الاستفتاءات
فارسي
الوضوء
1. اگر افزایش به دلیل تقصیر وکیل خمس، در محاسبۀ خمس بوده باشد، او ضامن خمس است.
2. اگر مکلف در محاسبه اشتباه کرده باشد و اگر مبلغ هنوز در دست وکیل خمس باقی مانده باشد باید آن را به او برگرداند، ولی اگر پول در دست وکیل نمانده باشد و تلف شده باشد فقها به عدم ضمانت وکیل فتوا دادهاند. البته ضامن بودن او نیز بعید نیست و محتمل است.
الحج
1. اگر افزایش به دلیل تقصیر وکیل خمس، در محاسبۀ خمس بوده باشد، او ضامن خمس است.
2. اگر مکلف در محاسبه اشتباه کرده باشد و اگر مبلغ هنوز در دست وکیل خمس باقی مانده باشد باید آن را به او برگرداند، ولی اگر پول در دست وکیل نمانده باشد و تلف شده باشد فقها به عدم ضمانت وکیل فتوا دادهاند. البته ضامن بودن او نیز بعید نیست و محتمل است.
نهی از گریه و عزاداری برای امام حسین علیهالسلام
1. گریه و ناله بر حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) گاهی با اموری همراه میشود که موجب سوءاستفادۀ دشمن قرار میگیرد و از این جهت، گاهی از آن پرهیز میشود.
2. همانطور که حضرت امام حسین (علیهالسلام) قبل از شهادتشان ایشان را از گریه و زاری باز داشت تا دشمن گریه و زاری را ضعف سپاه حضرت تلقی و از آن سوءاستفاده نکند.
3. چنین حکمی (نهی از گریه برای اهلبیت) مختص به شرایط خاصی است واِلّا گریه و زاری و ناله برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهلبیت ایشان (علیهمالسلام) از بزرگترین فرائضی دینی و از بارزترین مراسمی است که نشاندهندۀ مودت و دوستی آنها است همانطوری که در روایت جذعالنخلة (تنۀ خرما) که متواتر نزد فرقین است مطرح شده است.
4. همۀ اینها را امیر مؤمنان، علی (علیهالسلام)، شرح دادهاست. حضرت (هنگام خاکسپاری حضرت زهرا خطاب به پیامبر) عرضه میدارد:
«سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ، الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ، فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً، وَ يُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ يُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلَقْ مِنْكَ الذِّكْرُ، فَإِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى، وَ فِيكَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.»
یعنی اى رسول خدا بر تو درودى مىفرستم، درود وداعكنندهاى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ، بنا بر اين اگر باز گردم از روى ملامت و دلتنگى نيست و اگر بمانم از روى بدگمانى به وعدهاى كه خداوند به صبرپيشگان دادهاست نیست، و البتّه كه صبر مباركتر و زيباتر است. و اگر بيم غلبۀ چيرهشوندگان بر ما نبود (كه مرا سرزنش كنند يا قبر فاطمه را بشكافند) ماندن در نزد قبر تو را بر خود لازم مینمودم و در كنار آن به اعتكاف مینشستم و بر اين مصيبت بزرگ همچون مادر فرزند از دستداده مىناليدم. در برابر ديد خدا، دخترت پنهانى به خاك سپرده میشود و حقّش به زور ستانده مىشود و آشكارا از ارث خود محروم مىگردد، و حال آنكه هنوز از عهد تو و حیات تو ديرى نپائيده و ياد تو فراموش نگشتهاست. پس اى رسول خدا به سوى خداوند شكوه مىبرم. و بهترين صبر صبر بر ماتم تو است، و صلوات و رحمت و بركات خداوند بر تو و بر او (فاطمه) باد.
5. از آنچه گذشت روشن میشود که از خود گریه و ناله، از آن حیث که گریه و ناله است، منع و نهی نشدهاست. گریه و ناله برای مصائب اهلبیت، بهحسب ذات، منهیعنه نیست. چگونه میتواند منهیعنه باشند در حالی که از بزرگترین عبادات هستند. نهی و منع بهلحاظ مقارنات و برخی عوارضی است که در شرایطی خاص و ویژه رخ میدهد و موجب سوءاستفادۀ دشمنان قرار میگیرد و دین خدا و اولیای خدا از این جهت ضربه میبینند.
1. همۀ اموال و اراضی مباحه ملک امام هستند و هیچ مال مباحی از ملکیت و ولایت امام خارج نیست.
2. حیازت و احیا از اسباب تملک است و مملک بودن آنها نیز با اذن و اجازۀ امام است و حد و حدود حیازت و احیا در ادلۀ این باب تبیین شدهاست.
3. آنچه در ادلۀ حیازت و احیا گفته شدهاست و با قیودی، حیازت و احیا مملک دانسته شدهاست از طرف امام اجازه داده شدهاست. یعنی خود امام اجازه دادهاست که مردم با حیازت و احیا مالک زمین مباح شوند.
4. از مطالب گفتهشده روشن میشود که هیچ زمین مباحی از ملکیت امام خارج نیست و امام مالک همۀ مباحات است و خود امام اجازه دادهاست که دیگران با حیازت و احیا مالک شوند. البته روشن است که اجازۀ امام در همان حد و حدودی است در روایات مطرح شدهاست، نه بیش از آن. پس هرآنچه را ادلۀ حیازت و احیا شامل نشود، در ملک امام باقی میماند.
یک: این قرض و وام ربوی است.
دو: شرط سود اضافی ربوی است و برای رهایی از این ربا باید عدم التزام به این شرط را نیت کرد و تا جای ممکن این شرط را انجام نداد.
سه: اصل قرض و وام صحیح و حلال است و فقط شرط سود اضافه حرام است. پس لازم است شخص، تا جایی که ممکن باشد، سود را ندهد و عدم التزام به شرط سود اضافی را نیت کند.
چهار: آنچه گذشت، راه رهایی از حرمت ربا است و برای شخص مضطر و غیرمضطر یکی است.
چگونگی حسابرسی به اعمال مستضعف
مستضعف در عالم قبر و برزخ موردحسابرسی قرار نمیگیرد. در عالم برزخ، این معارف به او عرضه و تعلیم میشود و پس از آموختن، در زمان رجعت، به دنیا برمیگردد و موردامتحان و آزمایش الهی قرار میگیرد. بله، حتماً قبل از امتحان تعلیم داده میشود، چون سؤال و حساب و امتحان، بدون تعلیم و آموزش، بیمعنا است.
سقط جنین
1. سقط جنین بهخاطر مسائل و مشکلات اقتصادی جایز نیست مگر اینکه شخص ناچار و مضطر شود.
2. سقط جنین بهطور کلی حرام است، ولی هرقدر مدت بارداری کمتر باشد، شدت حرمتش هم کمتر است.
3. هرقدر مدت بارداری بیشتر باشد، شدت حرمت نیز بیشتر است تا اینکه مدت بارداری به چهل روز برسد. در چهل روز، جنینْ انسانی کامل میشود و سقط آن برابربا قتل یک انسان است.
1. نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مهیمن بر ثقلین است، ولی این سخن به این معنا نیست که قرآن به انشا و ایجاد پیامبر بوده و ساختهشده به دست ایشان باشد. قرآن کلامی است که به اسم جلالۀ «الله» اضافه میشود (نه به اسم مبارک نبی. یعنی قرآن کلامالله است، نه کلامالنبی).
2. برای روشن شدن مطلب باید گفت که قرآن مهیمن بر همۀ کتب آسمانی گذشته است، همانطور که خداوند نیز در سورۀ مبارکۀ مائده فرموده است، ولی مهیمن بودن قرآن بر کتب آسمانی گذشته به این معنا نیست که تورات و انجیل و صحف ابراهیم و سایر کتب آسمانی از الفاظ قرآن یا ساختۀ قرآن باشند.
3. مثال دیگر این است که روح که از عالم امر است بر همۀ ملائک مقرب هیمنه دارد، ولی هیمنۀ روح بر ملائکۀ مقرب به این معنی نیست که وحی نازلشده بهوسیلۀ حضرت جبرئیل ساختۀ روح و انشاوایجادشده بهوسیلۀ روح باشد.
4. مثال دیگر این است که حضرت نبی اکرم از سایر انبیا برتر و والاتر است و بر همۀ آنان هیمنه و سیطره دارد، ولی برتری و هیمنه و سیطرۀ بر آنان مستلزم این نیست که وحی نازلشده بر آنان انشای نبی و ساختۀ نبی باشد.
5. بله، پیامبر بر انبیا و بر وحی نازلشدۀ بر آنان هیمنه وسیطره دارد و از وحی نازلشده بر آنان آگاه است و اصلاً برای نزول وحی بر انبیا، نور نبی اکرم واسطه و شفیع در نزد خدا بودهاست، ولی این امور به این معنا نیست که وحی منتسب به نبی اکرم است و به حضرت حق تعالی منتسب نیست.
6. این مسئله قابلمقایسه است با مسئلۀ موت. گرفتن جان گاهی به حضرت حق تعالی منتسب میشود و گاهی به ملکالموت و گاهی به سایر ملائکه که از اعوان و انصار و سپاه ملکالموت هستند.
7. انتساب قرآن به نبی قابلمقایسه است با انتساب قرآن به حضرت جبرئیل. خداوند در آیات شریفۀ نوزده و بیست سورۀ مبارکۀ تکویر میفرماید: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ». یعنی: که این (قرآن) کلامِ فرستادۀ بزرگواری (حضرت جبرئیل) است. که صاحب قدرت است و نزدِ صاحب عرش (خداوند) مقام والائی دارد.
خداوند در آیات شریفۀ چهل و چهل و یک سورۀ مبارکۀ حاقه میفرماید: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ ۚ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ». یعنی: که این قرآن گفتار رسول بزرگواری (حضرت جبرئیل) است. و گفته شاعری نیست، اما کمتر ایمان میآورید.
در این آیات، قرآن به حضرت جبرئیل منتسب شدهاست. این انتساب بهلحاظ واسطۀ تنزل وحی بودن حضرت جبرئیل است.
عناوين متعددي بر حركت امام حسين عليه السلام منطبق است همانگونه كه بيان حضرت عليه السلام امده است
2-
چرا كه اهداف حركت امام حسين عليه السلام محدود و منحصر به يك يا چند هدف نبوده است بلكه اهداف متعددي را حضرت دنبال ميكردند
3-
از اين جهت ميتوان گفت عنوان و اصطلاح قيام هم بر حركت حضرت عليه السلام منطبق است همانطور كه عناوين ديگر هم صحيح است
4-
در بعضي از زيارات براي حضرت عليه السلام لفظ ثائر هم وارد شده است
1. نماد سازي شعائر حسيني و مذهبي منحصر به وسايل خاصي نيست كه در شرع مقرر شده است، بلكه هر وسيله و ادوات جایز و مباحی را شامل میشود، به خصوص، اگر بعضی از این امور، در دسترس ما باشد.
2. از آن جمله می توان به بهمراه داشتن وسايل و نماد آييني براي معنای عالی دینی اشاره کرد. از جمله آن، شناخت آلات و وسايل و درک عرف و تعامل آن براي استفاده از آن وسائل مي باشد.
3. سپس همانا خصوص پرچم نماد بزرگ حماسه حسینی و واقعه طفوف است و نماد طرح حسینی است، چنانکه در رایةالحمد برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و صاحب آن پرچم،امیرالمؤمنین ( علیه السلام) است و آن را پرچم حمد گویند و نماد وجود ملکوتی است که ارواح را هدایت می کند.
4. دویدن طویرج نماد دویدن حرم امام حسین (علیه السلام) تا قربانگاه آن حضرت و به بیرون از خیمه ها در هنگام سوزاندن خیمه ها توسط ستمگران است و لحظه حساس بزرگ مصیبت عترت طاهرین است.
5. سپس آیین تشبیه در شعائر حسینی قاعده ای آييني است که با تصريح ادله خاص به اضافه ادله و شواهد عام وضع شده است.
6. و اما تقلید شعائرو آيين، از کشوری به کشوری، ضرری ندارد، خداوند می فرماید: (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير) “ای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبههای بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند، همانا خدا کاملا دانا و آگاه است”
آشنایی برای کسب آگاهی از تجربیات و مهارت های یکدیگر به عنوان وسیله ای برای انتقال تجربیات است، علاوه بر این که این آیین تا زمانی که بعنوان نماد معنايي واحد باشد، شرکت در آن یک نیاز طبیعی است، همانطور که در مناسک تجویز شده از سوي شرع، چنین است.
1. نزد بزرگان علم حدیث و رجال معروف است اینکه امام باقر جابر انصاری را درک کرده است موجب اتصال روایت امام باقر به پیامبر اکرم از نوع روایت تابعی از طبقه ی اول که از صحابه روایت میکند، می شود.
2. به همین خاطر است که علمای حدیث عامه روایت امام باقر از پیامبر را بدون اینکه اسناد وساطت صحابی را ذکر کنند، قبول میکنند.
3. جمهور علمای عامه نیز روایت امام باقر در مورد جزئیات حج پیامبر را اخذ کرده اند.
4. اما المقدسی در کتاب الکمال فی أسماء الرجال و المزی در کتاب تهذیب الکمال در شرح حال امام باقر و صادق و کاظم مسندی را ذکر کرده اند که علمای حدیث بر این دیدگاه هستند که روایات امامان از اهل بیت از پیامبر از نوع علم لدنّی است نه از باب روایت راویان به وسیله ی شنیدن حسی.
5. و به همین خاطر است که پیامبر اکرم بر حضرت باقر متمرکز شده اند نه حضرت سجاد. چراکه اتصال حضرت سجاد بر حضرت امیرالمومنین و حضرت امام حسین در ذهن مردم شناخته شده بود و ایشان صدر اول را از این طریق درک کرده است.
6. وجه دیگر این است که امام باقر مرحله ی دیگری در تبیین حقائق دینی شروع کرد؛ که مرحله ی حساسی در شروع تکامل دین بود. پس لازم بود که بزرگ شریعت(پیامبر اکرم) نسبت به جایگاه امام باقر در قیام به این نقش و تفاوت نقش ایشان با فقهاء و راویان روشنگری کنند.
پیروزی_عاشوری (1)
انتقام حسین علیه السلام برای نشان دادن ندای او و پیروزی وعده داده شده، است.
1. در چند زیارت توضیح داده شد که خداوند متعال با تجلی و آشکار کردن دعوت امام حسین (علیهالسلام) انتقام گرفت. یعنی حضرت حق نیت و راه خدایی حضرت حسین (علیهالسلام) را نشان داد و اهداف قیام او را برپا کرد و از این راه انتقام خونهای ریختهشده را گرفت.
شیخ در مصباح خود روایت کرده است که:
جماعتى از اصحاب ما به ما خبر داد از ابوالمفضل شيبانى كه گفت ابومحمد عبداللهبن محمد عابد به ما اینطور نقل کردهاست که به داليه گفت: سؤال كردم از مولاى خود امام حسن عسكرى (عليهالسلام) در منزل آن حضرت، در “سر من راى” (سامرا) در سال دويست و پنجاه و پنج كه املا و دیکته فرمايد بر من يعنى كلمه كلمه بفرمايد كيفيت صلوات فرستادن بر پيغمبر و اوصياى آن حضرت (صلوات الله عليهم) را. و من همراه خودم كاغذ بزرگى را آماده کرده بودم. حضرت به من با الفاظ خود، بدون اينكه از كتابى ببيند، املا کرد و فرمود صلوات بر پیامبر که درود خدا بر او باد.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ… اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْمَظْلُومِ اَلشَّهِيدِ قَتِيلِ اَلْكَفَرَةِ وَ طَرِيحِ اَلْفَجَرَةِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ مُوقِناً أَنَّكَ أَمِينُ اَللَّهِ وَ اِبْنُ أَمِينِهِ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَيْتَ شَهِيداً وَ أَشْهَدُ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى اَلطَّالِبُ بِثَأْرِكَ وَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ مِنَ اَلنَّصْرِ وَ اَلتَّأْيِيدِ فِي هَلاَكِ عَدُوِّكَ وَ إِظْهَارِ دَعْوَتِكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اَللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ عَبَدْتَ اَللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ اَلْيَقِينُ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً خَذَلَتْكَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أَمَةً أَلَبَّتْ عَلَيْكَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى مِمَّنْ أَكْذَبَكَ وَ اِسْتَخَفَّ بِحَقِّكَ وَ اِسْتَحَلَّ دَمَكَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَكَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ خَاذِلَكَ… .
خدایا، درود فرست بر محمد و آل محمد… خدایا، بر حسین بن على درود فرست، آن مظلوم شهید، کشته کافران، به خاک افتاده بدکاران، سلام بر تو اى ابا عبد اللّه، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند امیر مؤمنان، به یقین گواهى مى دهم که تو امین خدا، و فرزند امین خدایى، مظلومانه کشته شدى، و شهید از دنیا رفتى، و گواهى مى دهم که خداى تعالى خواستار انتقام توست، و وفا کننده به وعده اى که به تو داده، بر یارى ات، و تأیید در نابودى دشمنت، و آشکار ساختن دعوتت. و گواهى مى دهم که تو به عهد خدا وفا کردى، و در راه خدا جهاد نمودى، و مخلصانه خدا را عبادت کردى، تا کشته شدن، تو را دررسید، خدا لعنت کند امّتى که تو را کشتند، و خدا لعنت کند امّتی را که دست از یارى ات کشیدند، و خدا لعنت کند امّتى که دیگران را علیه تو ترغیب کردند، به پیشگاه خدا بیزارى مى جویم، از کسی که تو را تکذیب کرد، و حق تو را سبک شمرد، و خونت را حلال دانست، پدر و مادرم به فدایت اى ابا عبد اللّه، خدا لعنت کند قاتلت را، و لعنت کند دریغ کننده از یاریات را… .
در مصباح و تهذیب نقل شده است که گروهی از اصحاب ما را از ابی محمد هارون بن موسی بن احمد التعلکبری خبر دادند. گفت: محمد بن علی بن معمر برای ما روایت کرد، گفت: از ابوالحسن علی بن محمد بن مسعده برای من روایت شده است. و حسن بن علی بن فضال از سعدان بن مسلم از صفوان بن مهران جمال روایت کرده،گفت،مولای من امام صادق که درود خدا بر او باد ،در زیارت اربعین به من فرمود:
«تَزُورُ عِنْدَ اِرْتِفَاعِ اَلنَّهَارِ وَ تَقُولُ – اَلسَّلاَمُ عَلَى وَلِيِّ اَللَّهِ وَ حَبِيبِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى خَلِيلِ اَللَّهِ وَ نَجِيبِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى صَفِيِّ اَللَّهِ….. اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا اِبْنَ سَيِّدِ اَلْأَوْصِيَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اَللَّهِ وَ اِبْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيداً وَ مَضَيْتَ حَمِيداً وَ مِتَّ فَقِيداً مَظْلُوماً شَهِيداً وَ أَشْهَدُ أَنَّ اَللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ – وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اَللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ اَلْيَقِينُ فَلَعَنَ اَللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ.
كه در هنگامی كه روز بلند شده باشد، زیارت می كنی و می گویی: درود بر ولی و محبوب خداوند، درود بر دوست ونيک نژاد و برگزیده خدا… درود بر تو ای پسر رسول خدا درود بر تو ای پسر سرور بزرگان وجانشينان، گواهی میدهم كه همانا تو امین خدا و پسر امین خدایی، سعادتمندانه زندگی كردی و ستایش شده وستوده عمر را گذراندی و گمنام، مظلوم و شهید از دنیا رفتی. و گواهی میدهم كه خداوند به آنچه به تو وعده داده است وفا می كند و هرآنكس كه تو را تنها گذاشت نابود می كند و آنكس كه تو را كشت عذاب می كند.
و شهادت ميدهم همانا تو به عهد خدا وفا كردي و در راه او جهاد كردي تا اينكه كشته شدن تو را در نورديد پس خدا لعنت کند کسی را که تو را کشت و لعنت کند کسی که به تو ظلم کردو لعنت کندتایید کنندگان آن را و امتی را که بدان راضى شد.
به قول امام (عليه السلام) توجه کنید( وَ أَشْهَدُ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى اَلطَّالِبُ بِثَأْرِكَ وَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ مِنَ اَلنَّصْرِ وَ اَلتَّأْيِيدِ فِي هَلاَكِ عَدُوِّكَ وَ إِظْهَارِ دَعْوَتِكَ) یعنی گواهى مى دهم كه خداى تعالى خواستار انتقام توست، و وفاكننده به وعدهاى كه به تو داده، بر ياريت، و تأييد در نابودى دشمنات، و آشكار ساختن دعوتت.
2. تجلی دعوت امام (علیه السلام) در کلام حق تعالی وارد شده است که فرمود «ليظهره على الدين كله» یعنی تا آنکه دین حق را بر همۀ ادیان عالم تسلط و برتری دهد. و آن امتداد دعوت جدش مصطفى (صلي الله عليه وآله) است و پس آشکار ساختن دعوت هر امامی تجلی و آشکار ساختن دین خداست که پیامبر صلی الله علیه و آله برای آن ارسال شده است.
3. و وفای به وعده الهی که در دو آیه ذکر شده است با تحقق و تجلی دعوت هر امامی از جانشینان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.
4. این وفای به وعده الهی با وجود ناخوش داشتن دشمنان از کافران و مشرکان صورت می گیرد، واین مضمون هلاک کردن دشمنان امام حسین (علیه السلام) و کسانی که او را تنها گذاشتند، است و با زدودن آداب فاسدی که توسط دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) در جامعه به وجود آمد و ریشه دوانید.
5. این اوج معنای انتقام الهی است برای خون ریختهشدۀ امام حسین (علیه السلام)، همانطور که این اوج معنای انتقام مختار از قاتلان حسین (علیه السلام) و حذف آنها از ایجاد آداب و رسوم فاسد خود در جامعه عراق است.
