایِ ماهِ مبارکِ رمضان بدهد.
وحی و راههای نزول آن به معصومین علیهمالسلام
1. سخن یادشده در روایاتِ استحبابِ استشاره (مستحب بودن مشورت و همفکری) ذکر شدهاست.
2. براساس روایات، گاهی خداوند راه هدایت و سخن حق را از طریق مشورتدهندۀ غیرمعصوم و از زبان او به شخص معصوم میرساند، هرچند شخص غیرمعصوم از این ایصالِ الیالحق آگاهی ندارد.
3. ماجرای کلاغ و قابیل مثالی برای سخن ماست. [در این ماجرا، خداوند راه رهایی از جسد هابیل را بهوسیلۀ کلاغ، به قابیل نشان داد، ولی خود کلاغ از این ارائۀ الهی آگاهی نداشت.]
1. در موارد مدارا با اهلسنت یا در موارد ترس و خوف، فقط باید متابعت صوری و ظاهری با امام جماعت داشت. شخص باید حمد و سوره را قرائت کند، هرچند بهصورت آرام، اگرچه در نمازهایی که باید حمد و سوره بلند خوانده شود.
2. اما دربارۀ نماز پشت سر شخص مؤمن (شیعه)، اگر قرینه و شاهدی، هرچند ظنی، دال بر دیانت و صلاحیت او باشد، کفایت میکند و نیازی به اطمینان قلبی نیست. اگر هیچ قرینه و شاهدی، هرچند ظنی، در میان نباشد، شخص میتواند بدون اینکه به او اقتدا کند، پشت سر او نماز بخواند و فقط متابعت طوری و ظاهری از او داشته باشد. در این صورت، شخص باید حمد و سوره را بخواند، هرچند بهصورت آرام، اگرچه در نمازهایی که باید حمد و سوره بلند خوانده شود.
از کلام مبارک امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام)، برمیآید که اصل در روابط با انسانها احترام و تکریم و پاسداشت آنهاست. البته احترام و تکریم درجات متفاوت و متعدد دارد و تکریم مسلمان با کافرِ غیرحربی و نیز احترام و تکریم مؤمن (شیعه) با مسلم (سنی) در یک سطح نیست و درجات با هم تفاوت دارد. نهتنها درجات تکریم مؤمن و مسلم با هم تفاوت دارد، بلکه درجاتِ تکریمِ مؤمنان نیز با هم متفاوت است و هرکس ایمان قویتری داشته باشد، احترام بیشتری دارد.
با همۀ اختلاف در درجات، بهجز در شخص محارب، اصل احترام و تکریم برای همۀ ابنای بشر ثابت است.
حکم استفاده از اسپریها در حال روزه
خطبههای نماز عید فطر در زمان غیبت
1. درصورتِ وجوبِ نمازِ عیدِ فطر، خطبههای آن جزء نمازند [و درنتیجه باید در خطبهها حاضر شد و آنها را استماع کرد]. این حکم دربارۀ نماز جمعه نیز صادق است.
2. ولی درصورتِ استحبابِ نمازِ عیدِ فطر، حضور در خطبهها و استماع آنها مستحب است، نه واجب. البته در این صورت، برای اقامۀ نماز، اجازۀ فقیه لازم است.
3. در زمان غیبت، حضور در خطبهها و استماع آنها واجب نیست و شخص میتواند حضور در خطبهها یا استماع آنها را ترک کند.
شایسته است در خطبههایِ نمازِ عیدِ فطر، دربارۀ زکات فطریه و مسائل مربوط به آن و در خطبههای نماز عید قربان، دربارۀ قربانی و مسائل مربوط به آن سخن گفت.
زکات فطریه برای سید هاشمی
وامهای دولتی و تعلق خمس به حقوق ماهانه
1. قرض (وام) گرفتن از دولت جایز است به شرطی که شخص قصد جدی به پرداخت زیادۀ ربوی نداشته باشد و فقط ملتزم به پرداخت اصل وام باشد [بهطوری که اگر راه فرار از پرداخت زیادۀ ربوی باشد، زیاده را پرداخت نکند و فقط اصل وام را تسویه کند].