نورهای درخشان اهل بیت چهاردهگانه (علیهم السلام)
1. اهل بیت (علیهم السلام) چهارده نفر هستند نه دوازده نفر. پنج نفر اصحاب کسا که پیامبر و حضرت علی و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) هستند، و نُه نفر نیز از اولاد امام حسین (علیه السلام) از اهل بیت به حساب می آیند. و این حقیقتی است غیر قابل انکار و راه فراری از قبول آن نیست.
2. قطعی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر ائمه ی دیگر امامت دارد. امامت پیامبر بر سایر ائمه روشن و غیرقابلانکار است و راه فراری از قبول آن وجود ندارد. پس عدد ائمه دوازده نفر از چهارده نفر اهل بیت نمی باشد.
3. عدد یازده در برخی از بیانات وحیانی وارد و ذکر شده است که اشاره و دلالت بر امامان یازده گانه از نسل حضرت امیرالمومنین علیه السلام دارد، همانطور که در برخی دیگر از بیانات و آیات وحیانی عدد نه ذکر شده است که اشاره به امامان نه گانه از نسل امام حسین علیه السلام دارد، و عدد دو نیز در مورد امام حسن و امام حسین علیهما السلام وارد شده است.
4. عدد پنج نیز در منابع ذکر شده است که اشاره به اصحاب کساء دارد. و این مسئله طبق آنچه که در کتاب و سنت است، در آیه ی تطهیر یا آیه ی مباهله یا آیه ی مودت یا آیه ی فیء یا آیه ی خمس و دیگر موارد و جایگاه های دینی نمود دارد.
5. عدد چهارده در اکثر روایات مربوط به زیارت اهل بیت و فضائل انتخاب شده برای مقام و جایگاه اهل بیت علیم السلام ذکر شده است. و این روایات نزد شیعه و سنی ثابت است.
6.قطعا مراد و منظور از قاعده ی اعتقادی من مات و لم یعرف امام زمانه، شناخت و اعتقاد به مجموع اهل بیت است، نه اینکه اتنها اعتقاد به امام ناطق معاصر با شخص مراد باشد. مثلا کسی که در زمان امام سجاد علیه السلام از دنیا رفته باشد، بر او واجب بوده است بر مجموع اهل بیت یعنی اصحاب کساء و علاوه بر ایشان خود حضرت سجاد شناخت واعتقاد داشته باشد. و اینکه تنها امام معاصر خود یعنی حضرت سجاد را شناخته و بر آن حضرت اعتقاد داشته باشد کافی نیست بلکه شناخت و اعتقاد به ائمه قبل از ایشان نیز لازم است.
7. اگر یکی از مسلمانان و مومنان در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و بعد از روز غدیر و قبل از شهادت پیامبر و رحلت ایشان به سرای آخرت و رفیق اعلی از دنیا برود، شناخت و اعتقادی که از او در موردش سوال خواهد شد اعتقاد و شناخت پنج تن یعنی همان اصحاب کساء است. با توجه به شنیده ها از پیامبر در مورد امام حسن و امام حسین علیه السلام که فرمود: الحسن والحسين إمامان قاما أو قعدا، حسن و حسین امام هستند چه اینکه قیام کنند یا بنشینند. و همچنین باتوجه به شنیده ها از قرآن و کلام پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر اینکه اصحاب کساء دارای مقام ولایت و طهارت و حجیت در مباهله بوده و ایشان وارث کتاب هستند و وارث کتاب همان امام مبین و بر حق است. و نیز در غیر این موارد از مواقع برگزیده شده و انتخابی مشترک برای پنج تن در دین مطالبی از این دست ثابت است.
8. از مطالب گذشته روشن است که اجتماع دو امام از اهل بیت چهارده گانه علیهم السلام یا بیشتر از دو امام در یک زمان نه تنها ممکن است بلکه واقع شده است. نهایت مطلب این است رتبه ی ایشان در امر ولایت که خداوند برایشان تعیین و مقدر فرموده است، محفوظ است. به این معنا که یکی از آن ها امام ناطق و بقیه امام صامت هستند.
9. همانا در ماجرای معراج پیامبر اکرم بر بالاتر از آسمان ها و بر بهشت برین و تا نزدیکی عرش الهی عروج نمودند، این درحالی است زمن هیچگاه از حجت الهی خالی نمی شود. از این رو در بیات و روایات مربوط به معراج ذکر شده است که در مدتی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله به معراج رفته بودند، امیرالمومنین علیه السلام همان امام ناطق و خلیفه ی الهی و حجت خداوند بر مردم بر روی زمین بودند. و این به مراتب تعیین شده ی اهل بیت خلل و ضرری وارد نمی کند بلکه این مراتب بین اهل بیت علیهم السلام محفوظ است.
10. این مطلب که امیرالمومنین علیه السلام به منزله ی نفس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، شاهد و بیانگر این نکته است که نسبت امامت حضرت امیر علیه السلام با جایگاه پیامبر اکرم با نسبت سایر اهل بیت متفاوت است.
11. همچنین روایات و بیاناتی مبنی بر اشتراک و هم کفو و برابر بودن حضرت امیرالمومنین علیه و حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها وجود دارد، که نشانگر این است که نسبت بین حضرت زهرا با امیرالمومنین علیهما السلام با جایگاه امام حسن و امام حسین نسبت به امیرالمومنین متفاوت است.
12.نسبت بین امام حسن و امام حسین علیهما السلام در امامت اخوت و برادری است برخلاف نسبت ائمه ی نه گانه ی بعدی که از نسل امام حسین هستند با اصحاب کساء که نسبت برادری برقرار نیست.
13. پس برادری انتخابی و برگزیده شده در بین چهارده نفر اهل بیت، تنها بین پیامبر اکرم با امیر المومنین و امام حسن با امام حسین علیهم السلام ثابت است. و اشتراک تنها بین علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها ثابت است. با اینکه پیامبر اکرم از نظر رتبه بر حضرت علی و حسن و حسین علیهم السلام مقدم است. و امیرالمونین نیز بر حضرت زهرا تقدم دارد. و همچنین در بین امامان نه گانه ی بعدی نیز پدر بر پسر از نظر رتبه مقدم است مگر جناب حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف که ایشان با فضیلت ترین امام در بین ائمه نه گانه از نسل امام حسین علیه السلام هستند.
14. از مطالب قبل روشن می شود که مراتب اهل بیت چهارده گانه به این ترتیب است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سپس امیرالمومنین علیه السلام سپس حضرت فاطمه سلام الله علیها سپس امام مجتبی بعد امام حسین بعد حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف سپس حضرت سجاد بعد امام باقر بعد امام صادق سپس امام کاظم سپس امام رضا سپس امام جواد سپس امام هادی سپس امام حسن عسکری سلام الله علیهم اجمعین. با توجه به این مسئله دیگر شناخت متقدم و متأخر از اهل بیت هنگام اجتماع ایشان در یک بازه ی زمانی کار دشواری نیست. همانگونه که در دولت و حکومت بعد از رجعت این اجتماع رخ خواهد داد. یا در عالم برزخ که ایشان مجتمع هستند، با توجه به اینکه ولایت اهل بیت به عالم های گذشته و آینده نیز امتداد دارد.
15. لازم به ذکر است که در اینکه طبق اراده و اختیار الهی حضرت فاطمه ی زهرا با سرعت و به زودی و در مدت زمان کم به پدر گرامیش ملحق شده و به شهادت رسیدند، حکمت رسا و والایی نهفته و این مسئله محل و جایگاه فکر و تدبر است.
ابعاد سلام پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به حضرت باقر (علیهالسلام)
1. نزد بزرگان علم حدیث و رجال معروف است اینکه امام باقر (علیهالسلام) جابر انصاری را درک کرده است موجب اتصال روایت امام باقر (علیهالسلام) به پیامبر اکرم از نوع روایت تابعی از طبقه ی اول که از صحابه روایت میکند، می شود.
2. به همین خاطر است که علمای حدیث عامه روایت امام باقر (علیهالسلام) از پیامبر را بدون اینکه اسناد وساطت صحابی را ذکر کنند، قبول میکنند.
3. جمهور علمای عامه نیز روایت امام باقر (علیهالسلام) در مورد جزئیات حج پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را اخذ کرده اند.
4. اما المقدسی در کتاب الکمال فی أسماء الرجال و المزی در کتاب تهذیب الکمال در شرح حال امام باقر و صادق و کاظم مسندی را ذکر کرده اند که علمای حدیث بر این دیدگاه هستند که روایات امامان از اهل بیت از پیامبر از نوع علم لدنّی است نه از باب روایت راویان به وسیله ی شنیدن حسی.
5. و به همین خاطر است که پیامبر اکرم بر حضرت باقر متمرکز شده اند نه حضرت سجاد. چراکه اتصال حضرت سجاد بر حضرت امیرالمومنین (علیهالسلام) و حضرت امام حسین (علیهالسلام) در ذهن مردم شناخته شده بود و ایشان صدر اول را از این طریق درک کرده است.
6. وجه دیگر این است که امام باقر (علیهالسلام) مرحله ی دیگری در تبیین حقائق دینی شروع کرد؛ که مرحله ی حساسی در شروع تکامل دین بود. پس لازم بود که بزرگ شریعت (پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نسبت به جایگاه امام باقر (علیهالسلام) در قیام به این نقش و تفاوت نقش ایشان با فقهاء و راویان روشنگری کنند.
راهکارها و عملکردهای تربیتی امام (علیهالسلام) برای مردم
. سخن حضرت امام حسین (علیهالسلام) به جناب جون یا از باب آموزش دادن و تعلیم دادن به آن جناب است تا نیتش را تصحیح و همتش را عالی کند تا همتش درراستای مقاصد و اهداف برین قرار گیرد، یا از باب اظهار بلندی همت جناب جون است تا افراد دیگر و حتی نسلهای دیگر از او و از منطق و نگرش او یاد بگیرند.
2. جناب جون به حضرت امام حسین (علیهالسلام) پاسخی داد که پاسخ او حاکی از نگرش و روشی کریمانه و مکتبی متعالی و برین است. بهراستی، آیا جزا و پاسخ احسان و خوبی بهجز احسان و خوبی است؟
دايره دوم برگزيدگان
1. نظیر این تقدم در کتاب کافی، در زیارت حضرت علیاکبر (علیهالسلام) نیز وارد شدهاست.
2. ولی در زیارت حضرت امیرالمؤمنین، علی (علیهالسلام)، و زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) چنین وارد شدهاست: «سلام الله وسلام ملائكته المقربين والمسلمين بقلوبهم والناطقين بفضلك والشاهدين على أنك صادق صديق». یعنی سلام خداوند و سلام ملائکۀ مقرب، ملائکهای که با جان و دلشان بر تو سلام و درود میفرستند و فضل و ثنای تو را بازگو میکنند و بر اینکه تو صادق و صدّیق هستی گواهی و شهادت میدهند.
3. مراد از قرب الهی و تقرب به خداوند به دست آوردن کمال حقیقی و نائل شدن به شرافت وجودی است که ملازم با تمکن در علم و قدرت است. یعنی هرکس کمال یابد و به مراتب بلند هستی برسد، علم و قدرتش نیز افزون میشود.
4. گاهی به دلیل وجود اغراضی خاص، ترتیب در ذکر امور مطابق با شرافت و مرتبۀ موارد ذکرشده نیست. یعنی چنین نیست که همیشه ابتدا شیء اشرف و سپس شریف و… ذکر شود. در اینجا نیز ترتیب در ذکر مطابق با شرافت و مرتبۀ وجودی موارد ذکرشده نیست. ابتدا چیزی را ذکر کردهاست که مرئی و قابلمشاهدۀ حسی برای انسانها نیست و سپس چیزی را ذکر کردهاست محسوس و قابلمشاهدۀ حسی برای انسانها است [یعنی ابتدا ملائکه و سپس انبیا ذکر شدهاست].
5. البته بدون دلیل و قرینۀ متصل یا منفصل، ترتیب در ذکر بر ترتیب در رتبه دلالت میکند. برای دست برداشتن از این دلالت باید قرینۀ متصل یا منفصل وجود داشته باشد.
شعائر حسيني
. اگر بتوان بین هر دو امر جمع کرد، از اکتفا به یکی از آن دو بهتر و افضل است. یعنی اگر بتوان، هم به سیلزدهها کمک کرد و هم به زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) در روز اربعین رفت، بهتر و افضل از اکتفا به یکی از دو صورت است.
2. لازم و شایسته است که انسان بکوشد و بین هر دو امر [زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) در روز اربعین و کمک به فقرا و سیلزدهها] جمع کند، هرچند یکی از آن دو امر اهمیت بسیار زیادی داشته باشد و دیگری اهمیت متوسط یا اهمیت کمی داشته باشد.
3. جمع بین هر دو امر [زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) در روز اربعین و کمک به فقرا و سیلزدهها] با حسن تدبیر و دقت در انجام امور و توجه به ابزارها و وسایل مناسب ممکن است. شخص میتواند برای هر دو امر هزینهای متوسط کند و هر دو کار را انجام دهد یا یکی از کارها [زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) در روز اربعین و کمک به فقرا و سیلزدهها] را با پول و هزینۀ شخصی خود انجام دهد و برای انجام دادن کار دوم از خیرین کمک بگیرد. مثلاً برای انجام دادن کار دوم در خیرین انگیزه ایجاد کند و کار دوم را خیرین انجام دهد. اینها راههایی است که شخص میتواند برای جمع هر دو امر انجام دهد و علاوه بر این راهها، راههای دیگری نیز وجود دارد.
4. زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) اهمیت بسیار زیادی دارد. در طوائف مختلفی از روایات مستفیض وارد شدهاست که حج مستحب از صدقه بزرگتر و بهتر است و رفع کردن مشکل مؤمن از حج مستحبی افضل و بهتر است، ولی زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) چنان بزرگ و بااهمیت است که نهتنها حج و صدقه، بلکه حتی رفع مشکل مؤمن نیز درمقابل آن چیزی به حساب نمیآید
جواب سؤال اول
1. حجاب بر شخص غیربالغ نیز مستحب است.
2. حجاب بر شخص بالغ واجب است و بنیه و توان و حجم بدنی اهمیتی در این موضوع ندارد. یعنی چه بنیه و توان و حجم بدنی کمتر از سن تکلیف باشد و چه اینکه کمتر نباشد، حجاب واجب است و باید رعایت کند.
3. معیار و ملاک حجاب سن است، نه بنیه و توان بدنی، خصوصاً که علاوه بر بدن و حجم بدن، روح نیز در ساختار و فیزیولوژی بدن و در غرایز شخص دخالت دارد.
اسخ سؤال دوم
1. اگر در طول عمر دختر شک دارند و نمیدانند که دختر دقیقاً چند سال دارد و برای دانستن طول عمر و تاریخ تولد دختر به پزشک متخصص مراجعه کردهاند، در این صورت، اگر فحص و بررسیهای پزشکی موجب اطمینان شود، مانعی از اعتماد بر آن نیست و میتوان به نتیجۀ بررسیها و گفتههای پزشک صحه گذاشت.
2. ولی اگر تاریخ تولد و، درنتیجه، سن و طول عمر دختر مشخص و قطعی باشد و فقط رشد و بنیۀ بدنی دختر تأخیر داشته باشد، پاسخ همان پاسخ قبلی (پاسخ سؤال قبل) است. یعنی اگر تاریخ تولد دختر مشخص و قطعی باشد، [باید حجاب را رعایت کند، چون] همانطور که در پاسخ سؤال قبل گذشت، معیار و ملاک سن است، نه بنیۀ بدنی. بنیۀ بدنی چه کمتر از سن تکلیف باشد و چه بیشتر از سن تکلیف باشد، اهمیتی ندارد.
3. بله، معیار در مکلف شدن سن است، نه بنیه، ولی در مورد روزه باید گفت که روزه، برخلاف نماز، به قدرت و توان بدنی نیز بستگی دارد.
4. از اموری که ملاک و معیار بودن سن را تأیید و ملاک و معیار بودن بنیۀ بدنی را نفی میکند این است که در برخی موارد رشد و درک عقلی و شناختی و رشد روحی و روانی کودک با رشد بدنی او همخوان نیست. یعنی در برخی موارد، کودک بهلحاظ شناختی و عقلی و روحی رشد زیادی دارد در حالی که بنیه و توان بدنیاش کم است و از این جهات کمتر رشد کردهاست یا برعکس این حالت، کودک بهلحاظ بدنی رشد خوبی دارد، ولی بهلحاظ عقلی و شناختی و روحی کمتر رشد کردهاست.
5. البته باید توجه داشت که ملاک و معیار برای مکلف شدن، سن است، نه رشد و توان بدنی و نه رشد و توان روانی و روحی.
6. بله، اگر کودک بهمیزان قابلتوجهی از رشد طبیعیِ عقلی و روانی عقب بماند (عقبماندگی)، موجب تخفیف در فعلیت تکالیف میشود.
عدۀ زن غیرمسلمان از مرد غیرمسلمان
1. مسلم و غیرمسلم تفاوتی ندارد. زن باید عده نگه دارد.
2. در اینکه عدۀ او به چه نحو است، آیا باید مثل زن مسلمانی که ازدواج دائم کردهاست عده نگه دارد یا عدۀ طلاق کنیز را دارد، بین علما اختلاف است و مشهور فقها به قول اول (عدۀ زن مسلمانی که ازدواج دائم کردهاست) فتوا دادهاند، ولی از نظر ما، مقتضای جمع بین ادله و قواعد قول دوم است، هرچند قول اول نیز مطابق با احتیاط است.
3. ملاک و معیار در تحقق طلاقْ عرف متداول هر منطقه است. اگر طلاق مطابق موازین عرفی خود آنها محقق شده باشد، صحیح است [و عده از همان زمان محاسبه میشود] و ثبت در طلاقنامه و امثال آن اهمیتی ندارد.
بله، این شخص برای مسح پاهایش باید از کسی دیگر کمک بگیرد. اگر با کمک شخص دیگر، خود وضوگیرنده میتواند دستهایش را به پایش برساند و درنتیجه خودش پاهایش را مسح کشد، باید همین کار را بکند. یعنی از شخصی دیگر کمک بگیرد و دستهایش را به پاهایش برساند و خودش مسح کشد. اگر این کار مقدور نباشد و وضوگیرنده، حتی با کمک شخصی دیگر، توان مسح پاهایش را نداشته باشد، شخص دیگر با آب وضوی دست راست وضوگیرنده باید پاهای شخص وضوگیرنده را مسح کند.
(واجب بودن شهادت ثالثه [شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی علیهالسلام] بهلحاظ طبیعت و ماهیت و مستحب بودن آن بهلحاظ فردِ ماهیت و مطابق احتیاط بودنِ شهادت ثالثه در اتیانِ عمل)
1. شهادت ثالثه (شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی ــ علیهالسلام) در تشهد نماز، بهلحاظ ذات و ماهیتش، واجب و بهلحاظ افرادِ آن طبیعت و ماهیت، مستحب است و گفتن آن در اتیان عمل (در تشهد نماز) مطابق احتیاط است.
2. این مورد قابلمقایسه است با نماز واجب خواندهشدهای که دوباره با جماعت اعاده میشود. نمازی که یکبار اتیان شدهاست و دوباره با جماعت خوانده میشود، بهلحاظ طبیعت و ماهیت صلاتی، واجب است و با نیت وجوب اعاده میشود، ولی بهلحاظ فرد نماز، مستحب است.
3. شهادت ثالثه (شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی ــ علیهالسلام) نیز بهلحاظ طبیعت و ماهیتش واجب است، چون همۀ عبادات مشروط به ولایت و ولایت مشروط به شهادت ثالثه (شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی ــ علیهالسلام) است.
سخن یادشده تفسیر سخنِ مشهورِ فقها و علما است که فرمودهاند گفتن شهادت ثالثه (شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی ــ علیهالسلام) در اذان از احکام ایمان است. معنای این سخن این است که شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام) در اذان واجب است، چون ایمان به ولایت واجب است و مطابق سخن مشهور، شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام) از احکام ایمان است.
4. مطابق آنچه گذشت، شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام) بهلحاظ ماهیت و طبیعت آن، واجب است، ولی باید دانست که بهلحاظ فرد واجب نیست و مستحب است، چون برای تحقق ایمان، یکبار گفتن آن کافی است. با اولین شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام) ایمان محقق میشود و تکرار آن شهادت مستحب است.
5. شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام)، در تشهد نماز مطابق احتیاط است، چون ادلۀ عام [در باب شهادت] و نیز ادلۀ خاص در باب تشهد نماز گویای این هستند که گفتن شهادتین در تشهد، خصوصاً تشهد نماز، کافی است و شهادت سوم (شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی ــ علیهالسلام) واجب و ضروری نیست. از سوی دیگر، هم ادلۀ عام و هم ادلۀ خاص با قرائنی همراه هستند که مشیر و مشعر به تقیهاند. یعنی این ادلۀ خاص و عام از روی تقیه شهادتین را کافی دانسته و به آن اکتفا کردهاند. این ادله گویای حقیقت شرعیۀ واحدی هستند که همان تشهد ایمانی است. یعنی براساس ادله، شهادت دادن یک حقیقت بیشتر ندارد و آن هم شهادتی است که محقِّق ایمان و همراه با شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام)، را هم داشته باشد. براساس آنچه گذشت، شهادت دادن حقیقتی دیگر ندارد تا مأخوذ در اسلام ظاهری باشد.