2. اگر حقوق ماهانه برای مخارج و هزینههای زندگی خرج نشود، به آن خمس تعلق میگیرد.
3. اگر حقوق ماهانه به حساب بانکی واریز شود، ملک شخص محسوب میشود و به آن خمس تعلق میگیرد، هرچند کارتِ اعتباریِ الکترونیکیِ آن به شخص تسلیم نشده باشد.
زکات فطریۀ افرادی که در خانهها کار میکنند
زکات فطریۀ کسی که نانخور دو نفر یا بیشتر از دو نفر است
تیمم به جای غسل برای روزه
حرام بودن غیبت کردن از میت
1. در نصوص روایات وارد شدهاست که حرمت و احترام شخص مرده مانند حرمت و احترام شخص زنده است. این قاعدهای است که در ابواب مختلف فقه تبیین شدهاست.
2. نهتنها حرمت و احترام شخص مرده مانند حرمت و احترام شخص زنده است، بلکه براساس برخی روایات، حرمت میت شدیدتر است.
3. در مرآةالعقول آمدهاست که امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام) فرمودهاست: «اذكروا محاسن موتاكم؛ خوبیها و نیکیهای مردههایتان را بگویید.» در روایت دیگری میفرماید: «لا تقولوا في موتاكم إلا خيرا؛ دربارۀ مردههایتان بهجز خیر و خوبی و نیکوییشان چیز دیگری نگویید، [یعنی به بدی از آنها یاد نکنید و فقط خوبی آنها را بگویید].»
رجعتهای ابلیس و جنیان
1. ابلیس چندین بار کشته خواهد شد و چندین بار به دنیا بر خواهد گشت. ابلیس و افراد شرور از انس و جن چندین رجعت و چندین مرگ خواهند داشت.
2. در روایات وارد شده است همزمان با صیحه، قبل از ظهور حضرت ولیعصر (عجاللهفرجه)، انصار بزرگوار آن حضرت (عجاللهفرجه) و نیز دشمنان آن حضرت (عجاللهفرجه) رجعت خواهند کرد.
فروختن وقف ذری (وقف بر اولاد
1. اگر درصورت نفروختن زمین موجب نزاع و دعوا و ناسازگاری بین موقوفعلیهم میشود و انتفاع از زمین را برای آنها منتفی میکند و فروش آن به همین علت بودهاست، فروش زمین و انتفاعِ همۀ موقوفعلیهم از آن اشکالی ندارد. یکی از مواردِ جوازِ فروشِ وقفِ ذری (وقف بر اولاد) همین مورد (دوری از نزاع و دعوا و جلوگیری از انعدام فائده) است.
2. [از نظر ما، برای دوری از دعوا و نزاع و برای جلوگیری از انعدام فایدۀ موقوفه، میتوان وقف ذری را فروخت، ولی] اگر این مورد را مسوِّغ و مجوزی برای فروش موقوفه ندانیم، باز میتوان فروش موقوفه را از راه دیگری تصحیح کرد. در بدترین حالت، فروش موقوفه به معنای فروش سرقفلی آن است [و فروش سرقفلی موقوفه جایز است]. در فروش سرقفلی، عین موقوفه منتقل نمیشود و همچنان بر موقوفه بودن خود باقی میماند.
3. فروش سرقفلی مانند فروش خود کالا (اعم از زمین و…) است.
1. راهحل منحصر در نقلِ سخنِ دوستِ همسرش و آگاه کردن او از آنچه دربارهاش گفتهشده نیست.
2. زن بدون اینکه سخنِ دوستِ شوهرش را نقل کند، میتواند به شوهرش هشدار دهد و به او بگوید مراقب سخنان و عملکردش در پیش دیگران باشد و هر سخنی را پیش هر کسی نگوید یا میتواند بهصورت خاص درمورد دوستِ شوهرش تذکر دهد و بگوید چهبسا فلان دوستت چنین دیدگاهی داشته باشد. بهتر است در نزد او با احتیاط بیشتری رفتار کنی و سخن بگویی.