6. بنابراین شهادت دادن در اذان و شهادت دادن در تشهد نماز یک حقیقت واحد است و با هم تفاوتی ندارند و آن شهادتی است که شهادتهای سهگانه را داشته باشد. یعنی همراه با ایمان و شهادت به ولایت امیر مؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام)، باشد. البته باید دانست که نهتنها شهادت دادن در اذان با شهادت دادن در تشهد حقیقت واحد دارند، بلکه شهادت در همۀ ابواب فقهی و اعتقادی ــ ابوابی که شهادت دادن در آنها اخذ شده و در آنها شرط است ــ دارای یک حقیقت است و تفاوتی با هم ندارند.
مکاشفات و رویاها
1. به جواب شبهه پرداختن، خصوصاً در ابتدای امر، بهتر و مهمتر از پرداختن به هدف و غرض افراد است، مگر اینکه غرضورزیها فتنههای دیگری پدید آوردند که این سخنی دیگر و بحثی جدا است.
پاسخ چنین شبهاتی با توجه به آنچه در کتاب «دعوی السفارة في غیبة الکبری» ج 1 و 2 گفتهایم روشن میشود.
2. در این کتاب گفتهایم که اتصال روحی به معصومین (علیهمالسلام) برای دیگران حجت نیست، [البته نه به این دلیل که ــ معاذالله ــ سخن معصوم (علیهالسلام) حجیت ندارد، بلکه به این دلیل که] هیچیک از راههای اتصال به معصوم (در زمان غیبت) حجت نیست.
3. حتی اگر کسی، مثل جناب زراره، در زمان حضور امام (علیهالسلام) باشد، از آن حیث که سخن امام را از خود امام شنیدهاست و شنیدهاش را روایت میکند حجیت دارد، نه از جهات دیگر.
4. اگر حجیت روایت از معصوم مقید به سمع حسی است، حال روایت از غیر معصومی که از راههایی به غیر از سمع حسی روایت شدهاست، راههایی که هیچ اعتباری ندارند و حجت نیستند، چگونه خواهد بود؟! خلل چنین روایتی از دو جهت است: یک: روایت از غیر معصوم است؛ ب: روایت از راههایی دیگر، به غیر از راه سمع حسی، به دست آمدهاست.
5. چیزیهایی را که انسان در خواب میبیند یا عارف در مکاشفاتش به آنها میرسد هیچگونه حجیت و اعتباری ندارند و تنها فایدهای که بر این امور مترتب میشود، تنبه و هشیارسازی این امور است. خواب یا مکاشفه میتواند به آنچه شرعاً و براساس کتاب خداوند و سنت معصومین (علیهمالسلام) اثبات شدهاست تنبه دهد.
6. پیشبرد بحث به این کیفیت، یعنی تبیین دلایل و استدلالها، بهتر از پرداختن به اهداف اشخاص است. اگر اشخاص غرضورز نیستند و فتنهای را دنبال نمیکنند، بهتر است با دلیل و استدلال بر بصیرت و بینایی افراد بیفزاییم و از نقد اشخاص بپرهیزیم.
7. باید با بررسی و تبیین علمی و استدلالهای محکم روشن کنیم که میزان و معیار و ملاک برای رسیدن به حقیقت و سعادت تمسک به ثقلین، یعنی تمسک به کتاب خداوند و عترت پیامبر (علیهوعلیهمالسلام)، است و جز این راه راهی دیگر برای سعادتمندی نیست. نه مکاشفه و نه رؤیا و نه کهانت و نه علوم غریبه و نه هیچ راه دیگر ملاک و معیار نیست.
حدیث کساء
1. اصل حدیث کسا بین فریقین، شیعه و سنی، تواتر معنوی دارد.
2. حدیث کسا در بین فریقین، شیعه و سنی، با طرق مختلف نقل شدهاست، چون رسول اکرم، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، مجلس کسا را در مواقع متعدد و اماکن مختلف انجام دادهاست.
حدیث کسا در بین فریقین، شیعه و سنی، با طرق مختلف نقل شدهاست، چون رسول اکرم، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، مجلس کسا را در مواقع متعدد و اماکن مختلف، مثل روز مباهله و هنگام جنگ خیبر و در خانۀ امسلمه و درخانۀ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و در جاهای دیگر، انجام دادهاست. حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این کار را آنقدر تکرار کردهاست که در بین مسلمانان معروف و مشهور شده و عنوان «کسا» در بین آنان از حقایق شرعی شده بود. یعنی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این کار را آنقدر تکرار کرده بود که مسلمانان از لفظ «کسا» قضیۀ کسا را میفهمیدند.
3. مفاد حدیث کسا، با همۀ طرقی که نقل شدهاست، مطابق روایات مستفیض است، روایات مستفیضی که همسو و مطابق با اصول مذهباند و این تطابق و همسویی با روایات مستفیض و اصول مذهب حدیث کسا را تأیید میکنند.
چنین تأیید و انجبار و تصحیحی نسبتبه مضامین روایات و متون احادیث روشی روشن و منهجی مشهور و معروف است. روش رایج و منهج دارج این است که تطابق مضمون روایتی با مضمون روایات صحیح موجب تأیید و انجبار آن روایت میشود.
آنچه دربارۀ تأییدپذیری و انجبار گذشت، براساس مبنای مشهور و پذیرفتهشدۀ امروزی است، ولی باید دانست قدما به مبنایی قایل بودند، که میتوان گفت بین آنها مبنایی معروف و مشهور نیز بودهاست، و آن مبنا این بود که تطابق روایت با اصول و قواعد قطعی دینی موجب تصحیح و انجبار روایت میشود.
4. سید مرتضی (قدسسره) در پاسخ به سؤالات ابنتبان، در رسالۀ «أجوبة مسائل التبّانیات فی أخبار الاحاد»، که در کتاب رسائل المرتضی چاپ شدهاست، دربارۀ خبر واحد، میگوید: «إن أكثر الأخبار المروية في كتبنا معلومة مقطوع على صحتها إما بالتواتر من طريق الإشاعة والإذاعة أو بأمارة وعلامة دلت على صحتها وصدق رواتها ، فهي موجبة للعلم مقتضية للقطع وإن وجدناها مودعة في الكتب بسند مخصوص معين من طريق الآحاد». یعنی صحت بیشتر اخبار و احادیث روایتشده در کتب روایی شناختهشده مقطوع و قطعی است، چون این روایات یا شیوع دارند و ازاینرو متواتر هستند یا با اماره و علامت و نشانهای همراه هستند که بر صدق و صحت روایت گواهی میدهند. پس این اخبار و روایات، هرچند در کتب روایی، سند مخصوص و معین دارند و خبر واحد محسوب میشوند، از راه تواتر یا همراهی با قرائن و امارههایی که بر صحت آن گواهی میدهند، قطعی و یقینی هستند.
5. راه و روشی که برای تصحیح و انجبار روایات گذشت موردپذیرش بسیاری از بزرگان قرار گرفتهاست. یکی از اَعلام و بزرگانی که این روش را پذیرفته و به کار گرفتهاست آیتالله میرزا جواد تبریزی (قدسسره) است. ایشان در کتاب صراط النجات و در پاسخ به سؤالی دربارۀ قابلاعتماد بودن زیارت جامعه، فرمودهاست:
«بسمه تعالى
زيارة الجامعة زيارة معروفة مشهورة عند الشيعة وكثير من مضامينها وارد في روايات صحيحة فينبغي للمؤمنين المواظبة على قراءتها عند زيارة أحد من المعصومين عليهم السلام ولا يلتفت للتشكيك بها.»
ایشان در این پاسخ میفرماید زیارت جامعه در نزد شیعه زیارتی معروف و مشهور است و مضامین واردشده در این زیارت در بسیاری از روایات دیگر که صحیحاند وارد شدهاست. پس نباید مؤمنان در صحت این زیارت شک و شبهه داشته باشند و شایسته است که هنگام زیارت هریک از معصومین (علیهمالسلام) بر قرائت این زیارت مواظبت کنند.
6. چنانکه گذشت حدیث کسا را بسیاری از روایات صحیح تأیید میکند. اینک به برخی از روایات و طرقی که مضمون حدیث کسا را تأیید میکنند اشاره میکنیم.
7. آیۀ 87 سورۀ بقره آمدهاست: «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ ۖ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَىٰ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ» یعنی و ما به موسی کتاب تورات عطا کردیم و از پی او پیغمبران فرستادیم و عیسی پسر مریم را به معجزات و ادلۀ روشن، حجتها دادیم و او را به واسطۀ روحالقدس توانایی بخشیدیم. آیا هر پیغمبری که از جانب خدا اوامری بر خلاف هوای نفس شما آرد گردنفرازی و سرپیچی نموده و (از راه حسد) گروهی را تکذیب میکنید و جمعی را به قتل میرسانید؟
در تفسیر منسوب به حضرت امام حسن عسکری (علیهالسلام) در ذیل آیۀ یادشده وارد شدهاست: «و أما تأييد الله عز و جل لعيسى ع بروح القدس، فإن جبرئيل هو الذي لما حضر رسول الله ص و هو قد اشتمل بعباءته القطوانية على نفسه- و على علي و فاطمة و الحسين و الحسن ع و قال: “اللهم هؤلاء أهلي، أنا حرب لمن حاربهم، و سلم لمن سالمهم، محب لمن أحبهم، و مبغض لمن أبغضهم، فكن لمن حاربهم حربا، و لمن سالمهم سلما، و لمن أحبهم محبا، و لمن أبغضهم مبغضا”.
فقال الله عز و جل: “قد أجبتك إلى ذلك يا محمد”.
فرفعت أم سلمة جانب العباءة لتدخل، فجذبه رسول الله ص و قال: لست هناك و إن كنت في خير و إلى خير.
و جاء جبرئيل ع متدبرا و قال: يا رسول الله اجعلني منكم! قال: أنت منا.
قال: أ فأرفع العباءة و أدخل معكم قال بلى. فدخل في العباءة، ثم خرج و صعد إلى السماء إلى الملكوت الأعلى، و قد تضاعف حسنه و بهاؤه.
و قالت الملائكة: قد رجعت بجمال خلاف ما ذهبت به من عندنا! قال: و كيف لا أكون كذلك و قد شرفت- بأن جعلت من آل محمد ص و أهل بيته! قالت الأملاك في ملكوت السماوات- و الحجب و الكرسي و العرش: حق لك هذا الشرف أن تكون كما قلت.
یعنی اما دربارۀ تأیید و تسدید حضرت عیسی (علیهالسلام) به وسیلۀ روحالقدس باید گفت که جناب جبرئیل فرشتهای است که هنگام واقعۀ کسا نازل شد و اجازه خواست تا از اهل عبا و کسا باشد. رسول اکرم، محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، عبای قطوانیاش را روی سر خود و روی سر حضرت علی و حضرت فاطمۀ زهرا و حضرت حسن و حضرت حسین (علیهمالسلام) کشید و به درگاه حضرت حق عرضه داشت که «خداوندا، اینان اهل و خانوادۀ من هستند و من با هر کسی که با آنها در حال صلح و آشتی باشد، در صلح هستم و با هر کسی که با آنها در جنگ و ناسازگاری باشد، در جنگ هستم و هر کسی را که آنها را دوست داشته باشد، دوست دارم و هر کسی را که با آنها دشمنی کند، دشمن خود میدانم».
خداوند متعال سخن پیامبر را اجابت کرد و فرمود: ای محمد، آنچه را که گفتی اجابت کردم و پذیرفتم.
در این میان امسلمه گوشهای از عبا را بالا آورد تا او نیز داخل شود و در زیر عبا قرار گیرد، ولی رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عبا را از دست امسلمه کشید و فرمود ای امسلمه، تو در خیر هستی و به خیر هم رهسپاری، اما از اهل عبا نیستی.
در این هنگام جناب جبرئیل نازل شد و به رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عرض کرد ای فرستادۀ خدا، مرا هم از اهل عبا قرار بده و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود تو از ما و از اهل عبا هستی. جبرئیل عرض کرد: پس میتوانم گوشۀ عبا را بالا بیاورم و داخل شوم؟ حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود بله، چنین کن و جبرئیل چنین کرد و بر آنها داخل و از اهل عبا شد.
سپس جبرئیل از زیر عبا خارج شد و به آسمان، تا ملکوت اعلی، رفت در حالی که جمال و زیبایی و حسن و بهای او افزون شده بود. ملائکه با دیدن حسن و بها و زیبایی افزونشدۀ جبرئیل گفتند وقتی از نزد ما به سوی زمین رفتی اینقدر حسن و بها و زیبایی و درخشندگی نداشتی. اینک برگشتهای در حالی که حسن و بهای افزونی داری. جبرئیل سخن ملائکه را تأیید کرد و گفت آری، چگونه چنین نباشد و چگونه حسن و زیباییام روزافزون نباشد در حالی که توانستهام این شرافت را به دست آورم که از اهلبیت محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باشم. آنگاه هر چیزی که در ملکوت آسمانها بود، حجابها و کرسی و عرش، گواهی دادند که آری، کسی که این شرافت را به دست آورده است و از اهلبیت محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شدهاست باید چنین باشد.
8. حضرت حق تعالی به حبیب خود، رسول الهی، فرمود: « لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ.» یعنی اگر تو نبودی، افلاک را خلق نمیکردم.
در کتاب مناقب آل أبيطالب (عليهمالسلام) لابن شهرآشوب، ج ١، ص ٢١٨ آمدهاست: «خلق الجليل العالم لأجل الحبيب». یعنی خداوند جلیل عالَم را به خاطر حبیبش، حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، آفریدهاست.
9. در تفسیر منسوب به حضرت امام حسن عسکری (علیهالسلام) ص 458 آمدهاست: «ثم دعا بعلي و فاطمة و الحسن و الحسين ع فغمتهم بعباءته القطوانية. ثم قال: هؤلاء خمسة لا سادس لهم من البشر. ثم قال: أنا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم.
فقالت أم سلمة و رفعت جانب العباء لتدخل، فكفها رسول الله ص و قال:
لست هناك و إن كنت في خير و إلى خير. فانقطع عنها طمع البشر.
و كان جبرئيل معهم، فقال: يا رسول الله و أنا سادسكم فقال رسول الله ص:
نعم أنت سادسنا. فارتقى السماوات، و قد كساه الله من زيادة الأنوار ما كادت الملائكة لا تبينه- حتى قال: بخ بخ من مثلي أنا جبرئيل سادس محمد و علي و فاطمة و الحسن و الحسين ع.
و ذلك ما فضل الله به جبرئيل على سائر الملائكة- في الأرضين و السماوات.»
یعنی …سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهمالسلام) را فراخواند و عبا را روی آنها انداخت و آنها را با عبای قطوانیاش پوشاند و فرمود اینان که در زیر عبا هستند پنج تن هستند که ششمی از جنس بشر ندارند و من با هر کسی که با اینان سر جنگ و ناسازگاری داشته باشد در جنگ هستم و با هر کسی که با اینان در صلح باشد در صلح هستم.
سپس امسلمه گوشۀ عبا را بالا آورد تا داخل شود و در زیر عبا قرار گیرد، ولی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جلو امسلمه را گرفت و فرمود هرچند تو در خیر و به سوی خیر رهسپار هستی، نباید داخل شوی، تو از اینان نیستی. پیامبر چنین کرد و چنین گفت و طمع هر بشری را نسبتبه از اهل عبا بودن از بین برد.
در این میان جبرئیل به محضر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عرض کرد ای رسول خدا، آیا من ششمین نفر از اهل عبا هستم؟ حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پاسخ داد آری، تو ششمین نفر ما هستی.
سپس جبرئیل به آسمانها رفت و خدا او را چنان زیبا و نورانی ساخته بود که نزدیک بود ملائکه او را نشناسند تا اینکه خود جبرئیل گفت آری، مثلِ منی آفرین و مرحبا دارد. من جبرئیل و ششمین نفر اهل عبا هستم. محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین پنج تن هستند و من نفر ششم آنان هستم و این فضلی الهی است که نصیب من شدهاست و مرا از سایر ملائکۀ آسمانها و زمینها برتر کردهاست
10. در صفحۀ 121 تفسیر منسوب به حضرت امام حسن عسکری (علیهالسلام) آمدهاست: «و قال فيه: سلمان منا أهل البيت، فقرنه بجبرئيل الذي قال له يوم العباء [لما] قال لرسول الله (ص): و أنا منكم فقال: و أنت منا، حتى ارتقى جبرئيل إلى الملكوت الأعلى يفتخر على أهله [و] يقول: من مثلي بخ بخ، و أنا من أهل بيت محمد (ص)». یعنی رسول اکرم، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دربارۀ شأن و عظمت و منزلت جناب سلمان فرمودهاست سلمان از ما، اهلبیت، است. یعنی پیامبر سلمان را با جناب جبرئیل قرین کردهاست، چون در روز عبا، روزی که پنج تن آل عبا (علیهمالسلام) در زیر عبای رسول اکرم، حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قرار گرفتند، جبرئیل به محضر حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عرض کرد: آیا من هم از شما هستم؟ رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: آری، تو هم از مایی. با شنیدن این پاسخ از جانب رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، جبرئیل ملکوت اعلی رفت و در نزد سایر ملائکه مباهات کرد و گفت به امثال من مرحبا و آفرین بادا، چراکه من از اهلبیت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هستم.
ظاهر روایت یادشده این است که مفاد و مضمون این روایت در بین اصحاب پیامبر معروف و مشهور بودهاست، چون این روایت را کسی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل میکند که یکی از بزرگان و یکی از سرشاخههای منافقان بودهاست.
11. مطلب دیگر این است که حدیث کسا فقط در دو منبعی که گذشت، یعنی فقط در کتاب عوالم و کتاب منتخب طریحی، نقل نشدهاست. آقابزرگ تهرانی در کتاب الذریعة، علاوه بر دو منبع یادشده، مصادر دیگری برای حدیث کسا ذکر کردهاست. میتوان به الذریعة، ج 15، ص 224 مراجعه کرد [به منبع مذکور مراجعه شد. متن مورد نظر در صفحۀ 222 هست].
در آدرس یادشده آمدهاست: «1456: عجالة الراكب و قناعة الطالب في المناقب فارسي للمولى محمد حسين بن محمد مهدي الكرهرودي السلطانآبادي المتوفى بالكاظمية في 1314 كتبه بأمر السيد علي البجستاني و هو معجل عازم على السفر. مرتب على مقدمه في فضل العلم و العلماء و أبواب و فصول في فضائل الأئمة عن كتب العامة و ذكر أحوال بعض الصوفية و علماء العامة و جملة من المواعظ و الأخلاق. موجود بخطه في مكتبة (الطهراني بسامراء) أوله [الحمد لله الذي أفاض علينا الوجود لمعرفته و طاعته …] ذكر فيه أنه رأى حديث الكساء مسندا مع اختلاف في متنه في كتاب غرر الاخبار للديلمي، و ذكرت أسناده في كتابي الفلك المشحون و كتابي الآخر منتهى الوصول إلى علم الأصول». آقابزرگ تهرانی در معرفی کتاب عجالة الراكب و قناعة الطالب في المناقب میگوید عجالة الراكب و قناعة الطالب في المناقب کتابی به زبان فارسی است که مولا محمدحسینبن محمدمهدی کرهرودی سلطانآبادی آن را، به امر سید علی بجستانی نوشتهاست.
مولا محمدحسینبن محمدمهدی کرهرودی سلطانآبادی در کاظمین و در سال 1314 درگذشتهاست.
ترتیب کتاب یادشده به اینگونه است که مقدمهای دارد و مقدمهاش دربارۀ فضل علم و علما است و بعد از مقدمه، بابها و فصلهای مختلفی قرار دارد.
مؤلف در این ابواب و فصول فضایل ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) را از منابع اهلسنت گردآوری و ذکر کردهاست و بعد از ذکر فضایل ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) حالات برخی از بزرگان و علما و صوفیهای از اهلسنت را نقل کردهاست. این کتاب با خط خود مؤلف در شهر سامرا، در کتابخانۀ تهرانی موجود است.
کتاب یادشده با حمد و سپاس الهی آغاز میشود. مؤلف برای حمد و سپاس حضرت حق تعالی میگوید حمد و سپاس از آنِ خدایی است که به ما وجود ارزانی کرد تا او را بشناسیم و از او اطاعت کنیم. سپس مؤلف در متن کتاب یادشده میگوید: من حدیث کسا را بهصورت مُسند، با اختلافی کم در متن آن، در کتاب غررالأخبارِ دیلمی دیدهام.
و اسناد آن را در دو کتاب خودم، یعنی در کتاب الفلک المشحون و کتاب منتهى الوصول إلى علم الأصول، ذکر کردهام.
آقابزرگ تهرانی در جای دیگری از کتاب ذریعه میفرماید:
«غرر الأخبار و درر الآثار في مناقب الأطهار:
للشيخ أبي محمد الحسن بن أبي الحسن محمد الديلمي، من أهل آخر المائة السابعة و بعدها إلى أواسط الثامنة، له الإرشاد و أعلام الدين و قد نقل عن تصانيفه الشيخ أحمد بن فهد الحلي في العدة. و الغرر هذا ينقل عنه المجلسي في أول البحار و أيضا ينقل عن الغرر المولى محمد حسين الكرهرودي المعاصر، المتوفى بالكاظمية في 1314 في تأليفاته كثيرا، منها حديث الكساء بالترتيب الموجود في منتخب الطريحي باختلاف يسير جدا، بأسانيد عديدة.» (الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج 16، ص 38 [به منبع یادشده مراجعه شد. مطلب در صفحۀ 38 ذکر شدهاست.])
آقابزرگ تهرانی در این متن کتاب غرر الأخبار و درر الآثار في مناقب الأطهار را معرفی میکند و میگوید کتاب غرر الأخبار و درر الآثار في مناقب الأطهار را شیخ ابیمحمد حسنبن ابیحسن محمد دیلمی تألیف کردهاست. او در اواخر قرن هفتم و تا اواسط قرن هشتم میزیستهاست و علاوه بر کتاب یادشده، کتاب الإرشاد و أعلامالدین نیز از او است. برخی از تصانیف و نوشتههای ایشان را شیخ احمدبن فهد حلی در کتاب عده ذکر کردهاست.