3. با این راهکارها و راهکارهای مشابه آن، هم میتواند شوهرش را آگاه سازد و حق شوهرش را به جا آورد و هم میتواند از غیبت و سخنچینی دوری کند.
4. باید بین احتیاط و توصیۀ به آن با سوءظن داشتن تفاوت قائل شد. احتیاط کردن و دعوت به آن بهصرف احتمال ممکن است و لازم نیز شخص یقین داشته باشد.
(سادات و بزرگان بهشت که از بنیهاشماند)
1. در این روایت متواتر اصناف مختلف بنیهاشم ذکر شدهاست، ولی باید دانست که مراد از تصنیف در روایت تصنیف نوعی است، نه حصر عددی.
2. در این روایت، ابتدا پنج تن آلعبا (علیهمالسلام) و سیادت و بزرگی و سروری آنها ذکر شدهاست و سپس به مقام مهدی و جایگاه والای ایشان پرداخته شدهاست. [این بزرگان و بزرگواران در حلقۀ اولِ برگزیدگی هستند و از دیگر حلقات برگزیدگی برتر هستند.] در این روایت علاوه بر حلقۀ اول، حلقۀ دومِ برگزیدگان نیز آمدهاست.
3. در روایات فریقین، «منصور» و «سفاح» و مقام این دو ذکر شدهاست.
4. بنیعباس این القاب و عناوین را به سرقت بردند و برای خود برگزیدند و خود را با این القاب و عناوین نامیدند [تا بگویند ما موعود زمان هستیم؛ ما همانهایی هستیم که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمدن آنها را وعده داد!]
تعلق خمس به زمینی که برای سکونت خریداری شدهاست
وجود تکلیف در عالم برزخ
1. تکالیف دینی و شرعی، هم در عالم برزخ و هم در رجعت و هم در عالم برزخ بعد از رجعت وجود دارد و انسان در این عوالم نیز مکلف است و باید به وظائف و تکالیف دینی و شرعی عمل کند. تکالیف دینی و شرعی تا روز قیامت، تا نفخ صور، ادامه دارد و بعد از نفخ صور، شریعت تمام میشود و فقط وظائف دینی میماند.
2. [بین شریعت و دین و بین تکالیف شرعی و وظائف دینی تفاوت وجود دارد.] وظائف دینی همواره وجود دارد و ازبین نمیرود. این وظائف در قیامت کبری و در بعد از قیامت، حتی در بهشت و جهنم، وجود دارد.
3. سخن یادشده (وجود وظائف دینی) در عوالم قبل از دنیا نیز صادق است. [وظائف دینی در عوالم قبل از دنیا نیز وجود داشتهاست.]
4. «شرع» در لغت به معنای ابتدا کردن و شروع کردن است در حالی که «دین» به معنای نظام ارتباط بندگان با خداوند است.
5. خصوصاً که دین بیشتر از امور اعتقادی همراه با ارکان تشکیل شدهاست و عقیده و اعتقاد نه به جن و انس اختصاص دارد و نه به دار دنیا. اعتقاد برای ملائکه و در عالم ملائکه وجود دارد و بالاتر از این، برای همۀ مخلوقات الهی مطرح است.
6. [آیات زیادی به شعور مخلوقات و معتقد بودن آنها اشاره دارد.] خداوند در سورۀ مبارکۀ اسرا، آیۀ شریفۀ چهل و چهار، میفرماید:
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبعُ وَالأَرضُ وَمَن فيهِنَّ وَإِن مِن شَيءٍ إِلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَلكِن لا تَفقَهونَ تَسبيحَهُم إِنَّهُ كانَ حَليمًا غَفورًا
ترجمه: آسمان های هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست، او را تسبیح می گویند، و هیچ چیزی نیست مگر اینکه همراه با ستایش، تسبیح او می گوید، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید. یقیناً او بردبار و بسیار آمرزنده است (سورۀ اسرا، آیۀ 44، ترجمۀ انصاریان).»