علامه مجلسی و مولی محمدحسین کرهرودی از کتاب محل بحث، یعنی غرر الأخبار و درر الآثار في مناقب الأطهار، استفاده کرده و از آن نقل کردهاند. علامه مجلسی در اوایل بحار و مولی محمدحسین کرهرودی، که معاصر مؤلف غررالأخبار است و در سال 1314، در کاظمین از دنیا رفت، در بیشتر آثارش از کتاب غررالأخبار روایت نقل کردهاند. یکی از روایاتی که از کتاب یادشده نقل کردهاند حدیث کسا است که مطابق با نقل طریحی در کتاب منتخب است و با نقل طریحی اختلاف بسیار کمی دارد. حدیث کسا در این کتاب با سندهای مختلف و متعدد نقل شدهاست.
آقابزرگ تهرانی در جای دیگری از کتاب الذریعة إلی تصانیف الشیعة میگوید: «هذا و قد كتب السيد شهاب الدين المرعشي بقم في تحقيق سند حديث الكساء (ذ 6: 378) و للسيد مرتضى العسكري الساوجي سبط الميرزا محمد الطهراني أيضا مقالا تحقيقيا في المسألة، طبعه في مجلة الفكر الإسلامي الطهرانية العدد 23- 24 لعام 1395- 1975 و مر كشف الغطاء عن حديث الكساء 18: 44 و التحفة الكسائية 3: 463 و المجلد الثاني من درر البحار 8: 119 و لباس التقوى 18: 293. و نحن نذكر هاهنا بعض من نظموا هذا الحديث الذي له شأن عظيم عند الشيعة و يتبركون به و يحفظونه عن ظهر القلب.» (الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج 24، ص 207 [به منبع یادشده مراجعه شد. مطلب مذکور در صفحۀ 205 از جلد 24 طبع اسماعلیان آمدهاست.])
آقابزرگ تهرانی در این متن میگوید سید شهابالدین مرعشی در قم کتابی نوشتهاست و در آن سند حدیث کسا را تحقیق و بررسی کردهاست. علاوه بر آیتالله مرعشی، سید مرتضی عسکری ساوجی، از نوادگان میرزا محمد تهرانی، نیز مقالهای تخصصی و تحقیقی در این موضوع نوشتهاست و آن را در مجلۀ فکر اسلامی در تهران چاپ کردهاست. مقالۀ مذکور در شماره 23 ــ 24 در سال 1395 هجری (1975 میلادی) چاپ شدهاست. علاوه بر این موارد، کتاب کشف الغطا عن حدیث الکساء و کتاب التحفة الکسائیة هستند که در قبل از این شرح آن دو گذشت.
آقابزرگ تهرانی در جای دیگری از کتاب الذریعة إلی تصانیف الشیعة میگوید: «حديث الكساء: مختصر فارسي في بيان سند حديث الكساء المشهور و حديث سلسلة الذهب، ألفه السيد شهاب الدين الحسيني التبريزي المعاصر نزيل قم و قد طبع في 1356.»
آقابزرگ تهرانی در این متن میگوید کتابی دیگر دربارۀ حدیث کسا نوشتهای با همین نام است، یعنی کتابی با نام «حدیث کسا»، که کتابی مختصر و موجز و به زبان فارسی است. این کتاب را سید شهابالدین حسینی تبریزی که معاصر ما است و در قم زندگی میکند نوشته شدهاست. موضوع این کتاب بررسی سند حدیث کسا و حدیث سلسلةالذهب است و در سال 1356 چاپ شدهاست.
12. متن حدیث کسا با سندهایی دیگر، علاوه بر نقل و علاوه بر سند کتاب عوالمالعوالم، نقل شدهاست و بهتازگی یکی از فضلا و محققین نسخ خطی آن را یافته و بهصورت برخط و آنلاین نشر دادهاست. براساس نسخ خطیای که فاضل یادشده منتشر کردهاست، حدیث کسا با متنی نزدیک به متن مشهور آن، در کتب بسیاری از بزرگان غیر شیعه نیز آمدهاست.
13. براساس اظهارنظرهای تخصصی از سوی کسانی که در شناخت نسخ خطی خبره هستند، یکی از نسخ ارائهشده بهصورت برخط و آنلاین مربوط به قرن نهم یا دهم است و در بلاد یمن نوشته شدهاست.
این نسخۀ خطی در کتابخانۀ برنستون آمریکا نگهداری میشود.
14. نسخۀ دیگر نسخهای است که در مخزن کتابخانۀ واتیکان نگهداری میشود و از نوشتههای اهلسنت است. روایت در این نسخه مطابق متن حدیث کسای معروف است. مضمون نقل یادشده با نقل شیعه یکی است و فقط در برخی از الفاظ با هم اختلاف اندکی دارند.
15. نسخۀ سوم در کتابخانۀ احقاف یمن نگهداری میشود و منتظریم در دسترس ما هم قرار گیرد.
(حضرت امام حسن مجتبی ــ علیهالسلام ــ و توازن و تعادل در بازدارندگی)
1. بین سخن ما و روایتی که از کشی نقل شد تنافی و ناسازگاری وجود ندارد، چون ممکن است حضرت امام حسین (علیهالسلام) در ابتدای امر با معاویه بیعت نکرده باشد و بعدها بیعتی را که حضرت امام حسن با معاویه بسته بود پذیرفته و امضا کرده باشد.
2. صدر روایت کشی با ذیل آن و اول روایت با آخر آن ناسازگار و متنافی است. اگر حضرت امام حسین (علیهالسلام) از امام حضرت امام حسن (علیهالسلام) تبعیت و، درنتیجه، با معاویه بیعت کرد، پس چرا قیس درمورد بیعت کردن تردید داشت و با اذن و اجازۀ حضرت امام حسین (علیهالسلام) بیعت کرد؟ تردید قیس و استیذان او از حضرت اباعبدالله بر این نکته دلالت دارد که حضرت حسین (علیهالسلام) داخل در بیعتکنندهها نبودهاست و با معاویه بیعت نکردهاست و ازاینرو حضرت امام حسین (علیهالسلام) به قیس دستور دادهاست که از حضرت امام حسن (علیهالسلام) پیروی و درنتیجه بیعت کند.
3. باید دانست بیعت نکردن حضرت امام حسین (علیهالسلام) به معنای این نیست که سایر شیعیان و پیروان اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) را نیز ترغیب میکرد تا بیعت نکنند. امر و نهی و نشان دادن راه به دست حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بودهاست [و همه، ازجمله حضرت حسین (علیهالسلام)، تابع ایشان بودند]، ولی حضرت حسین (علیهالسلام) [با اجازه و اذن امام حسن مجتبی (علیهالسلام)] با معاویه صلح و سازش نکرد و بیعت نبست تا راهی برای قیام مقابل ظلم و جور او داشته باشد. حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) بیعت نبست تا درصورت قیام علیه معاویه متهم به پیمانشکنی نشود و راهی برای اعتراض و قیام علیه او باشد تا توازنی در ردع و دفع مکر و حیله و ظلم و جور اموی برقرار شود. ازاینرو یکی از بندهای صلحنامه این بود که عده و عُدۀ شیعیان و پیروان حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) دراختیار آنان خواهند بود، [نه دراختیار معاویه و حکومت].
بررسی حکم شهادت ثالثه (شهادت بر ولایت حضرت امیر مؤمنان، علی ــ علیهالسلام ــ در تشهد نماز)
1. شیخ طوسی (قدسسره) در کتاب النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، صص 68 و 69 میفرماید:
«و هذا الذي ذكرناه من فصول الأذان و الإقامة هو المختار المعمول عليه. و قد روي سبعة و ثلاثون فصلا في بعض الرّوايات. و في بعضها ثمانية و ثلاثون فصلا، و في بعضها اثنان و أربعون فصلا.
فأمّا من روى سبعة و ثلاثين فصلا، فإنّه يقول في أوّل الإقامة أربع مرّات «اللّه أكبر»، و يقول في الباقي كما قدّمناه. و من روى ثمانية و ثلاثين فصلا، يضف الى ما قدّمناه من قول: «لا إله إلّا اللّه» مرّة أخرى في آخر الإقامة. و من روى اثنين و أربعين فصلا، فإنّه يجعل في آخر الأذان التّكبير أربع مرّات، و في أوّل الإقامة أربع مرات، و في آخرها أيضا مثل ذلك أربع مرّات، و يقول:
«لا إله إلّا اللّه» مرّتين في آخر الإقامة. فإن عمل عامل على إحدى هذه الرّوايات، لم يكن مأثوما.
و أمّا ما روي في شواذّ الأخبار من قول: «أشهد انّ عليا وليّ اللّه و آل محمّد خير البريّة» فممّا لا يعمل عليه في الأذان و الإقامة. فمن عمل بها كان مخطئا.
و لا بأس أن يقتصر الإنسان في حال الاستعجال في الأذان و الإقامة أو في حال السّفر و الضّرورة على مرة مرّة. و لا يجوز ذلك مع الاختيار.
و إذا سمعت المؤذّن و قد نقّص من أذانه، أتممت أنت مع نفسك فصول الأذان.»
ترجمۀ سخن شیخ طوسی (قدسسره) در این متن این است: آنچه گذشت نظر ما در این باره است، ولی باید دانست که روایاتی مخالف نظر ما نیز روایت شدهاست. در برخی از روایات، فصول اذان و اقامه سی و هفت فصل معرفی شدهاست و در برخی دیگر از روایات، فصول اذان و اقامه سی و هشت فصل معرفی شدهاست و در برخی از روایات، چهل و دو فصل معرفی شدهاست.
براساس روایتی که فصول اذان و اقامه را سی و هفت فصل دانستهاست، در اول اقامه باید چهار مرتبه «اللهاکبر» گفته شود و در باقی فصول اذان، مطابق آنچه گذشت عمل شود. یعنی تنها تفاوت اذان و اقامه براساس این روایات با اذان و اقامه براساس مختار ما این است که براساس این روایات باید در اقامه چهار مرتبه «اللهاکبر» گفته شود.
براساس روایتی که فصول اذان و اقامه را سی و هشت فصل میداند، باید به آنچه گذشت یک «لاالهالاالله» اضافه کند. بنابر مختار ما، در پایان اقامه، باید یک مرتبه «لاالهالاالله» گفته شود، ولی براساس ایندست از روایات، باید یک «لاالهالاالله» دیگر نیز به آن افزود و در پایان اقامه دو مرتبه «لاالهالاالله» گفت.
براساس روایتی که فصول اذان و اقامه را چهل و دو فصل میداند باید «اللهاکبر»های پایانی اذان را چهار مرتبه گفت و در ابتدای اقامه نیز چهار بار «اللهاکبر» گفت و «اللهاکبر»های پایانی اقامه را نیز چهار مرتبه گفت و «لاالهالااللهِ» در آخر اقامه را نیز دو بار گفت.
این روایات وجود دارند و میتوان براساس آنها عمل کرد، اما روایتی دیگر در شواذالأخبار نقل شدهاست که قابلاتکا نیست. در روایت نقلشده در شواذالأخبار، شهادت ثالثه چنین وارد شدهاست: «أشهد أنّ عليا وليّ اللّه و آل محمّد خير البريّة» (گواهی میدهم علی ولی خدا و آلمحمد بهترین مردمان هستند)، ولی این روایت قابلاتکا نیست و نباید در اذان و اقامه مطابق آن عمل کرد و هر کسی شهادت ثالثه را در اذان و اقامه مطابق این روایت ادا کند گناه کردهاست.
2. در تقریر و تبیین سخن شیخ (قدسسره) در نهایة باید به چند نکته توجه کرد:
الف. روایات در تبیین فصول اذان و اقامه اختلاف دارند و این اختلاف از طرف بود یا نبود شهادت ثالثه نیست. یعنی با غضنظر از اینکه شهادت ثالثه در اذان و اقامه باشد یا نباشد، باز هم روایات در تبیین فصول اذان و اقامه اختلاف دارند و شیخ طوسی (قدسسره) در این باره گفتهاست میتوان به هریک از روایات موجود، غیر از روایات نقلشده در شواذالأخبار، عمل کرد، هرچند ایشان یکی از روایات را ترجیح دادهاند و مختار ایشان مطابق یکدست از روایات است.
با توجه به سخن یادشده، سخن ایشان (قدسسره) در کتاب مبسوط قابلفهم است. در متنی که گذشت، ایشان اختلاف روایات در تبیین فصول اذان و اقامه را، با چشمپوشی از شهادت ثالثه، مطرح و مختار خود را تبیین کرد و در مبسوط اختلاف روایات در بیان حکم شهادت ثالثه را مطرح کرد و گفت که میتوان براساس هریک از روایات عمل کرد.
ب. برداشت یادشده را سخن ایشان در دو کتابش، نهایه و مبسوط، تأیید میکند. ایشان در نهایه و مبسوط میگوید روایاتی که شهادت ثالثه را تجویز میکنند شاذ هستند، یعنی روایات معتبر و مسندی هستند که موردعمل مشهور علما و فقها قرار نگرفتهاند.
ج. از آنچه گذشت میتوان جواز شهادت ثالثه را در اذان و اقامه فهمید و باید به آن این مطلب را اضافه کرد که حقیقت تشهد (شهادت) در همهجا یک حقیقت است. تشهد (شهادتِ) در اذان و اقامه با تشهد و شهادت در نماز یکی است.
د. به آنچه گذشت باید این را نیز افزود که براساس فتوای جناب شلمغانی در کتاب تکلیف شهادت ثالثه در تشهد نماز جایز است. کتاب تکلیف کتابی است در زمان غیبت صغری موردعمل همۀ طائفه بودهاست و از این جهت مهم و محلاعتنا است. علاوه بر فتوای جناب شلمغانی، فتوای ابنباویه نیز جواز شهادت ثالثه در تشهد نماز است. ابنبابویه در کتابش، الشرائع، که امروزه به فقه رضوی معروف شدهاست چنین فتوایی دادهاست.
هـ. به همۀ آنچه گذشت باید صحیح حلبی را نیز افزود. مطابق صحیح حلبی، ذکر اسمای ائمه (علیهمالسلام) در نماز صحیح و جایز است.
و. به آنچه گذشت باید فتوای شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی (قدساللهاسرارهم) را نیز افزود. شیخ صدوق در کتاب منلایحضرهالفقیه و شیخ مفید در کتاب المقنعة و شیخ طوسی در کتاب الاستبصار مطابق مضمون صحیح حلبی فتوا داده و گفتهاند که روایت یادشده (صحیح حلبی) دربارۀ تشهد در قنوت است. تشهد در قنوت چهارمین تشهد مرتبط با نماز و گویای این است که تشهد در همهجا حقیقت واحد دارد.
ز. تشهد نماز در موطنی دیگر نیز مطرح است که موطن پنجم به حساب میآید و آن تشهد به اسمای ائمه (علیهمالسلام) در خطبههای نماز جمعه است. واجب است در یکی از خطبههای نماز جمعه به ولایت و امامت ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) گواهی و شهادت داده شود و این گواهی و شهادت باید بهصورت مفصل و با آوردن اسامی هریک از امامان معصوم (علیهمالسلام) باشد. چنین گواهی و شهادت مفصل که با ذکر اسامی ائمه همراه است در یکی از خطبههای نماز جمعه واجب و در خطبۀ دیگر مستحب است.
ح. آنچه گذشت موطن پنجمی است که از آن میتوان استفاده کرد که نماز و اذان و اقامه جزو مناسک ایمانیاند و داشتن اسلام ظاهری برای انجام دادن آنها کافی نیست. بر این اساس، روشن میشود که سخن کاشفالغطا (قدسسره) سخنی صحیح نیست. ایشان گفتهاست اذان و اقامه از مناسک اسلامِ (ظاهری) است، نه ایمان واقعی در حالی که چنین نیست و این اعمال از مناسک ایمانی است.
ط. علاوه بر وجوه پنجگانهای که گذشت، وجوه دیگری نیز وجود دارند و همگی بر این دلالت دارند شهادت ثالثه در اذان و اقامه و نماز جایز است. ما این وجوه پنجگانه به همراه سایر وجوه را در کتاب شهادتثالثه آوردهایم و مفصل بحث کردهایم.
اگر کسی آنچه را که گذشت دقیق بررسی کند قطع و یقین پیدا میکند تشهد حقیقیتی واحد دارد و در اذان و اقامه و نماز با یک حقیقت واحد روبهرو هستیم و آنچه در اذان و اقامه و نماز مطرح است و روایات و نصوص خاص بهصورت تلویحی و تعریضی یا حتی بهصورت صریح بر آن دلالت دارند این است که تشهد و گواهی دادن همان شهادات ثلاث و گواهیهای سهگانه [شهادت و گواهی بر توحید و یکتایی حضرت حق تعالی، شهادت و گواهی بر رسالت حضرت محمد مصطفی ــ صلیاللهعلیهوآلهوسلم، شهادت و گواهی بر امامت امیر مؤمنان حضرت علی ــ علیهالسلام] است.
جواز شهادتها و گواهیهای سهگانه فتوای قدما و فقهای متقدم نیز بودهاست.
1. گفتن تسبیحات اربعه در هر حالی افضل و بهتر است.
2. بیشتر روایاتی که مخالف این هستند به تقیه نزدیک هستند و بر تقیه حمل میشوند. البته دربارۀ روایتی که گذشت میتوان گفت آن روایت دربارۀ کسی است که در نماز جماعت قرائت امام را درک نکردهاست [یعنی از رکعت اول نماز جماعت به جماعت نپیوستهاست] یا دربارۀ کسی است که در نماز فرادی قرائت سورۀ حمد را فراموش کردهاست.
آنچه در هر دو صورت یادشده «رهن» نامیده میشود گونهای قرض و درنتیجه جائز است، اعم از اینکه رهن و قرض بهشرط اجاره باشد یا اجاره به شرط رهن و قرض. البته نظر آیتالله سید خوئی (قدسسره) این است که فقط صورت دوم، یعنی اجاره بهشرط رهن و قرض، جایز است و رهن و قرض بهشرط اجاره جایز نیست، ولی از نظر ما هر دو صورت جایز است.
1. این مقدار تأخیر [یک ساعت یا یک و نیم ساعت] موجب میشود که نماز مغرب در وقت فضیلت آن اتیان نشود و تأخیر نماز مغرب از وقت فضیلت آن بسیار موردمذمت قرار گرفتهاست.
2. بنابراین افضل این است که نماز در وقت فضیلتش اتیان شود.
3. امام جماعت میتواند علاوه بر اینکه نماز مغرب را در اول وقتش خواند، هنگام جمع شدن سایر مصلین، نماز مغرب را دوباره به جماعت اتیان کند.
تفسیر قرآن به قرآن قبول یا رد آن یا تفصیل بین رد و قبول؟
1. در قرآن قرائنی وجود دارد که براساس آن قرائن میتواند برخی از آیات را تفسیر کرد و ما این سخن را انکار نمیکنیم. میتوان «تفسیر قرآن به قرآن» را در معنایی عام بهکار برد و به این تفسیر که براساس قرائن قرآنی است «تفسیر قرآن به قرآن» اطلاق کرد.
2. پس تفسیر براساس قرائن قرآنی را ما قبول داریم و آنچه موردپذیرش ما نیست اکتفا به قرائن قرآنی و رجوع نکردن به قرائن روایی است. ما باید به قرائنی که در روایات اهلبیت (علیهمالسلام) وارد شدهاست توجه کنیم.
3. باید توجه داشت که در روش تفسیری قرآن به قرآن، خودِ قرآن چیزی را تفسیر نمیکند. یعنی تفسیر قرآن بهصورت حقیقی به قرآن استناد ندارد، بلکه مجتهد و مفسر است که با استناد به قرائن قرآنی و با کمک گرفتن از آن قرآن را تفسیر میکند. قرائن قرآنی مورداستناد مجتهد و مفسر معمولاً ظنی و گاهی قطعی است.
4. عنوان «تفسیر قرآن به قرآن» موهم این معنا است که تفسیر قرآن به خود قرآن مستند است و خود قرآن واقعاً و حقیقتاً خودش را تفسیر میکند و از آنچه گذشت صحیح نبودن این معنا روشن شد. تفسیر قرآن به قرآن تفسیری ظنی و معتبر یا تفسیری قطعی و نظری است و در هر دو صورت، تفسیری وحیانی (تفسیر براساس وحی الهی) نیست.
5. قرآن کتاب وحی است و برای فهمیدن و آموختن آن وجود معلمی وحیانی ضروری است. باید دانست که وجود معلم وحیانی ابتدائاً و استمراراً ضروری است. چنین نیست که فقط در اول کار به معلم وحیانی نیاز باشد، بلکه همواره برای آموختن قرآن باید به معلمی که با وحی الهی مرتبط است رجوع کرد.
6. آنچه گذشت (ظنی بودن تفسیر قرآن به قرآن و لزوم مراجعه به معلم وحیانی برای آموختن قرآن) درمورد تفسیر ظاهری و مدلول ظاهری آیات قرآنی است، چه برسد به بطون نامتناهی قرآن.
7. بهخاطر همین ضرورت رجوع به معلم ربانی، در آیات مختلف و متعددی معیت و ضرورت معیت ثقلین مطرح شدهاست.
خداوند میفرماید: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ.» یعنی: تأویل آن را کسی جز خداوند و راسخان در علم و دانش (اهل دانش) نداند (سورۀ مبارکۀ آلعمران، آیۀ شریفۀ 7).
خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.» یعنی: جز دست پاکان (و فهم خاصّان) بدان نرسد (سورۀ مبارکۀ واقعه، آیۀ شریفۀ 79).
خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ.» یعنی: بلکه این قرآن آیات روشنی است در سینۀ کسانی که به آنان معرفت و دانش عطا شدهاست (سورۀ مبارکۀ عنکبوت، آیۀ شریفۀ 49).
1. فقها خالکوبی را بهخاطر خود خالکوبی حرام نمیدانستهاند، بلکه به این دلیل که خالکوبی موجب تدلیس و فریبکاری در نکاح میشود حرام دانستهاند.
2. خالکوبی و امثال آن، مثل تتو و سیلوئت مژه و…، از زینتهای حرام نیستند و اگر مانعی در اعضای وضو و غسل ایجاد نکنند و ضرر عقلائی برای بدن نداشته باشند، جایز هستند.
1. فقها خالکوبی را بهخاطر خود خالکوبی حرام نمیدانستهاند، بلکه به این دلیل که خالکوبی موجب تدلیس و فریبکاری در نکاح میشود حرام دانستهاند.
2. خالکوبی و امثال آن، مثل تتو و سیلوئت مژه و…، از زینتهای حرام نیستند و اگر مانعی در اعضای وضو و غسل ایجاد نکنند و ضرر عقلائی برای بدن نداشته باشند، جایز هستند.
(تفسیر قرآن به قرآن قبول یا رد آن یا تفصیل بین رد و قبول؟)
1. در قرآن قرائنی وجود دارد که براساس آن قرائن میتواند برخی از آیات را تفسیر کرد و ما این سخن را انکار نمیکنیم. میتوان «تفسیر قرآن به قرآن» را در معنایی عام بهکار برد و به این تفسیر که براساس قرائن قرآنی است «تفسیر قرآن به قرآن» اطلاق کرد.
2. پس تفسیر براساس قرائن قرآنی را ما قبول داریم و آنچه موردپذیرش ما نیست اکتفا به قرائن قرآنی و رجوع نکردن به قرائن روایی است. ما باید به قرائنی که در روایات اهلبیت (علیهمالسلام) وارد شدهاست توجه کنیم.
3. باید توجه داشت که در روش تفسیری قرآن به قرآن، خودِ قرآن چیزی را تفسیر نمیکند. یعنی تفسیر قرآن بهصورت حقیقی به قرآن استناد ندارد، بلکه مجتهد و مفسر است که با استناد به قرائن قرآنی و با کمک گرفتن از آن قرآن را تفسیر میکند. قرائن قرآنی مورداستناد مجتهد و مفسر معمولاً ظنی و گاهی قطعی است.
4. عنوان «تفسیر قرآن به قرآن» موهم این معنا است که تفسیر قرآن به خود قرآن مستند است و خود قرآن واقعاً و حقیقتاً خودش را تفسیر میکند و از آنچه گذشت صحیح نبودن این معنا روشن شد. تفسیر قرآن به قرآن تفسیری ظنی و معتبر یا تفسیری قطعی و نظری است و در هر دو صورت، تفسیری وحیانی (تفسیر براساس وحی الهی) نیست.
5. قرآن کتاب وحی است و برای فهمیدن و آموختن آن وجود معلمی وحیانی ضروری است. باید دانست که وجود معلم وحیانی ابتدائاً و استمراراً ضروری است. چنین نیست که فقط در اول کار به معلم وحیانی نیاز باشد، بلکه همواره برای آموختن قرآن باید به معلمی که با وحی الهی مرتبط است رجوع کرد.
6. آنچه گذشت (ظنی بودن تفسیر قرآن به قرآن و لزوم مراجعه به معلم وحیانی برای آموختن قرآن) درمورد تفسیر ظاهری و مدلول ظاهری آیات قرآنی است، چه برسد به بطون نامتناهی قرآن.
7. بهخاطر همین ضرورت رجوع به معلم ربانی، در آیات مختلف و متعددی معیت و ضرورت معیت ثقلین مطرح شدهاست.
خداوند میفرماید: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ.» یعنی: تأویل آن را کسی جز خداوند و راسخان در علم و دانش (اهل دانش) نداند (سورۀ مبارکۀ آلعمران، آیۀ شریفۀ 7).
خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.» یعنی: جز دست پاکان (و فهم خاصّان) بدان نرسد (سورۀ مبارکۀ واقعه، آیۀ شریفۀ 79).
خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ.» یعنی: بلکه این قرآن آیات روشنی است در سینۀ کسانی که به آنان معرفت و دانش عطا شدهاست (سورۀ مبارکۀ عنکبوت، آیۀ شریفۀ 49).
حکم اموال مجهولالمالک
1. این بحث گاهی دربارۀ اموال دولت و حکومت مطرح میشود و گاهی دربارۀ اموال مجهولالمالک.
دربارۀ اموال دولتی دو قول وجود دارد و براساس قول صحیح باید گفت اموال حکومت از بیتالمال مسلمین یا از اموال فیء هستند و اختیار آنها به دست حضرت ولیعصر (عجاللهفرجه) است. بنابراین تعامل با این اموال باید براساس قواعد و قوانین شرعی باشد.
2. قول دیگر دربارۀ موال دولت و حکومت این است که این اموال مجهولالمالک هستند. براساس این قول باید گفت حکم این اموال حکمِ بیتالمال مسلمین است، چون یکی از منابع مالی بیتالمال مسلمین اموال مجهولالمالک است.
3. اما حکم اموال مجهولالمالکی که افراد پیدا میکنند صدقه دادن به فقرا و مساکین، البته با اذن و اجازۀ حاکم شرعی، است. کسی مال مجهولالمالک را مییابد باید با اجازۀ حاکم شرعی باید آن را به فقرا یا مساکین بدهد.
مقام حضرت مهدی ــ عجاللهفرجه ــ در بین دوازده امام ــ علیهمالسلام
1. هر یک از ائمه (علیهمالسلام) میتوانستند مهدی امت باشند. یعنی هر یک از آن بزرگواران استحقاق وصف «مهدی» را داشتند. مهدی اولین کسی است که دولت و حکومت آلمحمد (علیهوعلیهمالسلام) را تشکیل میدهد، حکومتی که تا روز قیامت پابرجا است و ازبین نمیرود. البته باید دانست که در برخی از روایات حضرت امیر مؤمنان، علی (علیهالسلام) مهدی اکبر معرفی شدهاست.
2. آری، نهمین امام از نسل حضرت امام حسین (علیهالسلام) از سایر امامان از نسل ایشان برتر و افضل است، ولی این مطلب با استحقاق وصف «مهدی» برای سایر ائمه از نسل امام حسین (علیهالسلام) متنافی و ناسازگار نیست. هر یک از امامانی که از نسل حضرت امام حسین (علیهالسلام) هستند میتوانستند مهدی امت باشند، ولی با این همه، نهمین فرزند از نسل ایشان (حضرت ولیعصر، مهدی) از سایر امامان از نسل ایشان (علیهالسلام) افضل و برتر است، چون افضل بودن حضرت مهدی (عجاللهفرجه) به علت این وصف (وصف «مهدی») نیست. یعنی چنین نیست که چون حضرت مهدی متصف به وصف «مهدی» است، از سایر امامان از نسل حضرت امام حسین برتر و افضل باشد. نهتنها وصف یادشده موجب افضلیت حضرت (عجاللهفرجه) نیست، بلکه افضلیت ایشان موجب شدهاست که در عالَم وقوع [و نه عالَم امکان] این وصف به ایشان اختصاص یابد.
3. همانطوری که اصحاب کسا (پنجتن آلعبا) از نُه امامی که از نسل حضرت امام حسین (علیهالسلام) هستند افضلاند، ولی با این همه، امام دوازدهم وصف «مهدی» را دارد و این وصف مختص ایشان است.
1. اگر بتواند مهر یا هر چیزی را که بر آن سجده میکند بلند کند و بر پیشانی خود قرار دهد، باید این کار را انجام دهد و همراه آن، به طوری به سجده نیز اشاره کند که از اشارۀ به رکوع جدا و متمایز باشد.
2. اگر نتواند مهر یا هر چیزی را که بر آن سجده میکند بلند کند و بر پیشانی خود قرار دهد، در این صورت احوط این است که اشارۀ به سجود بیشتر از اشارۀ به رکوع باشد، هر چند تفاوت دو اشاره (برای رکوع و سجود) کم باشد.
(معنای فاطمةالانفطام در برخی از زیاراتنامههای حضرت فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها)
1. معنای ابتداییای که از «انفطام» به ذهن میرسد، از شیر گرفتن است، [همانطوری که «فاطمه» نیز به همین معنا است] و این معنا نوعی تأکید برای معنای «فاطمه» است. ازاینرو «انفطام» تأکیدی است بر معانی و تفاسیری که دربارۀ «فاطمه» مطرح شده و گویای این است که اعلا درجات آن معانی برای حضرت فاطمۀ زهرا (سلاماللهعلیها) است.
2. میتوان معنایی دیگر نیز برای آن ذکر کرد و آن معنا این است که حضرت فاطمه اهل دانش را منع کردهاست از اینکه تحصیل علم را رها کنند و در حد خاصی از علمآموزی متوقف شوند. طالب علم باید همیشه و علیالدوام به دنبال تحصیل علم باشد.
(مبدأ عصمت و نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
1. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از همان ابتدای خلقتش معصوم و برگزیده بودهاند. خداوند از ابتدا میدانست که ایشان از او پیروی خواهد کرد و امر و نهی او را به جا خواهد آورد و از همۀ بندگانش سبقت خواهد گرفت. ازاینرو این مقامات را از ابتدای خلقت به ایشان عطا کرد.
2. آری، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از ابتدا معصوم و برگزیده بودند و با این حال، در طول عمر خود بالاتر و والاتر میرفتند و متکاملتر میشدند، ولی باید توجه کرد این تکامل در قیاس با افاضات حضرت حق معنا دارد، نه در مقایسه با مخلوقات، چون حضرت حق از ابتدای خلقت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، خالق و فائق بر او است.
3. پیامبر اکرم، محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از زمان تولدشان، بلکه قبل از تولد، در عوالم سابق بر این عالَم، نبی بودند و آنچه در چهلسالگی برایشان محقق شد رسالت (رسولالله بودن) است، نه نبوت.
نه، این شخص فاقد طهورین نیست. اگر مانعی که بر روی مواضع تیمم یا وضو هست پاک باشد، مانع تیمم یا وضو (به حسب وظیفۀ شخص) نیست و شخص باید به وظیفهاش (تیمم یا وضو) عمل کند. اگر مانعی که بر روی مواضع تیمم یا وضو هست نجس باشد یا نجاستی بر موضع باشد که نمیتوان آن را زدود، در این صورت، شخص باید حاجب و جبیرهای [مثلاً پارچه] بر روی آن مانعِ نجس یا روی آن نجاست غیرقابلرفع بگذارد و به وظیفهاش (تیمم یا وضو) عمل کند. حاجب و جبیرهای که روی مانع یا نجاست گذاشته شدهاست باید در طول نماز نیز حفظ شود.
استفتا درمورد حجاب) (فلسفه حجاب و پوشش زنان در نماز)
1. دلایل متعددی اقامه شدهاست که عقل انسان قاصر است و، بهتنهایی، توان درک مصالح و مفاسد همۀ افعال را ندارد و در این زمینه، نیازمند هدایت الهی و دین است.
2. قصور عقل انسانی امری روشن و در همۀ رشتهها و علوم است و به همین دلیل، هر انسانی در هر زمینهای به متخصص آن فن مراجعه میکند. ممکن است کسی در زمینهای، مثلاً پزشکی، متخصص باشد، ولی همین شخص متخصصِ در پزشکی در سایر زمینهها و در سایر فنون به متخصص آن فن مراجعه میکند.
3. بنابراین کسی نمیتوان ادعا کند چون من در زمینهای خاص و فنی ویژه متخصص هستم، در سایر زمینهها و در سایر فنون نیز به متخصص مراجعه نمیکنم. چنین ادعایی معقول نیست.
4. نامعقولی چنین ادعایی به این سبب است که انسان، بهتنهایی، مصالح و منافع و مفاسد و مضرات همۀ افعال را نمیتواند بداند و بفهمد و از این روی، ناگزیر است به متخصص در آن زمینه رجوع کند.
5. انسان نهتنها به همۀ علوم و همۀ تخصصها احاطه ندارد، بلکه گاهی یک علم، مثل پزشکی، به زیررشتهها و تخصصهای بسیاری تقسیم میشود بهطوریکه مثلاً برای یک عمل نیاز به کادر پزشکی با تخصصهای مختلف نیاز میشود. علاوهبر عمل کردن، گاهی برای تشخیص بیماریای خاص نیز به تخصصهای مختلف پزشکی نیاز است.
6. پیشرفت دانشهای بشری، که تعدادش به شمارش نمیآید، در هیچ حدی و در هیچ مرتبهای پایان نمیپذیرد و متوقف نمیشود، چون نهتنها مجهولات بشر در هر زمینهای و در هر موضوعی بیش از معلوماتش است، بلکه مجهولات بشری بینهایت و پایانناپذیر است و، چون مجهولات بشری در هر زمینهای، بلکه در هر مسئلهای، بلکه در هر موضوعی بیپایان است، پیشرفتهای علمی نیز همیشگی خواهد بود.
7. اگر وضعواوضاع انسان درمورد علم و مسائل علمی این است، چگونه میتواند به خود اجازه دهد در شئون و مسائل مختلف دین و احکام دینی و موضوعات احکام دینی اظهارنظر کند در حالی که در این زمینهها تخصص ندارد؟! اگر انسان اهل فهم باشد، میفهمد که باید آنچه را یافتهاست بگوید و آنچه را نمیداند نفی نکند.
8. ازاینرو انسان باید سخنان پروردگار آسمانها و زمین را گوش دهد و احکامش را رعایت کند و خود را در مسیر هدایت او قرار دهد.
9. ضرورت توجه به سخنان و رهنمودهای خداوند با توجه به مطلبی روشنتر میشود و آن مطلب پایانناپذیر بودن پیشرفت علم است. انسان امروزی یقین دارد که اگر علم تا ابد پیشرفت کند، باز هم دایرۀ مجهولات بشری ضیقتر نمیشود و مسیر پیشرفت به انتها نمیرسد، چون مجهولات بشری، و درنتیجه پیشرفتهای علمی بشر، نامحدود است.
10. این سخن بیپایانی جهل انسان را مینمایاند و با چنین وضعیتی، انسان چقدر باید جهالت بورزد تا موضوعات و احکامی را که نمیداند نفی کند و با این نفی و عناد، هدایت دینی را از دست دهد!
11. حکمت و فلسفۀ حجاب در نماز از مجهولات بشری است و انسان نمیتواند به چرایی آن برسد و در این باره به جزم و یقین دست یابد. ازاینرو نمیتوان [با عقل و دریافتهای عقلی] به لازم و واجب نبودن حجاب در نماز یقین پیدا کرد.
ماتَرَک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و وارث بودن حضرت فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها)
. روایتی دیگر در همین مضمون وجود دارد که از حضرت امام صادق (علیهالسلام) نقل شدهاست.
2. بنا بر هر تقدیری، این روایت وارثِ علمِ نبی بودن حضرت فاطمۀ زهرا را نفی نمیکند و چهبسا درصدد نفی نظر عامه و اثبات اصل توارث از نبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است. عامه معتقدند که پیامبر ارث نمیگذارد و کسی از ایشان ارث نمیبرد. این روایت درصدد نفی و رد این نظر است و میگوید فاطمۀ زهرا از پیامبر ارث میبرد. براساس آنچه گذشت، باید گفت این روایت نه ارث بردن علم نبی را در حضرت امیر مؤمنان، علی (علیهالسلام)، حصر میکند و نه ارث حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را در مال و دارایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) محصور میداند.
3. آنچه را گفتیم قضیۀ فدک تأیید میکند. فدک به حضرت فاطمۀ زهرا (سلاماللهعلیها) رسید در حالی که ارث معمول و معهود نبوده و از ارث ولایت بودهاست.
4. روایت یادشده ارث نبردن از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را نفی میکند و درصدد حصر نیست. چنین بیانی برای این مدعا معمول و معهود است و میتوان آن را با بیان علمای امامیه مقایسه کرد. علمای امامیه نیز همواره ارث بردن از اموال و داراییهای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را مطرح و اثبات کردهاند در حالی که مقصود آنها حصر ارثیۀ نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در اموال و دارایی مادی نیست. آنان میخواهند اصل ارث بردن از حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را اثبات و قول مقابل آن را رد کنند و بعد از آن، ارث بردن معنوی را تبیین کنند. آری، همانطور که برخی از علمای عامه نیز گفتهاند، مسئلۀ بزرگتر و مهمتر ارث بردن معنوی، یعنی ارث بردن اصطفائیت و برگزیدگی، است.
5. افزون بر آنچه گذشت، میتوان عنوان «ماترک نبی» را در معنایی عامتر به کار برد و آن را به «مال و داراییهای دولت نبوی» معنا کرد. دولت نبوی از دریای نبوت و نبوت از خوان ولایت است. حضرت امیر مؤمنان، علی (علیهالسلام)، علم ولایت را از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به ارث بردهاست و ازاینرو ایشان دریای علم و دانایی و معرفتاند.
دو مورد اول از هم جدا نیستند و تقریباً یک چیز هستند. مورد سوم موردی است که در شریعت وارد شدهاست و تحدید و تعریف شرعی موالات است. البته این مورد هم نزدیک به دو مورد اول است. اما مورد چهارم (انجام فعل اجنبی اثنای وضو) بهخودیخود موضوعیت ندارد و [تنها در صورتی موالات را بههم میزند که] مستلزم یکی از سه مورد گفتهشده شود.
1. بله، پدر میتواند فرزند را از عمل کردن به نذر نهی کند و با این نهی، نذر را فسخ و ملغا و بیاثر کند.
2. تفاوتی ندارد که فرزند با خانوادۀ پدر و تحت کفالت پدرش باشد یا زندگیای مستقل داشته باشد و تحت کفالت و حمایت پدر نباشد. در هر دو صورت پدر میتواند فرزند را از عمل کردن به نذر نهی کند و با این نهی، نذر را ملغا و بیاثر کند.
(فروش نمونه و جایگزینِ شرعی بودن آن برای ربا)
این معامله با رعایت برخی شروط جایز است و در غیر این صورت، جایز نیست.
1. کالای مورد معامله، که در مثال طرحشدۀ در سؤال موبایل بود، موجود باشد و معاملۀ اول به آن کالای موجود تعلق گرفته باشد، نه به کلی در ذمه.
2. شرط نشود کالا [که در مثال موبایل است] در نزد فروشنده بماند. یعنی فروشنده، در آنِ واحد، روی یک کالای مشخص [مثلاً روی یک موبایل]، چندین بیع انجام ندهد و آن را، در آنِ واحد، به مشتریان مختلف و متعدد نفروشد.
3. با تأخیر تأدیۀ بدهی از مدت شرط، بدهیِ شخصِ خریدار زیادتر نشود. یعنی چنین شرط نشود که اگر خریدار اقساط را در مدت معینشده تسویه نکند و آن را به تأخیر اندازد، بدهیاش بیشتر شود.
4. با رعایت شروط یادشده معاملۀ مذکور صحیح و جایز است و به آن «فروش نمونه» گفته میشود و فروش نمونه مقابل ربا و جایگزین شرعی آن است. اما اگر شروط یادشده رعایت نشوند، چنین معاملهای برگشت به ربای حرام خواهد داشت یا از مصادیق معاملهها و بیعهای وهمی و ساختگی باطل و درنتیجه اکل مال بالباطل خواهد بود.
1. اگر کسی باشد که ویژگیها و خصوصیات مدنظر وصیتکننده را داشته باشد یا به آن ویژگیها و خصوصیتها نزدیک باشد و بتواند غرض وصیتکننده را برآورده کند، او متولی وصیت میشود و باید وصیت و عمل کردن به وصیت به او سپرده شود و اگر چنین شخصی نباشد، نزدیکترین وارث یا وارثها، با اجازۀ از حاکم شرعی، متولی وصیت میشوند و باید مطابق وصیت عمل کنند. البته درصورتی نزدیکترین وارث یا وارثها متولی وصیت میشوند که وصیتکننده آنها را از این کار منع نکرده باشد و همچنین قرینهای نیز بر منع و پرهیز دادن وصیتکننده نباشد.
2. وصیت به ثلث ماترک، بهصورت مشاع، منافی معین بودن آن نیست. ورثه هنگام تقسیم، ماترک باید یکسوم زمین را، که مورد وصیتِ موصی بودهاست، تعیین و از سهمالارث جدا میکنند. البته این سخن در صورتی است که با تعیین و جدا کردن یکسومِ زمین، به کل زمین آسیبی نرسد. اگر با تعیین و جداسازی یکسوم به کل زمین ضرری برسد، در این صورت باید همۀ زمین فروخته و با یکسوم قیمت آن زمینی دیگر خریداری شود و این زمین خریداریشده به امور خیریه [و در حق وصیتکننده] اختصاص یابد.
(توبه کردن و توبه شکستن)
1. باز باید توبه کند و از انجام دادن گناه و معصیت نادم و پشیمان باشد و استغفار کند و تصمیم بر ترک گناه بگیرد. شخص هر قدر توبه کند و بشکند، [نباید ناامید و مأیوس شود و] باید باز هم توبه استغفار کند.
2. علاوه بر آن، باید هر بار سعی کند توبهاش توبهای نصوح باشد. یعنی توبهای قوی باشد بهطوری که امیال و هواها و هوسها آن را متزلزل نکند.