7. در ارشادالقلوبِ دیلمی، از امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام)، نقل شدهاست که حضرت فرمودهاست برزخ جایی در روی زمین است. در روایتی دیگر از حضرت امام صادق (علیهالسلام) دربارۀ برزخ پرسیدهاند و حضرت با اسم اشاره، به مکانی خاص اشاره فرمودهاست. البته روایات در این باره مستفیض، بلکه متواتر است و فقط به دو یا چند روایت محدود نیست. روایات مستفیض و متواتر بر این دلالت دارد که 1. عالم برزخ مادون آسمان اول است، نه برتر و بالاتر از آن و 2. عالم برزخ آخرت ابدی نیست و فقط آخر عالم دنیا و پایان آن است.
حکم نماز زوجه در زادگاهش
زادگاه و وطن خویشاوندان (وطن پدر و مادر و خانواده و طایفه) با ازدواج زن ازبین نمیرود و بعد از ازدواج نیز همچنان وطن شخص محسوب میشود، بلکه وطنی برای تداوم پیوندهای زندگی در آن باقی می ماند، زیرا زادگاه محل پیوندها و علقهها و دلبستگیهای شخص است و ریشۀ شخص در آنجاست. بنابراین شخص باید روزه بگیرد و نماز را تمام بخواند.
حکم استفاده از اسپری بینی یا اسپری تنفسی در حال روزه
بازی پینتبال
1. ما دربارۀ شهادت ثالثه در تشهد نماز احتیاط نکردهایم و فتوای به وجوب دادهایم. از نظر ما، گفتن شهادت ثالثه در تشهد نماز واجب است و این فتوا مطابق نظر هفت تن از فقهای بزرگ و استوانههای فقه و فقاهت از متقدمین و متأخرین است.
2. از نظر ما، گفتن شهادت ثالثه در تشهد نماز واجب است و غایت چیزی که در این باره میتوان گفت این است که از نظر ما، وجوب وجوه مختلفی دارد.
3. البته بسیاری از علمای امامیه برخی وجوه وجوب را مطرح کرده و به آن وجوه ملتزم شدهاند.
4. نهتنها بیشتر علمای امامیه، بلکه همۀ مسلمین، شیعه و سنی، به برخی وجوه وجوب ملتزم شدهاند.
5. هرچند همۀ افراد به این وجوه آگاهی تفصیلی ندارند و از جزئیات و تفصیلات آن غافلاند.
6. علاوه بر وجوه مختلف وجوب، چگونگی گفتن شهادت ثالثه در تشهد نیز مختلف و متنوع است و میتوان آن را با عبارتهای مختلف ادا کرد. برای مثال، درصورت سختی و مشقت زیاد یا در حال تقیه، میتوان شهادت ثالثه را آهسته گفت یا به سلام و صلوت بر محمد و آلمحمد (علیهوعلیهمالسلام) اکتفا کرد.
7. کفایت صلوات بر محمد و آلمحمد برای شهادت ثالثه از این رو است که صلوات بر آن ذوات قدسی (علیهمالسلام) با عقائد حقۀ دینی مرتبط است و معنا و مفهوم آن چیزی نیست جز اقرار و پذیرش برگزیدگی و والایی و بالایی محمد و آلمحمد (علیهوعلیهمالسلام).(شهادت ثالثه در تشهد نماز)
1. ما دربارۀ شهادت ثالثه در تشهد نماز احتیاط نکردهایم و فتوای به وجوب دادهایم. از نظر ما، گفتن شهادت ثالثه در تشهد نماز واجب است و این فتوا مطابق نظر هفت تن از فقهای بزرگ و استوانههای فقه و فقاهت از متقدمین و متأخرین است.
2. از نظر ما، گفتن شهادت ثالثه در تشهد نماز واجب است و غایت چیزی که در این باره میتوان گفت این است که از نظر ما، وجوب وجوه مختلفی دارد.
3. البته بسیاری از علمای امامیه برخی وجوه وجوب را مطرح کرده و به آن وجوه ملتزم شدهاند.
4. نهتنها بیشتر علمای امامیه، بلکه همۀ مسلمین، شیعه و سنی، به برخی وجوه وجوب ملتزم شدهاند.
5. هرچند همۀ افراد به این وجوه آگاهی تفصیلی ندارند و از جزئیات و تفصیلات آن غافلاند.
6. علاوه بر وجوه مختلف وجوب، چگونگی گفتن شهادت ثالثه در تشهد نیز مختلف و متنوع است و میتوان آن را با عبارتهای مختلف ادا کرد. برای مثال، درصورت سختی و مشقت زیاد یا در حال تقیه، میتوان شهادت ثالثه را آهسته گفت یا به سلام و صلوت بر محمد و آلمحمد (علیهوعلیهمالسلام) اکتفا کرد.
7. کفایت صلوات بر محمد و آلمحمد برای شهادت ثالثه از این رو است که صلوات بر آن ذوات قدسی (علیهمالسلام) با عقائد حقۀ دینی مرتبط است و معنا و مفهوم آن چیزی نیست جز اقرار و پذیرش برگزیدگی و والایی و بالایی محمد و آلمحمد (علیهوعلیهمالسلام).
وراثت حضرت علی و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیهما) از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
1. براساس قوانین عام ارث، حضرت فاطمۀ زهرا (سلاماللهعلیها) بهطور کلی مانع ارث بردن حضرت علی (علیهالسلام) از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نمیشود، زیرا در اموری که ذکوریت (مرد بودن) شرط است (اموری که به اِعمال ولایت نیاز دارد) حضرت علی (علیهالسلام) اولین وارث است و مانع افراد دیگر در طبقات دیگر میشود. این بحث در باب تجهیز میت و مبحث ولایت در تجهیز آمدهاست و فقها بهتفصیل به آن پرداختهاند.
2. این مورد با «وصیت عهدی»* و «وصیت تملیکی»** قابلمقایسه است. وصیت عهدی به سلطنت داشتن میت نسبتبه شئون خودش برمیگردد و وصیت تملیکی به سلطنت داشتن میت نسبتبه اموال و املاکش برمیگردد.
3. در تجهیز میت، ذکوریت (مرد بودن) شرط است. اگر در طبقۀ متقدم فقط اناث باشد، تجهیز میت را یک مرد، هرچند از طبقۀ متأخر، باید برعهده بگیرد.
برای توضیح و تفصیل بیش از این، میتوان به بحثِ «احکامِ میتِ» عروه رجوع کرد.
[*: «وصیت عهدی» یعنی شخصی یک یا چند نفر را برای انجام کار یا تصرفات دیگری مأمور کند.
**: «وصیت تملیکی» یعنی وصیتی که به موجب آن مالی به دیگری تملیک شود.]
1. بین مقام «امامت» با مقام «نبوت» و «رسالت» تلازمی وجود ندارد. امامت مقامی مجزاست و برای اینکه پیامبری امام شود، به جعلی مجزا نیاز دارد.
2. پیامبر عظیمالشأن اسلام، حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، هم مقام نبوت و رسالت را داشت و هم مقام امامت را. ایشان، هم نبی و رسول بود و هم امام امت.
3. برخی پیامبران الهی علاوه بر مقام نبوت، به مقام امامت نیز رسیدند، ولی باید دانست که مرتبۀ امامتِ پیامبران ، بهجز پیامبر خاتم، پایینتر از مرتبۀ امامتِ دوازده معصوم (علیهمالسلام) است.
4. مرتبۀ امامتِ پیامبر خدا محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از مرتبۀ امامتِ دوازده معصوم (علیهمالسلام) بالاتر و والاتر است.
5. هر شأن و مقام و جایگاه و مرتبه و کمالی برای ائمۀ معصومین (علیهمالسلام) اثبات شود بهطریق اولی برای حضرت ختمیمرتبه محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به نحو بالاتر و والاتر و راقیتر ثابت است.
6. همانطوری که امامتِ حضرتِ ختمیمرتبه (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از امامتِ ائمۀ معصومین (علیهمالسلام) بالاتر و والاتر است، امامتِ حضرتِ امیرِ مؤمنان، علی (علیهالسلام) از امامت دیگر ائمه (علیهمالسلام) بالاتر و والاتر است.