3. واقعیت این است که نیرو و قوای انسانی دو دستهاند. از سویی، انسان شهوت و هوس و سایر غرایز انسانی را دارد و از سوی دیگر، دارای عقل و نفس لوامه و سایر قوای نورانی است و این دو دسته نیرو و قوه با هم دیگر در تضاد و ناسازگاری و جنگ و نزاعاند و این ناسازگاری و نزاع بین این دو دسته ازبین نمیرود تا زمانی که انسان بمیرد، بلکه بعد از مرگ، تا دخول به بهشت، این نزاع و ناسازگاری ازبین نمیرود.
4. انسان باید این نزاع را همواره در نظر گیرد و قبل از اینکه گناه و بدی و پلیدی و انگیزههای شر او را فرا گیرد، خود را برای نزاع دایمی و همیشگی با بدیها آماده کند.
5. در روایات وارد شدهاست که وقتی شخص گناهی میکند و سپس آن را برای زمانی ترک میکند، دوباره [وسوسه خواهد شد و] به همان گناه بر خواهد گشت و آن را مرتکب خواهد شد.
6. ازاینرو انسان باید توبه و گناه را ترک کند و بکوشد به درجات بالا و والای توبه دست یابد تا ریشۀ گناهان قدیمی و ریشهدار بخشکد و انسان به آن گناهان برنگردد. آری، تنها راهْ رسیدن به درجات بالا و والای توبه است واِلّا اگر کسی در مراحل ابتدایی یا میانی تهذیب و اصلاح نفس متوقف شود، سپاهیان بدی و گناه شخص را غافلگیر و سپس به او حمله خواهند کرد.
اگر هنگام آماده کردن غذا، الکل سفید را به آن اضافه کنند و بهوسیلۀ آن غذا را درست کنند یا آن را به غذا اضافه نکنند، بلکه دراثر تخمیر غذا الکلدار شود، خوردن غذا جایز نیست، ولی اگر الکل سفید، بدون اینکه به غذا افزوده شود یا غذا دراثر تخمیر الکلدار شود، در طبیعت غذا وجود داشته باشد، خوردن آن اشکالی ندارد و جایز است.
( استمرار الحيض )
١- معيار الاستمرار للدم بعد خروجه وعدم انقطاعه هو بوجوده في فضاء الفرج بحيث لو أدخلت الإصبع لتلوث بالدم .
٢- فليس المعيار والمدار في الاستمرار والانقطاع على بقاء واستمرار الخروج للدم بل على بقائه في فضاء فم الفرج .
٣- فلو فرض أنه بعد خروج القطرة لم يبق فضاء الفرج ملوثا بالدم فهو انقطاع فلا تحسب خروجها مبدأ للحيض بل حينما نزل مستمرا هو مبدؤه .
٤- نعم قد احتطنا في حساب الدم المتقطع بقدر ثلاثة أيام في العشرة بحسابه حيضا فعلى هذا الاحتياط يكون مبدأ الحيض هو خروج القطرة وإن انقطع الدم بعدها مادام المجموع مع ما نزل بعد عشرة أيام .
مشهور علما و توجه و اهتمام به روایات؛ افراطها و تفریطها
1. مبنای بسیاری از علمای بزرگ امامیه توجه به مجموع روایات است، نه هر خبر بهتنهایی.
2. پس مهم و ملاک و معیار مضمون روایت است، چون مضامین روایات با هم مرتبط است و در کنار هم شبکهای منظم و مجموعهای منسجم را تشکیل میدهند. البته علما و فقها و مجتهدین به شبکهای بودن و مرتبط بودن روایات توجه و تفطن دارند، نه روایها.
3. سیره و روش مشهور و معروف علمای امامیه در طبقات مختلف، عمل به همۀ روایات است. آنان به همۀ روایات عمل میکنند، ولی مثل ظاهرگرایان قشری نیستند. ظاهرگرایان قشری با تاریکاندیشی و با چشم بستن به حقایق و واقعیتها، روایات را معنا و به آنها عمل میکنند در حالی که علمای بزرگ امامیه به معنا و عمق و ژرفای آن میپردازند و در دلالت و چگونگی دلالت میاندیشند سپس معنای بهدستآمده را با اصول و قواعد و منظومۀ فکریای که از دین و براساس تعالیم دینی به دست آمدهاست میسنجند. اگر معنای بهدستآمده با تعالیم و اصول و قواعد دینی و سایر ادلۀ محکم سازگار باشد، به آن اعتماد میکنند.
4. چهبسا غور و تأمل و تدبر در روایت [هرچند روایت ضعیفالسند] موجب شود انسان به معانی [و لوازم] برخی از قواعد و اصول رهنمون شود که قبل از آن به آن معانی [و لوازم] توجه و تفطن نداشتهاست به طوری که بدون تأمل و تدبر در روایت و بدون در نظر داشتن اینکه روایت مثل اجزای یک مجموعه و کل هستند و با هم ارتباط شبکهای دارند، به آن معانی [و لوازم] تفطن پیدا نمیکرد.
5. از آنچه گذشت تفاوت بین منهج و سیرۀ حشویه و قشریه که از گروه اخباریها به حساب میآیند با منهج مشهور در تعامل با خبر واحد روشن میشود.
6. منهج مشهور فقها که معنا را مدار و ملاک و معیار میداند با منهج دیگران تفاوت زیادی دارد، منهج کسانی که خودِ طریق را در عمل کردن به روایت معیار و ملاک میدانند و در معنا و مضمون روایت و مناسبات آن با قواعد و اصول و نیز مناسبات آن با سایر روایات تأمل و تدبر نمیکنند.
1. مستمرةالدم برای تشخیص وقت حیض، باید به عادت وقتی یا عددی خود رجوع کند. اگر عادت وقتی یا عادت عددی یا هیچیک از آن دو را نداشته باشد، باید خون حیض را براساس صفات و ویژگیهای آن بشناسد. اگر خون حیض او ویژگیای نداشته باشد [و صفات خون غیرحیض را داشته باشد]، باید به عادت زنان خانواده رجوع کند.
2. هنگام خون دیدن، چه خون حیض باشد و چه خون استحاضه باشد، چه متوسط باشد و چه کثیر باشد، تا جایی که برای شخص امکان دارد و برایش حرجی و ضرری نیست، باید غسل کند و اگر برایش حرجی یا ضرری باشد، تکلیف غسل ندارد و باید به جای آن تیمم کند. البته اگر خونْ خونِ استحاضه باشد، باید بین تیمم و وضو جمع کند. یعنی هم وضو بگیرد و هم تیمم کند.
مقصود از «ایاب» و «رجعت» در زیارت جامعۀ کبیره
1. «ایاب» غالباً درمورد معاد استعمال میشود، هرچند گاهی نیز در معنای رجعت به کار میرود.
2. همانطوری که «معاد» غالباً درمورد قیامت کبری (رستاخیز) استعمال میشود، هرچند گاهی نیز در معنای رجعت به کار میرود.
3. همانطوری که «رجعت» غالباً درمورد بازگشت به این دنیا استعمال میشود، هرچند گاهی نیز درمورد قیامت کبری (رستاخیز) و گاهی هم درمورد ظهور حضرت ولی عصر (عجاللهفرجه) به کار میرود.
4. همانطوری که «ظهور» غالباً درمورد خروج و ظهور و نهضت حضرت ولی عصر (عجاللهفرجه) استعمال میشود و گاهی هم درمورد رجعت به کار میرود.
5. «قیامت» غالباً درمورد معاد استعمال میشود و گاهی هم درمورد رجعت و گاهی هم درمورد مرگ به کار میرود.
حاصل این است که هریک از عناوین یادشده دارای معنایی خاص هستند که معانی آنها متقارب و نزدیک به هم است و در برخی از حیثیتها و جهتها مشترک هستند.
1. بی شک، چنین کاری تکویناً استمنا است.
2. این استمنا استمنای با زوجه نیست تا حلال باشد.
3. البته ممکن است شخص استمنای با زوجه را تخیل کند و در ذهن خود بگذراند، بااینهمه استمنا مسبب از وسائط و اسباب قریب است و درنتیجه استمنای با زوجه محسوب نمیشود و حرام است.
4. البته شهید ثانی (رحمهالله) در کتاب مسالک یا روضه (لمعه) استمنای بهوسیلۀ زوجه را حرام میداند، حتی اگر زوجه نزد زوج باشد، که این نظر و فتوایی شاذ در این مورد است. استمنا بهوسیلۀ زوجه حرام نیست، ولی فرض مدنظر در سؤال از مصادیق استمنا بهوسیلۀ زوجه نیست. در فرض یادشده، استمنا و انزال با برانگیختگیها و وسائط و اسباب دیگری است، نه با زوجه.
آنچه گفته شد به زوج مختص نیست و در طرف زوجه نیز همینطور است. اگر زوجه با صدا یا تصویر زوج ارتباط برقرار کند، همین حکم را دارد.
(حقيقت صدق و صدّیق و صادق)
1. صدق دارای انواعی است و منحصر به صدق زبانی نیست. صدق درمورد اعضایِ مختلفِ انسان و قوایِ مختلفِ انسانی مطرح میشود.
2. ازاینرو به نهایت تقوا «صدق» اطلاق میشود و کسی که به بالاترین و والاتر مراتب تقوا نائل شود «صدّیق» نامیده میشود.
3. و به همین خاطر، به گویش و سخن نیز نسبت داده میشود، مثل «صدق لسان» یا «راستگویی».
4. همچنین «صدق» به «وفای به عهد» نیز اطلاق میشود، چون عهد و پیمان و التزام لفظی هنگامی معنادار است که با وفای عملی به عهد و پیمان همراه باشد که حضرت حق در این باره میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» [ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا سخنی میگویید که خود به آن عمل نمیکنید؟! (سورۀ مبارکۀ صف، آیۀ شریفۀ 2)].
5. به تقوای الهی (خداترسی) نیز «صدق» اطلاق میشود، چون تقوای الهی التزامِ قولیِ شخصِ مسلمان را با عمل او تطبیق میدهد، التزامِ قولیای که دراثر اقرار به شهادتهای سهگانه (شهادت به توحید و یگانگی خداوند، شهادت به رسالت پیامبر اکرم، شهادت به ولایت و جانشینی حضرت امیر مؤمنان، علی) پدید میآید. خداوند دربارۀ انسانهای باتقوا و خداترس میفرماید: «وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ» [ترجمه: و پاسداران حدود و مقرّرات خداوند (سورۀ مبارکۀ توبه، آیۀ شریفۀ 112)].
6. ازاینرو در روایات وارد شدهاست کسی که لاإلهإلاالله بگوید در حالی که خدایش هوا و هوس است و از هوا و هوس پیروی میکند، [در آسمانها] دروغگو نامیده میشود.
7. «صدق» مقابل کذب و دروغ و مقابل نفاق و دورویی و مقابل خیانت و فریب و مقابل مکر و حیله و مقابل تهمت و مقابل تزویر و مقابل ریا و مقابل باطل و مقابل مفاهیمی ازایندست است و راز مقابلۀ آن با ایندست از مفاهیم از آنچه گذشت روشن میشود.
1. هرچند پرداخت هزینۀ ازدواج فرزندان بر پدر واجب نیست، اگر ترک تزویج فرزندان برای شخص سخت و حرجی باشد، استطاعت مالی برای حج ندارد و مستطیع نیست.
2. آری، شخص یادشدۀ در پرسش میتواند برای ازدواج فرزندان، مبلغی را قرض بگیرد و با پولی که در اختیار دارد حج بگزارد و این حج از حَجّتالإسلام کفایت میکند.
سؤال مذکور صور مختلفی دارد:
صورت اول: در زمان انتشار کلیپ، بهدلیل احتمال اعطای جایزه، شرکت مبلغی را در همان ابتدا از شخص میگیرد و ضمانتی برای برگردان آن، درصورت ندادن جایزه، ندارد. این صورت قمار محسوب میشود.
صورت دوم: نشر کلیپ در یوتیوب موجب درآمدی برای شرکت است و شرکت جایزه را از سود حاصله به نشردهندۀ کلیپ میدهد، ولی دادن جایزه به نشردهندۀ کلیپ احتمالی است، نه قطعی. این صورت هم قمار محسوب میشود، چون شرکت منفعت و سودی را بهدست میآورد و ضمانتی برای پرداخت اجرت و دستمزد نشردهندۀ کلیپ ندارد.
صورت سوم: نشر کلیپ در یوتیوب موجب درآمدی برای شرکت است و شرکت جایزه را از سود حاصله به نشردهندۀ کلیپ میدهد و دادن جایزه، مثل اجرت عمل و دستمزد، قطعی است. در این صورت اگر کلیپ رزایل را ترویج دهد، گرفتن جایزه محل اشکال است.
صورت چهارم: افزون بر آنچه گذشت، معامله با چنین شرکتهای جعلی و ساختگی و وهمی در معرض کلاهبرداری و مکر و خدعه است.
در مورد اموال باقی مانده ی زن که از آن به ماترک تعبیر می شود، گفتنی است که ماترک زن در فرض سوال بین مادر و شوهر تقسیم می شود. و با وجود مادر سهمی از ماترک زن به برادر و خواهر او تعلق نمیگیرد. سهم شوهر از ماترک زن در صورتی که زن دارای فرزند نباشد نصف است. و مادر این زن نیز نصف دیگر را سهیم است.(یک سوم از ماترک زن بالفرض به مادر می رسد، یعنی به این سهم در قرآن تصریح شده است و باقی سهم مادر بالرد است یعنی در قرآن به آن تصریح نشده است) اما مجموعه ی ماترک شوهر (یعنی اموال خود او و نیز آن مقداری که از زن به ارث برد که نصف ماترک زن بود) بین بازماندگان تقسیم نمی شود، بلکه تمام ماترک او به مادرش می رسد. چراکه مادر با توجه به مقدم بودن طبقه اش در ارث مانع ارث بردن خواهر ها می شود.
انتقال میت از کشور های دیگر
1.در صورتی که مقامات رسمی آن کشور برای دفن میت در آنجا اقداماتی بکنند که تعدی و بی حرمتی به جسد میت باشد یا اینکه دفن میت را در قبرستان غیرمسلمین لازم بدانند یا اینکه برای دفن میت در آنجا هزینه ی گزاف و زیادی را مطالبه کنند، انتقال میت از آن کشور جایز است.
2. به طور کلی گفتنی است که در صورتی که دفن میت در کشور دیگر موجب مخالفت با برخی از مقررات شرعی در رابطه با میت باشد، به گونه ای که این مخالفت با قواعد شرعی در یک طرف و تصرف در بدن میت در طرف دیگر قرار گرفته و شخص ناچار به ارتکاب یکی از دو طرف باشد، انتقال جسد جایز خواهد بود.
3. بلکه می توان گفت که به صورت مطلق جواز انتقال میت بعید نیست.(یعنی حتی اگر دفن در آن کشور موجب مخالفت با مقررات شرعی نباشد)، به این خاطر که اینگونه کشور ها از دید شرعی، سرزمین ظلمه به حساب می آیند که دفن میت در آنجا موجب وحشت و عذاب برای میت است. درحالی که از مجموع ادله ی شرعی وارد شده اینگونه برداشت می شود که دفن میت در سرزمین اسلام و ایمان موجب راحتی میت است. مخصوصا اگر میت در شهر ها و مکان های مقدس دفن شود.
1. اگر هردو طرف واقعا ازدواج شرعی را قصد کرده باشند، این ازدواج حقیقی است و احکام ازدواج بر آن مترتب است. هرچند که غرض و هدف آن ها از ازدواج مصلحت دیگری باشد.
2. تمامی احکام ازدواج در فرض سوال مترتب است غیر از آن حقوقی که ساقط شده است. حتی اگر این اسقاط حق به حسب تبانی و توافقی باشد که عقد ازدواج بر اساس آن جاری شده است.
3. از مطالب قبل روشن است که زن نمی تواند خود را مجرد فرض کرده و با مرد دیگری ازدواج کند.
4. بله، طلاق شرعی در اینصورت ممکن است هرچند که از نظر قانونی این دو زن و شوهر محسوب شوند.
کار کردن زن درحالی که شوهر موافق اشتغال او نیست
1. در صورتی که اشتغال زن را در عقد شرط کرده باشند، اشتغال زن هرچند در صورت عدم رضایت شوهر جایز خواهد بود. حال چه اینکه در مذاکرات و گفتگو های قبل از عقد این مسئله مورد رضایت طرفین قرار گرفته باشد یا اینکه این مسئله (اشتغال زن) با توجه به عرف رایج و متعارف آن محیط، شرط ارتکازی باشد.
2.همچنین در صورتی که بعد از عقد نسبت به شاغل بودن زن مصالحه کرده و این مسئله مورد رضایت هرد طرف (زن و شوهر) واقع شود، اشتغال زن جایز خواهد بود.
3. در صورتی که خارج شدن زن از محیط خانه به شرط اینکه با حق شوهر مزاحمت نداشته و خروج زن موجب از بین رفتن حق شوهر نسبت به استمتاع نشود، جایز باشد؛ اشتغال زن نیز جایز خواهد بود.
4. در تمامی سه صورت قبل، جواز اشتغال زن مشروط بر این است که کارکردن او موجب وقوع در محرمات نشود.
اقتدا کردن کسی که نماز را ایستاده می خواند به کسی که در حال نشسته سجده می کند
ذبح با استیل به خاطر دونکته جایز است:
اول اینکه استیل از فلزات معدنی محسوب می شود.
دوم اینکه به نظر ما “حدید” به معنای فلز معدنی است و نیازی نیست که حتما ذبح با عنصر آهن باشد. اما ذبح با چاقوی سرامیکی در صورتی که چاقویی که از جنس فلز معدنی است، در دسترس باشد،صحیح نیست. ولی اگر چاقوی فلزی در دسترس نباشد، ذبح با چاقوی سرامیکی نیز جایز و صحیح خواهد بود
1. شرط کردن اینکه طلاق در اختیار زن باشد صحیح نیست.
2. همچنین شرط اینکه حق طلاق در اختیار ولی زن باشد، صحیح نیست. البته جایز است که شرط بکند که زن در برخی حالات مشخص وکیل مرد در مورد طلاق باشد. مرحوم آیت الله خویی(قدّس سره) و شاگردان ایشان قائل به این شده اند که این شرط لازم است، ولی در نظر ما این شرط صحیح است، ولی لازم نیست. یعنی شوهر می تواند از وکالت دادن به زن برگشته و وکالت او را ابطال کند.
3. شرط اینکه شوهر علاوه بر این زن، ازدواج دائم یا موقت نکند، به نظر ما صحیح نیست، اما در نظر مرحوم آیت الله خویی(قدس سره) این شرط صحیح و لازم است، یعنی شوهر باید به آن ملتزم باشد ولی اگر ازدواج دائم یا موقت بکند عقد دوم صحیح خواهد بود.
1.شخص مخیر است نماز در مرقد ائمه علیهم السلام را شکسته یا تمام بخواند. البته تمام خواندن نماز در مراقد ائمه علیهم السلام بهتر و با فضیلت تر است.
2. این حکم در مورد نجف اشرف شامل کل شهر می شود. همانطور که در کل محدوده ی کربلاء معلی و مکه ی مکرمه و مدینه ی منوره نیز بین شکسته یا تمام خواندن مخیر است.
3. اما در مرقد امام کاظم و امام جواد علیهما السلام و مرقد امام رضا علیه السلام و نیز مرقد امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام حکم تخییر بین شکسته و تمام خواندن در محدوده ی صحن ها و رواق ها و اطراف ضریح شریف ثابت است [یعنی در مورد این شهرها اینگونه نیست که در کل شهر حکم تخییر ثابت باشد برخلاف شهرهایی که در مورد 2 گفته شد].
1. شخصی، بدون رعایت روبهقبله بودن و طمأنینه داشتن، در هواپیما نماز خواند. اگر این شخص به مقصد برسد و فرود آید در حالی که وقت نماز باقی است، آیا باید نمازِ خواندهشده را اعاده کند؟ اگر بعد از فرود، وقت نماز باقی نباشد، آیا باید نمازِ خواندهشده را قضا کند؟
2. اگر وقت نماز وسعت داشته باشد بهطوری که شخص بتواند بعد از پرواز، نمازش را بهطور کامل بهجا آورد، آیا میتواند در داخل هواپیما نماز را بهطور ناقص [برای مثال، بدون رعایت روبهقبله بودن] بخواند؟
حکم اهدای عضو و حکم وصیت به آن
1. اهدای اعضای حیاتی و مهم، مانند کلیه و قلب و…، جایز نیست، هرچند مؤمنی دیگر برای ادامۀ زندگی، به این اعضا نیاز داشته باشد.
2. البته اهدایِ عضوِ شخصِ غیر مسلمان برای ادامۀ حیاتِ شخصِ مسلمان جایز و صحیح است.
3. از آنچه گذشت روشن میشود که وصیت به اهدای عضو از سوی شخص مسلمان پذیرفته و نافذ نیست.
1. این عبات شأن و جایگاه و منزلت آیات و نشانه های الهی را بیان می کند که حجج (ائمه ی اطهار علیهم السلام) و نشانه های الهی، شخص را به خداوند متعال راهنمایی می کنند.
2. صفات الهی در آیات و نشانههای خداوند ظاهر میشوند و آیات الهی صفات الهی را معنا میکنند.
3. آیات و نشانه های الهی تنها بر یکی بودن و یگانه بودن ذات خداوند متعال دلالت میکنند.
4. و این راهنمایی و دلالتی که بر صفات و خداوند و عظمت و بزرگی افعال الهی وجود دارد، هرگز از بین نرفته و همواره آیات و نشانه ها، بیانگر این موضوع خواهند بود.
5. و این آیات و نشانه ها (ائمه ی اطهار علیهم السلام) بر خداوند متعال دلالت و راهنمایی می کنند و به تعبیری، آیات الهی مرئات و آیینهی خدانما هستند. پس اینهمانیِ بین خدا و آیات خدا (امامان معصوم) اینهمانی وجودی و به معنای اتحاد در وجود نیست، بلکه اینهمانی بین شیء و صورت و تمثال آن است.