7. «الرد إليه» درمورد امام مطرح است و پیامبری که به مقام امامت بار نیافته باشد، «الرد إليه» درمورد او مطرح نیست.
8. امامت مدیریت عمومی و سراسری است و این مقام گامبهگام در همۀ مسئولیتها و در همۀ امور و شئون مطرح میشود.
9. این مسئله با مسئله استنباط نیز مرتبط است. در مقام استنباط، نباید به ادله و قوانین عامه اکتفا کنیم و حتماً باید به ادلۀ خاصه و روایت ائمۀ معصومین (علیهمالسلام) نیز مراجعه کنیم و از راهنماییهای آن ذوات قدسی (علیهمالسلام) بهرهمند شویم.
10. شیخ مفید (قدسسرهالشریف) در «مقنعه» میفرماید اگر سلطان جور به فقیه شیعه اجازه دهد و فقیه توانایی یابد و بر مسند قضا نشیند، باید خود را رخصتیافته از سلطان حق بداند، نه سلطان جور، یعنی باید چنین قصد کند که با اجازه و رخصتِ حضرتِ امامِ زمان (عجاللهفرجه) و به نیابت از ایشان بر مسند قضا نشستهاست، نه با اجازه و رخصتِ سلطانِ جور.
11. چنین نگرشی در قضا انحصار ندارد و در مقام افتا و در قبول هر مسئولیتی و در انجام دادن هر فعالیتی مطرح میشود. شخص، چه در مقام قضا و چه در مقام افتا و چه در هر مقام و مسئولیتی، باید رضایت حضرتِ حجتبنالحسن (عجاللهفرجه) را درنظر داشته باشد و خود را مأذون از طرف ایشان و نائب ایشان بداند.
12. «الرد إلی الإمام» عام است و منحصر در امور علمی نیست. انسان باید در همۀ امور دنیوی و اخروی و دینی «رد إلی الإمام» کند.
13. در تبیین پایینترین مرتبۀ معرفت به امام باید بین همۀ ادله جمع کرد و حاصل آن را پایین مرتبۀ معرفت دانست. بنابراین همۀ آنچه در روایات مختلف بهعنوان «ادنی مرتبۀ معرفت به امام» معرفی شدهاست شرطِ لازمِ تحققِ چنین معرفتی است و با فقدان هریک از آنها ادنی معرفت به امام حاصل نشدهاست
1. اعمال منا در ایام تشریق واجب است و ترک برخی اعمال منا، علاوه بر قضا، موجب کفاره میشود و شخص باید گوسفندی قربانی کند، ولی این اعمال، علیرغم وجوب، داخل در ماهیت حج و از اجزای نیستند و درنتیجه با ترک آنها، به صحت حج آسیبی نمیرسد.
2. اگر زائر بهتنهایی قادر به ماندن در منا نباشد، مثلاً نتواند راه منا پیدا کند و چیزهایی از این قبیل، معذور است [و لازم نیست مرکز اقامتش منا باشد].
3. درصورت امکان، حاجی باید مرکز حضور و اقامتش را منا قرار دهد و اگر این امکان وجود نداشته باشد، مخصوصاً برای کسی که راهها و مکانها را نمیشناسد، معذور است و لازم نیست مرکز اقامتش منا باشد.
4. «مرکز حضور و اقامت» به این معنی نیست که در تمام اوقات باید در منا باشد [و حق خارج شدن از آن مکان را بههیچوجه ندارد]، بلکه به این معنی است علاوه بر مبیت و علاوه بر رمی جمرات، در منا باشد و تا حدودی به منا تردد کند، هرچند رفت و آمد و تردد در خیمهها و چادرهای تعیینشده یا موضع دیگری از منا باشد.
محل وقوف اهل عراق و خلیج در مزدلفه
1. علائمی که در حد فاصل مزدلفه و عزیزیه نصب شدهاست و حدود و ثغور آن دو منطقه را مشخص میکند مبتنی بر شواهد حسی نیست و چنین حدودی سینهبهسینه از ساکنان آن مناطق نقل نشدهاست. این علائم مبتنی بر اجتهادات و استنباطهای ارگانهای رسمی است.