١- الأرباح ربوية محرمة .
٢- ويرجعها إلى صاحب الصيرفة مع كون بعض معاملاته وأرباحه ربوية لا كلها ، كما ورد في فرض السؤال .
٣- نعم لو أراد صاحب الصيرفة تبرئة صاحب المال مما أخذ منه من الزيادة تقديرا لمعونته له بالقرض ، فتبرء ذمته لا من باب لزوم الشرط الربوي بالزيادة .
٤- وكذلك الحكم لو كان جلّ أو كل معاملات الصيرفة ربوية ، لأن أصل القروض صحيحة إنما الباطل هو الشروط للزيادات الربوية .
1. خداوند متعال در سوره یوسف، آیه 93 از زبان حضرت یوسف اینگونه می فرماید: اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ این پیراهن مرا نزد پدرم (یعقوب) برده و به روی او افکنید تا دیدگانش باز بینا شود آنگاه (او و) همه اهل بیت و خویشان خود را (از کنعان به مصر) نزد من آرید. همانگونه که روشن است طبق این آیه ی شریفه شفا و بهبودی از کوری اثر مسح پیراهن یوسف است، و شکی در این نیست که جسم نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله از خود یوسف بالاتر و با فضیلت تر است، تا چه رسد به پیراهن یوسف. پس وقتی پیراهن یوسف موجب شفا می شود قطعا جسم پیامبر اکرم اثرات بالاتری خواهد داشت. همانطور که سمهودی از علماء و دانشمندان عامه(اهل سنت) در مقدمه ی کتاب وفاء الوفا باخبار دار المصطفی به بالاتر بودن خاک قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از کعبه تصریح کرده است.
2. حضرت سلیمان که از انبیاء الهی است از بشر و جن درخواست کرد که تخت ملکه ی سبأ را پیش او بیاورند، و درخواست او را وصی خودش که علمی از کتاب را داشت، اجابت کرد. أنا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفك (من پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت را بدین جا آرم). این ماجرا بر دو چیز دلالت می کند: اول اینکه درخواست و طلب حاجت از اولیای الهی باتوجه به قدرت های خارق العاده ای که به ایشان داده شده است، جایز و بدون اشکال است. دوم اینکه کسی که مقداری از علم کتاب الهی را دارد، صاحب قدرتی است بالاتر از قدرت های بشر عادی که می تواند مردگان را زنده کند یا کوه ها را جا به جا کند و مواردی از این قبیل کار های غیر عادی، پس کسی که تمام علم کتب الهی را می داند قطعا قدرت اینگونه امور را داراست.
3. در زیارت رجبیة اینگونه آمده است که: إني قصدتكم واعتمدتكم بمسألتي وحاجتي …. أنا سائلكم وآملكم فيما إليكم التفويض وعليكم التعويض فبكم يجبر المهيض (من به قصد شما آمدهام و در خواهش و حاجتم به شما تكیه كردم…من از شما درخواست میکنم و آرزومند شمایم نسبت به آنچه که اختیار و تغییرش به دست شماست.تنها «به وسیله شما» شكستگی جبران شود) و همچنین در زیارت امام حسین علیه السلام در عیدین ایگونه می خوانیم: يا مولاي أتيتك خائفا فآمني وأتيتك مستجيرا فأجرني وأتيتك فقيرا فأغنني (ای مولای من ترسان به نزدت آمدم، پس مرا ایمنی ده و پناهنده آمدم، پس پناهم ده و تهیدست آمدم، پس بینیازم گردان)
4. همچنین دربرخی از آیات قرآن اینگونه آمده است: وما نقموا إلا أن أغناهم الله ورسوله من فضله ( آنها فقط از اين ايراد مىگيرند كه خداوند و پيامبرش، آنان را به فضل [و كَرَم] خود، بىنياز ساختند) همانطور که روشن است این آیه بی نیاز گردانیدن را هم به خدا و هم به پیامبر به عنوان شفیع نسبت داده است. در سوره ی توبه آیه 59 اینگونه می فرماید: وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ(و چه می شد که آنها به عطای خدا و پیامبر اورضایت می دادند و می گفتند، خدا ما را کافی است ، بزودی خداوند از فضل خویش وپیامبرش ، به ما عطا می کند، بهدرستی که ما به خدا امیدواریم ) این آیه نیز مخاطب را به رغبت و درخواست و طلب حاجت از فضل الهی و فضل و کرم پیامبر خدا به عنوان شفیع برانگیخته و ترغیب می کند.
5. پس درخواست و طلب حاجت و امید نسبت فضل الهی و فضل رسول خدا طبق معارف و آداب قرآنی مساوی است. البته باید توجه به این مسئله داشته باشیم که درخواست از رسول خدا به عنوان شفیع و به خاطر وسیله قراردادن ایشان در درگاه الهی است.(نه اینکه برای رسول خدا جایگاهی مستقل از خدا و در عرض خدا قرار دهیم اعاذنا الله)
6. از مطالب گذشته این نتیجه حاصل می شود که درخواست و طلب حاجت و امید در فضل الهی به گونه ای که خطاب درخواست از خدای متعال باشد، با درخواست و طلب و امید نسبت به فضل رسول خدا که خطاب درخواست به شخص پیامبر باشد مساوی است. و این تساوی به این خاطر است که درخواست از پیامبر به خاطر و به جهت رسالت او و فرستاده ی الهی بودنش است.یعنی پیامبر جایگاه وسیله و شفیع در درگاه الهی را دارد. و همینطور است در مورد اهل بیت علیهم السلام. و به این مساوی بودن رجحان این دو نوع درخواست، عالم بزرگ شیعه جناب کاشف الغطاء نیز در کتاب منهج الرشاد آگاهی و تذکر داده است.
1. در اهدایِ ثوابِ اعمال بین زنده و مُرده تفاوتی نیست. ثواب اعمال را، هم به افراد زنده و هم به افراد مُرده میتوان اهدا کرد.
2. اگر احتمال بدهید که متوفی روزۀ قضا بر گردنش است، بهتر است نیابةً از طرف او روزه بگیرید، ولی اگر میدانید روزهای بر گردنش نیست، غالباً اهدای ثواب بهتر است.
3. در روایت وارد شدهاست که، بر خلاف اهدای عمل به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهلبیت ایشان (علیهمالسلام)، انسان نباید همۀ اعمالش را به پدر و مادرش ببخشد، بلکه باید قسمتی از اعمال را به آنها اهدا کند. اهدای همۀ اعمال به پیامبر و اهلبیت اشکالی ندارد.
تغییر ترتیب و چینش فعلی قرآن
1. تغییر دادن نظم و چینش مصحف شریف جایز نیست. ما از تغییر دادن و آشفته کردن قرآن نهی شدهایم، زیرا این کار بهدست دشمنان و منکران دین بهانه میدهد و موجب میشود به دین طعنه بزنند.
2. البته در تدبیر و تفسیر و استنباط، ترتیب نزول و قرائنی که در روایات مطرح شدهاند باید موردتوجه قرار گیرد و برداشت و تفسیر و استنباط براساس آنها باشد.
1. اگر بین پدر و فرزند (سازندۀ طبقۀ یادشده) قرار و تعهدی بودهاست و پدر قرار و تعهد را زیرپا گذاشتهاست، در این صورت استفادۀ از طبقۀ یادشده بدون رضایت سازندۀ طبقه مشکل است، مگر اینکه با او مصالحه کنند.
2. اما اگر بین پدر و فرزند (سازندۀ طبقۀ یادشده) قرار و تعهدی نبودهاست و فرزند خودش اقدام به ساخت طبقۀ سوم کردهاست بهصورتی که ساخت طبقۀ یادشده بذل و بخششی از طرف او بودهاست، در این صورت برادرش میتواند به آن طبقه نقلمکان و در آن زندگی کند.
(درآوردن رحِم و لزوم عده)
تفاوت هبه و بخشش با صدقه دادن
۱. در صدقه دادن قصد تملیک ضروری است، یعنی در صدقه باید قصد و نیت داشته باشیم که طرف مقابل صاحب و مالک مال شود. هدف از صدقه و تملیک ممکن است کمک و اعانه به طرف باشد یا ارفاق به او باشد یا برای دفع بلا باشد یا ممکن است طرف مقابل درخواست کمک کرده باشد و صدقه در پاسخ به درخواست او باشد.
۲. اما در هبه و بخشش قصد تملیک ضروری نیست. هبه و بخشش ممکن است به هدف تحیت یا مهربانی یا محبت یا از روی غرض و هدفی که با هبه و بخشش سازگار است انجام شود.
۳. از تفاوتهای ماهوی و ذاتی بین هبه و صدقه این است که در صدقه، دهندۀ صدقه نسبتبه گیرندۀ صدقه در موضع برتر است و از موضعی برتر است به تملیک مال به گیرندۀ صدقه اقدام میکند در حالی که در هبه چنین نیست. در هبه، هر دو طرف (واهب و متّهب) در موضعی مساوی هستند.
۴. ماهیت هبه و صدقه و هدف و غرض از هبه و صدقه با هم متفاوت است و صرفِ قصد قربت در هبه آن را یکی نمیکند.
ضابطه و ملاک عجز از حج برای گرفتن نائب
۱. فرد یادشده اگر میتواند اعمال حج را به جا آورد، نمیتواند نائب بگیرد و باید خودش حج گزارد، هرچند مجبور باشد از کسی برای حج گزاردن کمک بگیرد. در این فرض، شخص باید از خانواده یا از یکی از دوستانش یا از کسی که میتواند به او کمک کند یاری بگیرد و اگر در صحت اعمال شک کند، مثلاً در تعداد طواف یا در سعی یا در صحت وضو یا در دیگر اعمال حج شک کند، باید از کسی که او را یاری میرساند بپرسد و به نظر او اعتماد کند.
۲. اگر به جا آوردن طواف و سعی نیاز به حمل شخص بیمار داشته باشد، در این صورت نیز وجوب مباشرت حج ازبین نمیرود و شخص باید خودش حج گزارد و چنین اعمالی را باید یکی از همراهانش به جا آورد. حج گزاردن به این شکل بر نائب گرفتن مقدم است.
۳. اگر شخص بتواند دو وقوف و برخی اعمال دیگر را انجام دهد و از برخی اعمال دیگر ناتوان باشد، برای مثال، از طواف و سعی ناتوان باشد، باید خودش به حج رود و اعمالی را که میتواند به جا آورد و برای اعمالی نائب بگیرد که از به جا آوردنشان ناتوان است و با کمک شخص دیگر نیز نمیتواند آن اعمال را به جا آورد.
۴. مطلب دیگر این است که اگر احتمال صحت و شفا یافتن شخص از این بیماری و توانایی یافتنش بر حج باشد، نمیتواند نائب بگیرد.
۵. اگر اطبا و پزشکان خبره بیماری را لاعلاج بدانند و از بهبودی شخص مأیوس باشند و شخص به هیچ وجه، حتی با کمک گرفتن و استعانت از شخصی دیگر، نتواند اعمالش را به جا آورد، در این صورت نائب گرفتن جایز است و شخص میتواند برای به جا آوردن حج نائب بگیرد.
1. سودهای گرفتهشده ربوی و حرام است. 2. اگر همۀ معاملات صرافی ربوی نیست، بلکه برخی معاملهها ربوی و برخی صحیح و شرعی است، چنانچه مفروض سؤال نیز همین است، در این صورت باید سودها به صاحب صرافی برگردانده شوند. 3. البته اگر صاحب صرافی پول را پس نگیرد و ذمۀ شخص را تبرئه کند و بگوید هدیهای از طرف او است درقبال قرضی که داده بود، در این صورت [گرفتن سود اشکالی ندارد و] ذمۀ شخص تبرئه میشود. روشن است که در این صورت [اشکال نداشتن اخذ سود و] تبرئه شدن ذمه از باب وفا به شرط ربوی نیست. 4. اگر بیشتر یا حتی همۀ معاملات صرافی ربوی باشد، این حکم تغییر نمیکند و حکم همان است، زیرا اصل قرض دادن صحیح و جایز است و فقط شرط برای دریافت سود اضافی ربوی و حرام است.
1. نه رهن و گرو گرفتن اشکال شرعی دارد و نه اصل قرض دادن و قرض گرفتن. قرضدهنده میتواند مالی را گرویی بگیرد و نزد خود نگه دارد تا در صورت تسویه نشدن قرضش، مال را تملک و قرض خود را با آن تسویه کند. هیچیک از این موارد مشکلی ندارد، ولی شرط زیادت سود ماهانه ربوی و حرام است. 2. اگر قرضدهنده مسلمان و قرضگیرنده غیر مسلمان باشد، قرض ربوی اشکالی ندارد و در غیر این صورت، شرط زیادت سود حرام است. 3. صاحب و مالک مال قرضدهنده است و تنها صورت جایز قرض با شرط زیادت سود این است که قرضدهنده مسلمان و قرضگیرنده غیر مسلمان باشد. غیر از این صورت، در سایر صور، اگر شرط زیادت سود شود، حرام است. 4. ربا مطلقاً حرام است.
(ملاک در عمره: ماه احرام یا ماه اهلال (تلبیه و احرام) یا ماه خروج؟)
1. براساس قاعده، ملاک و معیار تعیین ماه عمره ظرف اعمال و مناسک است و مراعات ضمیمۀ اهلال (تلبیه و احرام) ــ اگر اقوی نباشد ــ دستکم احوط است، زیرا اهلال ظرف انشای وجوب و ظرف انشای نسک است. 2. روایاتی در خصوص ماه رجب وارد شدهاست که اگر شخص در این ماه احرام ببندد، حج از این ماه محسوب میشود. این روایات بیانگر این هستند که چنین حجی ثواب حج ماه رجب را دارد. 3. همۀ اینها در بیشتر احکام عمره بود، نه همۀ احکام عمره. باید دانست که براساس نظر جدید ما، اگر کسی از مکه و محدودۀ حرم خارج شود و دوباره به مکه و محدودۀ برگردد و در داخل مکه و محدودۀ حرم قرار گیرد، حکم دخول از مکه و داخل شدن در آن بهحسب ماه احرام یا ماه احلال نیست، بلکه ملاک ماهی است که از مکه و محدودۀ حرم خارج و سپس در آن داخل شدهاست، یعنی اگر عمره در یک ماه باشد و در ماه بعدی از مکه و محدودۀ حرم خارج شود و دوباره در همان ماه داخل شود، این عمره بدون انشای احرام جدید مجزی است، زیرا ماه خروج از مکه و محدودۀ حرم با ماه داخل شدنِ دوباره در آن یکی است.
درجات و مراتب اصطفا و برگزیدگی
1. مراتب انبیا با همدیگر متفاوت است و چنین نیست که انبیا در امر نبوت یکسان باشند.
2. همان طوری که مراتب رسل الهی با همدیگر متفاوت است و چنین نیست که رسل الهی در امر رسالت یکسان باشند.
3. همان طوری که مراتب امامان با همدیگر متفاوت است و چنین نیست که امامان در امر امامت یکسان باشند.
4. برای مثال، حضرت ابراهیم خلیل به مقام نبوت و رسالت و خلّت (خلیلالله بودن) و بعد از آن سه مقام به مقام بلند و والای امامت رسید، ولی بعد از رسیدن به آن مقامات بلند و والا و بعد از امام شدن، مطابق آیات سورۀ بقره، خواست که در محدودۀ دوم از برگزیدگی قرار گیرد و محدودۀ دومِ دولتِ خاتمالأنبیا را بهدست آورد.
5. همۀ این مناصب برگزیدگی (نبوت و رسالت و خلّت و امامت)، هم مقام و رتبه و درجهاند و هم مسئولیت و تکلیف.
6. از اهلبیت (علیهمالسلام) وارد شدهاست که اول آنان محمد است، وسط آنان محمد است و آخر آنان نیز محمد است. این روایت گویای یکی بودن حقیقت و هویت آن ذوات قدسی در دولت پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، درمقابل دولتهای انبیای دیگر، است.
(مسئلۀ قضا و قدر الهی و مسئلۀ مرگ و حکم قاتل)
1. موت آجل که حتمی است و در لوح محفوظ ثبت شدهاست همۀ اقسام مرگ را، اعم از مرگ طبیعی و قتل عمد و قتل خطایی و انتخاری و خودکشی و…، شامل میشود.
2. نه قضا و قدر حتمی انسان را بر کاری مجبور میکند و نه علم حضرت حق تعالی به امور موجب جبر انسان است. انسان مجبور نیست و مختار است، ولی مختار بودن به معنای تفویض نیست. اختیار با جبر و تفویض متفاوت و امری بین آن دو است.
3. پزشکان و اطبا و دیگر صاحبان حرفهها و مشاغل که خدمتی را عرضه میکنند مسئول هستند و تقصیر و کوتاهی کردن آنها در خدمات موردانتظار از آنها موجب غرامت میشود.
اصالت حقیقت و واقعیت و نه اصالت وجود یا ماهیت
1. «وجود» امری وجدانی و یافتی درونی است و واقعیت و تحقق خارجی نیست. به این مطلب در دعای عرفۀ امام سجاد و امام صادق (علیهماالسلام) اشاره شدهاست: «وَ لَمْ تُمَثَّلْ فَتَكُونَ مَوْجُوداً» (و تو مثل و مانندی نداری تا «موجود» باشی).
2. توصیف واقعیت و امور محقق در خارج به وصف «وجود» توصیف خارج با اوصاف ذهنی است، [ یعنی خلط ذهن و خارج است].
3. وحدت در تحقق برای اشیای خارجی همان نسبت بین خالق و مخلوق است که از آن با عناوینی مانند «آیه و ذیالآیه» و «اسم و مسمی» و «قوام و قیام اشیا به حضرت حق تعالی» یاد میشود.
زنده و پویا بودن قرآن در طول زمان
1. روشن است که اگر آیات جری نداشته باشند و بر مصادیق جدید منطبق نشوند، زنده و پویا نخواهند بود، یعنی عدم جری و عدم انطباق بر مصادیق جدید موجب مرگ آیه میشود.
2. انطباق بر مصادیق جدید همان چیزی است که در کلام اهلبیت (علیهمالسلام)، با عنوان «جری آیات»، به آن اشاره شدهاست. در روایات اهلبیت (علیهمالسلام) وارد شدهاست که قرآن و آیات قرآنی جاری هستند مانندِ جریان داشتن ماه و خورشید و نیز در روایات وارد شدهاست که اگر مصداق آیات را به مورد نزول مختص بدانیم، موجب تعطیل شدن و مرگ و عدم پویایی قرآن و آیات قرآنی خواهد شد.
3. آنچه گذشت قطعی است و اشکالی در آن نیست، ولی آنچه باید محور گفتوگو قرار گیرد قوانین و ضوابط جری و منطبق کردن آیات بر مصادیق جدید است. برای جری و تطبیق باید موازین و قوانینی بهدست آوریم و براساس آنها جری و تطبیق را انجام دهیم و این کار به تخصص و مهارت فقهی و تفسیری و تسلط بر ادلۀ شرعی و آگاهی از علوم دینی و اطلاع از موضوعات جدید امروزی نیاز دارد.
4. دربارۀ قاعدۀ جری تحلیلها و دیدگاههای مختلفی ارائه شدهاست. بیشتر اندیشمندان معاصر معتقدند که مفاد قاعدۀ جری تطبیق آیات و روایات بر مصادیق است، ولی از نظر ما، مفاد آن اعم است و جری در معنا و جری در مصداق را شامل میشود.
حیض شدن زن در اعتکاف
اگر شصت میلیون قرض است و تسویه نشدهاست، خمس ندارد، زیرا در فرض مذکور، سودی در کار نیست و اصل مال قرض است. اگر شصت میلیون قرض است و تسویه شدهاست، باز بنابر اقوا خمس ندارد، زیرا برای حج نیابی از طرف زوجه ثبتنام کردهاست و این از مئونه محسوب میشود. به سخن دیگر، این مبلغ برای مئونۀ فرد خرج شدهاست، هرچند این مئونه مئونۀ مستحبی باشد.
خصائص امیر مؤمنان، علی (علیهالسلام
1. امیر مؤمنان، حضرت علی (عليهالصلاةوالسلام) در یک زمان بیش از چهار زن نداشت و دیگران امولد، یعنی کنیزِ حضرت، بودند.
2. دربارۀ حرام بودن تزویج زنهای حضرت علی (عليهالصلاةوالسلام)، بعد از درگذشت و شهادت ایشان، باید گفت بنابر برخی روایات، تزویج زنهای ایشان حرام است، ولی در روایتی دیگر، اُمامه، یکی از همسران حضرت علی (عليهالصلاةوالسلام)، بعد از درگذشت و شهادت حضرت، ازدواج کردند در حالی که حضرت امام حسن (علیهالسلام) و حضرت امام حسین (علیهالسلام) نیز حضور داشتند. پس این مسئله به واکاوی و بررسی و فحص و پژوهش بیشتری نیاز دارد.
لیالی مبارکه و زمانهایی که عقد نکاح در آن زمانها کراهت دارد
عقد نکاح در روزهایی که قمر در عقرب است و نیز در ساعات حاره [ساعتِ گرمِ وسطِ روز] مکروه است و این کراهت باقی است و با مصادف بودن با ولادت ائمه و امثال آن ازبین نمیرود. [البته کراهت به آنچه گذشت منحصر نیست و] دربارۀ برخی اوقات دیگر سبب و داعیههای تکوینی ذکر شدهاست و عقد نکاح در آن اوقات نیز کراهت دارد
1. روایت بهلحاظ سندی مرسل است، ولی برخی از فقرات آن در دستهای دیگر از روایت نیز نقل شدهاست.
2. روایت بهلحاظ متنی و محتوایی، به اختلاف قرائات اشاره دارد. اختلاف قرائات در سورههای قرآنی موردتوجه برخی از مفسرین شیعه و سنی نیز قرار گرفتهاست. برای مثال، برخی به جای واژۀ «فَاسْعَوْا» «فامضوا» بهکار بردهاند. این مورد و مواردی از ایندست از باب اختلاف قرائت است، نه از باب تحریف مصطلح که باطل بودن و نادرست بودن آن مورداجماع است. آری، اختلاف قرائت قرآنی با تحریف باطل و نادرست تفاوتی آشکار و روشن دارد.
3. شیخ طوسی (قدسسره) در تفسیر شریف تبیان و شیخ طبرسی (قدسسره) در تفسیر شریف مجمعالبیان، در بیشتر آیهها و سورههای قرآن، در قبال دیگر قرائات، قرائت اهلبیت (علیهمالسلام) را نیز ذکر کردهاند.
4. مفسرین شیعه و سنی نقل کردهاند که هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به ایراد خطبههای نماز جمعه مشغول بود، مسلمان و صحابۀ پیامبر او را تنها گذاشتن و محل ایراد خطبه را ترک کردند و به تجارت و دادوستد و دیگر امور بیهوده و لهو مشغول شدند و فقط دوازده مرد و یک زن باقی ماندند و فقط آن دوازده مرد و یک زن به سخنان پیامبر گوش دادند بهطوری که اگر آنها نبودند و به سخنان پیامبر گوش نمیدادند، یعنی اگر همه پیامبر را تنها میگذاشتند، زمین [مکانی که آنها در آنجا بودند] آتش میگرفت و کسانی را که پیامبر را ترک کردند و تنها گذاشتند میسوازاند. آری، فقط آن دوازده مرد و یک زن باقی ماندند در حالی که آنان از صحابه نبودند!
اگر شخص گمان میکرد وقت سعه دارد و بعد از جنب شدن میتواند غسل کند و خلاف گمانش آشکار شود، چیزی بر او واجب نیست. در این فرض، روزۀ شخص صحیح است و نه قضای آن لازم است و نه کفاره برای آن.
اگر شخص گمان نمیکرد وقت سعه دارد، احوط (البته اگر اظهر نباشد) قضای روزه است.
اگر شخص از روی عمد خود را جنب کند در حالی که میداند وقت برای غسل و تیمم ندارد، حکم تعمد بر جنابت را دارد. البته اگر وقت برای تیمم داشته باشد، باید تیمم کند و روزه بگیرد.
کسی بنیهاش ضعیف است و روزه برای او ضرر دارد میتواند روزه را ترک کند و بهطریق اولی کسی روزه نگرفتن برای کسی که روزه برایش موجب حَرَج است جایز است. این افراد میتوانند روزه نگیرند، ولی هنگامی که بهلحاظ جسمانی قوی شدند، باید قضای روزهها را به جا آورند و بهازای هر روزی که افطار کردهاند، فدیه بدهند.
1. مال قرضگرفتهشده خمس ندارد، زیرا سود محسوب نمیشود، خصوصاً با توجه به اینکه در مئونۀ شخص استفاده شدهاست.
2. مالی که از قبل، از سالیان پیش، به آن خمس تعلق گرفتهاست در ذمۀ شخص باقی است و باید آن را بپردازد، هرچند پرداخت آن تدریجی و بهحسب قدرت شخص باشد.
3. اگر سود مال برای همین سال باشد، خمس ندارد، زیرا در مئونۀ همین سال خرج شدهاست.
(خلط بین ارکان فروع با خودِ فروع عملی)
۱. فقهی بودن مسئله مستلزم «از فروع دین بودن» آن نیست. ممکن است مسئلهای فقهی باشد و در عین حال از فروع دین نباشد. برخی از اندیشمندانی که در این باره بحث کرده و نظر دادهاند در این مورد خلط کرده و به خطا رفتهاند.
۲. چنانچه گذشت، برخی از اندیشمندانی در این مورد خلط کرده و به خطا رفتهاند و گمان کردهاند چون نماز و امر به معروف و نهی از منکر و حرام بودن ربا و… از مسائل فقهی هستند، پس از فروع دیناند در حالی که چنین نیست.
۳. آنها گمان میکنند نماز و… از فروع دین هستند در حالی که وجوب نماز امری اعتقادی و از اصول دین است و امری فرعی در دین نیست.
۴. به همین دلیل، علما و اندیشمندان در فن اصول گفتهاند امتثالِ معرفتِ این وجوب با موافقت التزامیه است، نه موافقت عملیه.
۵. وجوب نماز از اصول دین است و آنچه از فروع دین است به جا آوردن نماز (نماز خواندن) است. مثالهای دیگر، مانند امر به معروف و نهی از منکر و حرام بودن ربا و…، نیز همین حکم را دارند.
۶. از آنچه گذشت خطای بسیاری از کسانی که در این باره بحث کرده و نظر دادهاند روشن میشود. آنها گمان کردهاند ارکان فروع نیز از فروعاند در حالی که چنین نیست و ارکان فروع از فروع نیستند، بلکه از اصولاند. رکن مقومِ فرع و عمدۀ آن است و فرع بر آن تکیه میکند. آری، انجام دادن و به جا آوردن آن از فروع دین است. برای مثال، هنگام دخول وقت، نماز خواندن از فروع دین است.
۷. شکی نیست که تقیه در برخی آیههای قرآن مطرح شدهاست. برخی از فقهای شیعه و سنی با استفاده و بهرهگیری از تعالیم و آموزههای اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) [برای اثبات تقیه] به این آیات استناد کردهاند.
۸. تشریع تقیه در آیات مختلف قرآن مطرح شدهاست. آیات قرآن با دلالتی روشن و بیِّن بر تشریع تقیه دلالت دارند. پس معرفت تشریع تقیه از ضروریات دین محسوب میشود و منکر آن منکر ضرورت قرآنی است، ضرورتی که همۀ مسلمانها، شیعه و سنی، آن را قبول دارند.
۹. آیات قرآنی علاوه بر اینکه بر تشریع آن در دین خاتمالانبیا دلالت دارد، بر تشریع آن در ادیان گذشته و در نزد انبیای گذشته نیز دلالت دارد، یعنی تشریع تقیه مختص به دین اسلام نیست و در ادیان دیگر نیز تشریع شده بود و ازاینرو از مسائل اختلافی در بین ادیان آسمانی نیست، بلکه از مسائلی است که در همۀ ادیان تشریع شدهاست و همۀ انبیا و رسل الهی آن را حکم آن را ابلاغ کردهاند.
۱۰. از آنچه گذشت، روشن میشود معرفت حکم تقیه و معرفت تشریع آن از اصول دین است، نه از فروعِ عملی و ظنیِ اجتهادی. البته باید بین تشریع و معرفت به تشریعِ تقیه با تقیه کردن و انجام دادن تقیه تفاوت قائل شد. معرفت حکم تقیه و معرفت تشریع آن از اصول دین است، ولی انجام دادن آن (تقیه کردن) از فروع دین است. تفصیل احکام عمل به تقیه با اجتهادهای ظنی بهدست میآید.
۱۱. پس لازم و ضروری است که بین رکنالفرع و معرفت تشریع فرع با انجام دادن و ادای آن تفاوت گذاشت.
۱۳. پس هنگامی که ولایت را به نماز تشبیه میشود، از این حیث است که معرفت حکم نماز از اصول دین و امری اعتقادی و ضروری است، نه از این حیث که انجام دادن و به جا آوردن نماز از فروع دین است. نماز خواندن و نیز تفصیل احکام نماز خواندن از فروع عملی و ظنی و اجتهادی است.
۱۳. مجتهد در فروعِ عملیِ ظنیِ اجتهادی اجتهاد میکند و گاهی به حکم صحیح دست مییابد و گاهی خطا میکند و به حکمی نادرست میرسد. روشن است که بین این فروعِ عملیِ ظنیِ اجتهادی با اصول دین که قطعی و یقینی هستند تفاوت فاحش و فرقی بزرگ وجود دارد. پس حکم وجوب نماز از فروعِ ظنیِ اجتهادی نیست. بدون شک، حکم نماز وجوب است و در آن احتمال خطا وجود ندارد و ازاینرو حکم وجوب نماز از اصول اعتقادی است.
۱. برای برآورده شدن حاجات، در روایات اهلبیت (علیهمالسلام)، ذکرهای فراوانی وارد شدهاست و روشن است که اهلبیت نبوت (علیهمالسلام) به آنچه در بیت نبوت است آگاهتر از دیگراناند.
۲. علمای امامیه کتابهای زیادی در این باره نوشته و ذکرهای روایتشده از اهلبیت (علیهمالسلام) را جمعآوری و نقل کردهاند.
۳. ذکر خداوند متعال و قرائت قرآن و سورههای قرآنی مشروع و پسندیده است. آری، میتوان ذکر خداوند یا سوره یا آیهای را هر تعدادی که بخواهیم بخوانیم و تکرار کنیم، ولی باید دانست کسی آگاهتر از اهلبیت (علیهمالسلام) – که مصداق آیهی تطهیرند – به خواص آیات و سور قرآنی نیست.
۴. پیامبر خدا، حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، به تمسک به قرآن و تمسک به عترت، معاً، دستور داد. چگونه ممکن است شخص مومن و معتقد راه و روش و سیره و منهج آن ذوات قدسی را رها کند و به راه و روش دیگران عمل کند؟!
1. گرفتن مبلغی پول تحتعنوان «کارمزد» با رعایت شروطی جایز است:
الف. مقدار آن ثابت باشد.
ب. مبلغ آن با مزد كارهای خيریه و هزینۀ تنظيم وامها متناسب باشد.
ج. کار عمدۀ بانک امور خيريهای [مانند اعطای تسهیلات قرضالحسنه] باشد.
2. اگر شروط یادشده رعایت نشود، گرفتن کارمزد (مزدِ كارِ کارمندها و هزینههای جاری بانک) جايز نيست.
3. گرفتن پول مقابل ضمانت پرداخت قرض از شخص سوم اشکالی ندارد و جایز است.
1. براساس نظر ما که مطابق نظر بیشتر علمای شیعه در این ده قرنِ غیبتِ کبری است، استفاده كردن از هر نوع آلات موسيقی حرام است. البته بیشتر فقهای معاصر دربارۀ آلات موسيقی به تفصیل قائل هستند، ولی ما تفصیل در این باره را قبول نداریم.
2. البته برخی موارد از عموم حرمت استثنا شدهاند، مانند زنگهای هشدار یا آژیرهای خطر در جنگ و غیر جنگ و مانند نقارهخوانی حرم امام هشتم (علیهالسلام).
3. زدن دایره در مجالس عروسی نیز از حرمت استثنا شدهاست و حرام نیست.
4. دخل و تصرف در صداها، بهوسیلۀ دستگاههای تنظیم صدا، در حد آلات موسیقی نیست و از حرمت مستثناست.
5. صداهای طبیعی و ترکیب آنها نیز از حرمت استثنا شدهاست و حرام نیست. صداهای طبیعی بسیار متنوعاند و صدای انواع و اقسام پرندهها و دیگر حیوانات و صدای آب و آبشار و موجهای دریا و صدای باد و… را شامل میشود. شنیدن این صداها حرام نیست.
6. البته ضرب ورزشگاههای باستانی (زورخانه) از آلات موسيقی محسوب میشود و حرام است.
1. بله، ماءالشعيرهایی كه در كشورهای اسلامی و غيراسلامي تولید ميشوند، اعماز دلستر و غیردلستر، آبجو و درنتیجه حرام هستند، زیرا وقتی ماءالشعير بيشاز دو روز باقی بماند، دگرگون و به آبجو تبدیل میشود.
2. تخمیر ماءالشعير موجب كف کردن و تبدیل آن به فقاع ميشود.
3. براساس نتایج آزمایشگاهی، در ماءالشعیرها درصدی الکل وجود دارد که از این حیث نیز خوردن آن حرام است.
جواب 1
الف. ازنظر ما، بین غسل ارتماسی و غسل ترتیبی تفاوت ماهوی و ذاتی وجود ندارد. ماهیت و طبیعت کلی غسل ارتماسی و ترتیبی یکی است و فقط در فرد و مصداق با هم فرق دارند. غسل ارتماسی به تأخر زمانی غسل اعضا مشروط نیست و میتوان غسل همۀ اعضا را مقارن با هم به جا آورد.
ب. به هر حال غسل زير دوش صحيح است و میتوان آن را به نيت اجمالی به جا آورد بهطوری که در استمرار آن تقارن حاصل شود.
جواب 2
الف. برای تشخیص اهل علم و خبره باید به اهل علم از حوزویها مراجعه کرد. مراجعه به نظر فقها یا مجتهدین یا حتی کسانی که قریب به اجتهاد هستند کافی است.
ب. در صورت تعارض نظر اهل علم و خبره، باید از نظر کسی که عالمتر است یا از نظر کسی که از هوا و هوس دورتر است پیروی کرد.
1. روشن است که مصرف مال در راه اهلبيت (علیهمالسلام) از انفاق در دیگر امور خير بالاتر و افضل و اولى است.
2. دلیل آن این است که احیا و زنده کردن روح و قلب و فكر و اندیشۀ مؤمنان از تغذيۀ بدنهای آنها و از كمک مادی به آنها بالاتر و والاتر است.
3. در روايت از خاندان عصمت و طهارت (علیهمالسلام) آمدهاست كه زنده كردن روح جاويد و همیشگی است، اما زنده كردن بدن محدودیت زمانی دارد و همیشگی نیست.
(پاکی و طهارت و لطیف بودن طبیعت و ذات انسانهای برگزیده و امامان معصوم)
شيخ جعفر السند, [12/04/2023 10:46 م]
(پاکی و طهارت و لطیف بودن طبیعت و ذات انسانهای برگزیده و امامان معصوم)
سؤال
«وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ» در آیۀ پنجاه و دو سورۀ احزاب: «لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ»، که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را مخاطب قرار دادهاست، به چه معنا است؟ ظاهرِ بدویِ آیه این است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به زنها و زیبایی زنها تمایل دارد.
پاسخ
1. در صحیحۀ حفصبن بختری از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چنین نقل شدهاست که «ما أحب من دنياكم إلا النساء والطيب؛ چیزی را از دنیای شما دوست ندارم، مگر زنان و عطر خوش را». در صحیحۀ دیگر از ابنعمیر اسحاق از حضرت امام صادق (علیهالسلام) نقل شدهاست: «من أخلاق الأنبياء صلى الله عليهم حب النساء؛ دوست داشتن زنان از ویژگیها و خصلتهای پیامبران است». در روایتی دیگر، محمدبن ابیعمیر از بکاربن کردم و از افرادی دیگر و آنها از حضرت امام صادق (علیهالسلام) نقل کردهاست: «قال رسول الله صلى الله عليه وآله : جعل قرة عيني في الصلاة ولذتي في النساء؛ رسول خداوند (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودهاست نور چشم من در نماز و لذت من در زنان قرار داده شدهاست.
در روایتی دیگر، وارد شدهاست هرقدر ایمان مردافزایش شود، به همان میزان، محبتش به زنان نیز افزایش مییابد. این روایت به اغراض حلال و کامجوییهای مشروع اشاره میکند که انسان را از لغزیدن و از گرفتار شدن در منجلاب محرمات محافظت میکند.
2. در دستهای دیگر از روایات، حب زنان ذم و نکوهش شدهاست که مراد و مقصود از این روایات کامجوییهای نامشروع و گرفتار شدن در شهوات است.
3. خزار قمی که معاصر شیخ صدوق بود، روایتی معتبر را در کفایةالأثر نقل کردهاست: «إن أولي الألباب الذين عملوا بالفكرة حتى ورثوا منه حب الله، فإن حب الله إذا ورثه القلب استضاء به وأسرع إليه اللطف، فإذا نزل منزلا صار من أهل الفوائد ، فإذا صار من أهل الفوائد تكلم بالحكمة، فإذا تكلم بالحكمة صار صاحب فطنة ، فإذا نزل منزلة الفطنة عمل في القدرة . فإذا عمل في القدرة عرف الأطباق السبعة ، فإذا بلغ هذه المنزلة جعل شهوته ومحبته في خالقه ، فإذا فعل ذلك نزل المنزلة الكبرى فعاين ربه في قلبه وورث الحكمة بغير ما ورثه الحكماء ورثوا الحكمة بالصمت؛ خردمندان كسانى هستند كه با انديشه كار میكنند تا دراثر آن، محبت خدا را بهدست آورند، چراکه قلب انسان با محبت الهی روشن و نورانی میشود و لطف الهی به آن سرازیر میشود. چنین انسانی در هر جایی سود میبرد و سود میرساند و درنتیجه حکیمانه سخن میگوید و دراثر سخنان حکیمانه، اهل هوش و خرد میشود و دراثر هوشیاری و زیرکی، توانا میشود و دراثر توانایی، به طبقههای هفتگانه معرفت مییابد و چون به اين منزلت برسد، خواهش و محبّت خود را از آنِ آفريدگارش قرار میدهد و هرگاه چنين كند به بزرگترين منزلت دست میيابد و پروردگارش را در دل خويش میببيند و ميراثدار حكمت میشود، ولی نه از راهى كه حكما از آن راه به حکت دست یافتند و ميراثدار دانش شدند، بلکه حکمت را با سکوت و خاموشی بهدست میآورند».
از این روایت بهدست میآید که شهوت و دیگر غرایز اولیای الهی از ظلمت و تاریکی دور است، ظلمت و تاریکیای که در شهوات و غرایز حیوانی وجود دارد. آری، شهوت و دیگر غرایز این ذوات قدسی، مانند غرایز و شهوت اهل بهشت، نورانی و پاک و طیّب و طاهر است. اهل بهشت نیز با حورالعینهای بهشتی نکاح میکنند، ولی ذات و طبیعت نکاح آنها با نکاح اهل دنیا متفاوت است.
4. برای روشن شدن سخن، توجه به مثالی راهگشاست. خوردن و آشامیدن پرندهها و نکاح آنها بالاتر و شفافتر از خوردن و آشامیدن و نکاح چهارپایان است و خوردن و آشامیدن و نکاح چهارپایان بالاتر و شفافتر از خوردن و آشامیدن و نکاح حیوانات وحشی و درنده است. خوردن و آشامیدن و نکاح حیوانات درنده در مرتبۀ سوم قرار دارد، زیرا خوردن و نیز نکاح حیوانات درنده با سبعیت و وحشیگری و درندهخویی عجین است.
5. [همانطوری که خوردن و آشامیدن و نکاح سه دستۀ یادشدۀ حیوانات همرتبه نیستند]، اکل و نکاح انواع مختلف هریک از سه دسته نیز همرتبه نیستند. خوردن و آشامیدن و نکاح پرندههای مختلف همرتبه نیستند، همانطوری که چهارپایان نیز همرتبه نیستند و خوردن و آشامیدن و نکاح آنها نیز مراتب مختلفی دارد. برای مثال، خوردن و آشامیدن و نکاح آهو با خوردن و آشامیدن و نکاح گاو متفاوت است.
6. تو باید در مثالی دیگر تأمل کنی. هریک از اعضای انسان از چیزی متلتذ میشود. چشم انسان با نگاه کردن و دیدن مناظر زیبا و دلپذیر لذت میبرد و بینی انسان با بوییدن عطرها و بوهای خوش لذت میبرد و دست و صورت انسان با لمس لذت میبرد. خوردن و آشامیدن و نکاح نیز از اقسام لذتها و شهوتهاست، ولی غالباً اعضای تناسلی انسان و نیز دهان و حنجرۀ او در اواخر عمر و دراثر بیماری از خوردن و آشامیدن و نکاح لذت نمیبرند در حالی که دیگر اعضا هنوز هم ملتذ میشوند. حاصل آنکه شهوات در لطافت و غلظت و شفافیت و کدورت، درجات و مراتب مختلفی دارند.
7. در آیات قرآن به این نکته اشاره شدهاست که خداوند بین زوجین مودت و محبت قلبی و زوجین را برای هم مایۀ آرامش قرار دادهاست: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛ و از نشانههای او این است که برای شما، همسرانی از جنس خودتان آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد. در این عبرتها و نشانههایی است برای کسانی که تفکر میکنند. (سورۀ مبارکۀ روم، آیۀ شریفۀ 21).
[براساس این آیه]، بین زوجین رابطهای لطیف و شفاف و روحانی و معنوی وجود دارد که مرتبهای والا و اهمیتی بهسزا دارد. این رابطه درواقع حقیقتی در روح زوجین است.
8. از آنچه گذشت میتوان فهمید که ممکن است غرایز و شهوات لطیف و نورانی باشند و تا مرتبۀ نورِ شفافِ پاکِ طاهرِ پاکیزه کشیده شوند.
9. با وجود طبقهای برگزیده و والا در میان انسانها، روشن میشود که غرایز و شهوات این ذوات قدسی نورانی و لطیف و طیب و طاهر و پاک و پاکیزه است. آری، نکاح حورالعین در بهشت با نکاح جن در این دنیا متفاوت است، چنانکه نکاح انسانهایی که هبوط کردهاند و در حد چهارپایان یا درندگاناند با نکاح حورالعین متفاوت است.
10. به سبب مراتب نکاح، در روایات آدابی برای نکاح ذکر شدهاست. رعایت این آداب در نورانی و لطیف و طیب و طاهر بودن رابطۀ بین زوجین و نیز در روح و بدنِ جنینِ متولدشده از آن نکاح مؤثر است.
11. [نکاح مراتب فروانی دارد و مرتبۀ اعلای آن نور است و از هر تاریکی و ظلمت مبراست و] از همین رو براساس روایات، خداوند پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به تزویج حضرت امیرالمؤمنین با حضرت فاطمه امر کرد و فرمود: «زوّج النور من النور؛ نور را با نور قرین کن.»
12. به همین دلیل، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چهل روز ر