2. در کتابها و نشریههایِ چاپشدۀ ارگانهایِ رسمیِ یادشده تصریح شدهاست با حدود و ثغور تعیینشده با علائم، منطقۀ مزدلفه توسعه یافتهاست و این توسعه با تحقیقات صاحبنظران مطابق است.
3. بدون شک حدود و ثغور مشاعر امری توقیفی است، همانطوری که محدوده و وسعت مطاف و محدوده و وسعت مسعا و… توقیفی است و امور توقیفی را باید شریعت تبیین کند. به سخن دیگر، حدود و ثغور مشاعر از موضوعات مستنبطه است و فقها، براساس ادلۀ شرعی، باید محدوده و وسعت آن را تبیین کنند و درنتیجه نظر دیگران در این باره حجت نیست. بنابراین شخص یا باید خود مجتهد باشد و در این باره اجتهاد کند یا باید در این باره از مجتهد جامعالشرائط تقلید کند یا احتیاط کند.
4. نقشههای بهجامانده از دورۀ امپراتوریِ عثمانیِ ترکیه با وسعتِ گستردۀ امروزیِ مزدلفه از سمت عزیزیه مکه جدید همخوان نیست و آن را رد میکند.
5. در مصادر و منابع قدیمیای، دربارۀ مزدلفه «صعود از طرف محسِّر» آمدهاست و مزدلفه به «مرتفع بودن» وصف شدهاست.
6. آنچه در مصادر و منابع قدیمی آمدهاست (صعود از طرف محسِّر و مرتفع بودن) با روایات ما همخوان و مطابق است. در روایات ما، آمدهاست که رفتن به مزدلفه با بالا رفتن از منطقۀ محسر و حیاض و زمینهای مسطح شروع میشود و تا عرفات و مأزمین ادامه مییابد.
7. به مسئولین محترم حج و زیارت توصیه میکنم که با مقامات عربستانی در این رابطه توافق کنند که اتوبوسها، بهقدری که محقق رکن باشد، از راه مأزمین عبور کنند، هرچند بلافاصله از مزدلفه به سمت عزیزیه بروند. اگر از مزدلفه، حتی در شب، عبور کنند، رکن محقق میشود و حرکت به سمت عزیزیه اشکالی ندارد.
تأخیر در محاسبۀ خمس
شما میتوانید با این راهکار سال خمسیتان را از ماه محرم به ماه ربیعالاول منتقل کنید: در محرم خمس خود را محاسبه و پرداخت کنید، ولی محاسبه و پرداختِ خمسِ سالِ بعد را تا محرم به تأخیر نیندازید، بلکه در ربیعالاولِ سالِ بعد خمس آن سال را محاسبه و پرداخت کنید. با این روش، از سال بعد، سال خمسی شما از محرم به ربیعالاول منتقل میشود.
از نظر ما، شهر جده محاذی میقات است. البته ما «محاذات» را در معنایی غیر از معنای مدنظر اعلام بهکار میبریم. از نظر ما، «محاذات مواقیت بودن» به معنی قرار گرفتن در منطقهای است که مرزهای مواقیت تعیینشده، بهعنوان «منطقۀ میقات»، به وجود میآورد و بنابر این مبنا، شهر جده بر روی محیط این منطقه قرار گرفتهاست و درنتیجه احرام بستن از آن شهر صحیح است. این حکم درمورد کل شهر جده، بهجز قسمتِ جنوبیِ آن، صادق است.
وجوبِ تراشیدن سر در حج صروه
سجده در حال نشسته روی صندلیهای مخصوص
تعلل ورثه از عمل به وصیت میت
1. قضای نماز و روزه، بهاندازهای قطعی و یقینی است، دین محسوب میشود و از اصل ماترک محاسبه و هزینه میشود. شما باید یکسومِ مبلغِ قضایِ نماز و روزۀ قطعی را از سهم خود بپردازید.
2. وصیت مادر به اینکه بخشی از خانه بهعنوان حسینیه وقف شود و نیز وصیت به قضای نماز و روزۀ پدر وصیت است و بهقدرِ یکسومِ ماترک یا کمتر از آن، نافذ است.
3. شما باید یکسوم از یکسومِ مابقیِ ترکه را برای وصیت مادر اختصاص دهید، یعنی یکسوم از یکسومِ مابقی ترکه را برای قضای نماز و روزۀ پدرتان و سپس برای وقف حسینیه اختصاص دهید.
4. یکسوم از یکسومِ مابقیِ ترکه بعد از محاسبۀ هزینۀ قضایِ نماز و روزۀ مادرتان است، یعنی از کل ماترک باید هزینۀ قضایِ نماز و روزۀ مادرتان را خارج کنید و سپس از یکسومِ مابقیِ ترکه، هزینۀ قضایِ نماز و روزۀ پدرتان و نیز هزینۀ وقف حسینیه را بپردازید. اگر بقیۀ ورثه به وصیت عمل نکنند، شما باید یکسومِ سهمِ خودتان (یکسوم از یکسومِ مابقیِ ترکه) را برای عمل به وصیت مادرتان (قضایِ نماز و روزۀ پدرتان و وقف حسینیه) قرار دهید.
5. شما باید هزینۀ مربوط به حسینیه را بهعنوان امانت، تا زمانی که بقیۀ ورثه به وصیت عمل و حسینیه را وقف کنند، در نزد خود نگه دارید.
حکم خروج حاجی از مکه
1. بعد از انجام دادن عمرۀ تمتع، خروج از مکه جایز است به این شرط که ماه خروج از مکه با ماهی که شخص دوباره به مکه برمیگردد یک ماه باشد.
2. به سخن دیگر، خروج از مکه جایز است به شرطی که در همان ماهی که از مکه خارج شد به مکه برگردد.
3. با رعایت این شرط، عمرۀ تمتع از حج جدا نمیشود و آسیبی به حج و عمرۀ حاجی نمیرسد.
حکم خروج از مکه
1. حکم عام است و اختصاص به مناسک خاصی ندارد. پس همۀ مناسک، همۀ اقسام حج و همۀ اقسام عمره، را شامل میشود.
2. باید توجه داشت که ملاک صحت یکی بودن ماه خروج از مکه با ماه برگشت به مکه است، یعنی خروج و ورود دوباره و یکی بودن ماه ورود و خروج مهم است، نه ماهی که حاجی اعمال را در آن ماه شروع کردهاست و نه ماهی که حاجی در آن ماه اعمال را به جا آوردهاست و نه ماهی که حاجی اعمال را در آن ماه به اتمام رساندهاست. هیچیک از این موارد در محل بحث اهمیتی ندارد و آنچه مهم است یکی بودن ماه خروج و ورود دوباره است. اگر ماه خروج و ورود دوباره یکی باشد، هنگام داخل شدن به مکه، نیازی به احرام جدید نیست.
اگر حج بر او واجب شده باشد، نهتنها مانعی از حج وجود ندارد، بلکه باید به حج برود، ولی اگر حج واجب نباشد، الف. طلاق زن طلاق بائن است: در این صورت میتواند به حج مستحبی برود؛ ب. طلاق زن طلاق رجعی است و زن در عده است: در این صورت زن فقط با اذن همسرش میتواند به حج مستحبی برود، زیرا مطلقۀ رجعی در حکم همسر است.
از نظر ما، استطاعت شرط مشروعیت حج نیست، بلکه شرط تنجز است، یعنی چنین نیست که با نبود استطاعت، شخص نتواند حج واجب به جا آورد. استطاعت منجز تکلیف است و درصورت مستطیع بودن، ترک حج عقوبت دارد. پس شخص میتواند با استطاعت یا بدون آن حج به جا آورد و این حج از حج واجب کفایت میکند.
اما بنابر مسلک مشهور، استطاعت شرط وجوب است و برای اینکه حج از حج واجب کفایت کند، شخص باید قبل از حج یا نهایتاً هنگامِ عقدِ احرام برای عمرۀ تمتع مستطیع باشد. البته بنابر مسلک مشهور نیز راهی برای تبیین اجزای این حج از حج واجب وجود دارد.